علی داودی | ||
|
ایران: اجساد مرد ثروتمند و اعضای خانوادهاش که قربانی جنایت مرموز شدهاند، در ویلای شماره 13 منطقه گلسار رشت کشف شد. صبح شنبه- 17 مهر- مردی هراسان در تماس با پلیس رشت، از قتل دختر، داماد و نوهاش خبر داد. بلافاصله گروهی از کارآگاهان همراه بازپرس جنایی خود را به خانه ویلایی شماره 13 منطقه گلسار رساندند. در تحقیقات مقدماتی مشخص شد صاحبخانه 46 ساله، همسر 44 ساله و پسر 17 سالهاش قربانی جنایت مرموز شدهاند. شواهد نشان میداد قاتل یا عاملان جنایت بدون هیچ درگیری وارد خانه شده و جنایت را کلید زدهاند. سرهنگ عبادالله کریمی، رئیس پلیس آگاهی استان گیلان درباره این جنایت گفت: وجود جعبه شیرینی و لوازم پذیرایی در خانه، از احتمال قتل به دست میهمانی آشنا حکایت دارد که هم اکنون کارآگاهان در این باره نیز تحقیق میکنند. وی درباره انگیزه جنایت هم اظهار داشت: با توجه به اوضاع مالی صاحبخانه، ابتدا احتمال قتل با انگیزه سرقت مطرح شد اما عاملان جنایت در حالی که بیش از 500 میلیون تومان فرش، پول و طلا در خانه بود، بدون سرقت گریختهاند. هم اکنون نیز کارآگاهان سرگرم تحقیقات جنایی برای کشف این جنایت هستند. حال آن که با توجه به نحوه قتل، به نظر میرسد اعضای خانواده، قربانی انتقام کور شدهاند. سرهنگ کریمی با رد شایعات درباره وقوع قتلهای سریالی در رشت، از شهروندان خواست در صورت اطلاع از دلیل و انگیزه این جنایت و یا شناسایی عاملان قتل، بلافاصله موضوع را به پلیس آگاهی اطلاع دهند. [ سه شنبه 89/7/20 ] [ 10:4 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سرویس دفاع مقدس «تابناک» ـ در ادامه روایت خاطرات طنز در جبهه، بخش دیگری از این خاطرات را تقدیم میکنیم: هوالباقی هرچه میگفتی چیزی دیگر جواب میداد. غیر ممکن بود مثل همه صریح و ساده و همه فهم حرف بزند. بعد از عملیات بود، سراغ یکی از دوستان را از او گرفتم چون احتمال میدادم که مجروح شده باشد، گفتم: «راستی فلانی کجاست؟» گفت بردنش «هوالشافی.» شستم خبردار شد که چیزیش شده و بردنش بیمارستان. بعد پرسیدم: «حال و روزش چطوره؟» گفت: «هوالباقی.» میخواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و مانده بودم بخندم یا گریه کنم. صدام، جارو برقیه صبح روز عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود 100اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند. فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی» اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید! او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم. آفتابه مهاجم بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود. برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار می کرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است. موقع دویدن باد می پیچید تو لوله آفتابه سوت می کشید. *به نقل از غلامرضا دعایی محاسن بغل دستی ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید، که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد! خدایا مرسی منو آفریدی قبل از غروب آفتاب رسیدیم مهران.خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته خودمان را به بهداری رساندیم. آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود. جلو در اورژانس، یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند، نشسته بود و دست ها رو بالا برده بود و می گفت: «خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، شرمنده ام کردی!» گال تو منطقه بیماری « گال » راه افتاده بود. آنهایی که این بیماری را گرفته بودند، قرنطینه کرده بودند. شب بود. خسته بودم. هوا هم خیلی سرد بود. بچه ها همه توی سنگر خوابیده بودند. جا هم نبود. با خودم فکر کردم چطوری برای خودم جایی دست و پا کنم. رفتم وسط بچه ها دراز کشیدم و شروع کردم به خاراندن. بچه ها به خیال اینکه منم «گال» دارم همه از ترس رفتند بیرون. من هم راحت تا صبح خوابیدم. *به نقل از غلامرضا دعایی صلوات رسم بر این بود که مربی و معلم سر کلاس آموزش اول خودش را معرفی میکرد. یک روحانی تازه وارد به نام «محمدی» همین کار را میکرد. اما تا فامیلش رو می گفت، همه یکصدا صلوات میفرستادند. دوباره میخواست توضیح بدهد که نام خانوادگیام ... که صلوات بلندتری میفرستادند. بچه ها حسابی سرکارش گذاشته بودند و او گمان میکرد که برادران منظور او را متوجه نمیشوند و این بهانهای برای شوخ طبعی و کسب ثواب الهی میشد. ترکش ریزی، آمبولانس تیزی... وقتی عملیات نمیشد و جابجایی صورت نمیگرفت نیروها از بیکاری حوصلهشان کم میشد، نه تیر و ترکشی نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی، منطقه یکنواخت و آرام بود آن موقع بود که صدای همه درمیآمد و بعضیها برای روحیه دادن به رزمنده ها، دست به سوی آسمان بلند کرده و میگفتند: «اللهم ارزقنا ترکش ریزی، آمبولانس تیزی، بیمارستان تمیزی، و غذاها و کمپوتهای لذیذی...» ... و همینطور قافیه سر هم می کرد و بقیه آمین میگفتند. پنچری راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد. رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟ مکثی کرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: کجا؟ جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه! برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده، اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه منو هم نکن. تو که مهدی رو کشتی ... آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. مردن که گریه ندارد! بعد از ظهر بود . گردان آماده می شد که شب عملیات کند. فرمانده گردان با معاونش شوخی داشت، می گفت: خوب دیشب نگذاشتی ما بخوابیم، پسر مردن که دیگر این همه گریه و زاری ندارد. به خودم گفته بودی تا حالا صد دفعه کارت را درست کرده بودم. چیزی که اینجا فراوان است شهادت. بعد دستش را زد پشتش و گفت: بیا بیا برویم ببینم چه کار می توانم برایت بکنم. درس خمپاره! کلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد: اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید! سپس آن را گذاشت زمین و خمپاره دیگری را برداشت و گفت: این هم که فکر می کنم معرف حضور آقایان هست. نیازی به توضیح ندارد، کسی که او را نمی شناسد خواجه شیراز است. همه جا جلوتر از شما و پشت سر شما در خدمتگزاری حاضر است. شرفیاب که می شوند محضرتان به عرض ملوکانه می رسانند منتها دیگر فرصت نمی دهند که شما به زحمت بیفتید و این طرف و آن طرف دنبال سوراخ موش بگردید! با اسکورتشان همزمان می رسند. نوبت به خمپاره 60 رسید، خمپاره ای نقلی و تو دل برو، خجالتی، با حجب حیاء، آرام و بی سر و صدا. دلت می خواست آن را درسته قورت بدهی. اینقدر شیرین و ملیح بود: بله، این هم حضرت والا «شیخ اجل»، «اگر منو گرفتی»، «سر بزنگاه»، «خمپاره جیبی» خودمان 60 عزیز است. عادت عجیبی دارد، اهل هیچ تشریفاتی نیست. اصلاً نمی فهمی کی می آید کی می رود. یک وقت دست می کنی در جیبت تخمه آفتابگردان برداری می بینی، اِ آنجاست! مرد عمل است. بر عکس سایرین اهل شعار نیست. کاری را که نکرده نمی گوید که کرده ام. می گوید ما وظیفه مان را انجام می دهیم، بعداً خود به خود خبرش منتشر می شود. هیاهو نمی کند که من می خواهم بیایم. یا در راه هستم و تا چند لحظه دیگر می رسم. می گوید کار است دیگر آمد و نشد بیایم، چرا حرف پیش بزنیم برای همین شما هیچ وقت نمی توانید از وجود و حضور او با خبر بشوید. اول می گوید بمب! بعد معلوم می شود خمپاره 60 بوده است. [ سه شنبه 89/7/20 ] [ 10:2 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به گزارش میراث آریا: پس از گذشت 25 سال از فاجعه هستهای چرنوبیل، این مکان در حال حاضر به یکی از جاذبههای گردشگری اوکراین وبهشت گردشگران ماجراجو تبدیل شده است. مناطق رادیواکتیویته اطراف چرنوبیل که بر اثر شیوع تشعشات اتمی همچنان فعال هستند برخلاف مضرات خود به مکانی پرجاذبه برای گردشگران ماجراجویی تبدیل شده اند که گاه برای تماشا و تجربه حضور در این مکان حاضر به پرداخت 160 دلار هستند. سال گذشته بیش از 7500 بازدید کننده، از متخصصان انرژی اتمی گرفته تا گردشگران عادی جذب این منطقه و جاذبه نهفته در آن شده بودند. براساس قوانین، هیچ فردی بدون داشتن مجوز حق ورود به مرکز چرنوبیل را ندارد به همین منظور، در تورهای اخیر گردشگرانی که با ونهای مخصوص به این منطقه مسافرت میکنند تنها پس از امضا تعهدنامههای ویژه قادر به بازدید از منطقه آلوده خواهند بود. تعهد نامهای که به موجب آن هیچکس اجازه غذا خوردن، سیگار کشیدن،دست زدن به اشیا اطراف، نشستن روی زمین و حتی برزمین گذاشتن لوازم همراه خود در این منطقه را ندارند. گفتنی است این شهر که آنرا منجمد شده در زمان میدانند، دارای آثار و گنجینههایی مخصوص به خود است که از آن جمله میتوان به کتابها و اسباب بازیهای رها شده در ساختمانها، صدها ماسک گاز موجود روی کف خیابانها و رستورانها اشاره کرد که در نوع خود جاذبهای دیدنی و در عین حال تاسف بار را تشکیل میدهند. حادثه انفجار نیروگاه هستهای چرنوبیل در بیست و ششم آوریل 1986 رخ داد که منجر به انتشار اشعههای اتمی در اوکراین، روسیه، بلاروس ودیگر بخشهای اروپا شد. [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 9:19 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به گزارش شیعه آنلاین، اخیرا مسجدی در نزدیکی شهر مکه مکرمه کشف شد که در آن سنگ بزرگی وجود دارد و جملاتی از دست نوشته های مولای متقیان، حضرت علی (ع) بر روی آن نوشته شده است. کارشناسان مسائل آثار تخمین زده اند که عمر این مسجد که توسط کارگرانی که در حال حفاری کوه «جمرات» بودند کشف شد، به بیش از هزار و دویست سال باز می گردد. در همین راستا دو روز پیش نیز خبری تحت عنوان «کشف جدید قبرستان "بنی هاشم" نزدیک مسجدالحرام» از کشف قبرستان خانوادگی در اطراف مکه مکرمه که به فرزندان «بنی هاشم بن عبد مناف» و «بنی عبدالمطلب بن عبدمناف» تعلق داشته، خبری رسید . [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 9:15 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به گزارش پیمانه بانکی بازیگران شناخته سینما وتلویزیون بازیگر متولد نشدند و هرکدام پیش از بازیگری به حرفه ای مشغول بوده انددر این گزارش برخی شغل های سابق بازیگران را معرفی می کنیم.
1.شهاب حسینی
خود حسینی در مورد مشاغل سابقش می گوید: کنار درس خواندن میرفتم دنبال مشاغل مختلف. دو سال رفتم در طلاسازی کار کردم! در حالی که پدرم دبیر بود؛ میگفت من دارم به بچههای مردم درس میدهم ولی تو را نتوانستم آدم کنم! مدتی رفتم فوتبالیست شدم؛ در باشگاه نوجوانان پاس بازی میکردم. مدتی رفتم آموزش آرایشگری دیدم. همه جور کاری کردم. دنبال کاراکتر میگشتم برای خودم. تا یک موقعی به این نتیجه رسیدم این کارکتر را در بازیگری پیدا کنم. به این خاطر آمدم سراغ سینما.
2.نیکی کریمی
نیکی کریمی برای همه هنر دوستان به عنوان اولین ستاره زن سینمای پس از انقلاب شناخته می شود جالب است بدانید او کارهایی چون مترجمی و کارگردانی را در سابقه کاری اش دارد. کریمی در رشته طراحی لباس در آمریکا تحصیل کرده و در این زمینه دارای مهارت و اندک تجربه ای نیز هست.
3. محمد رضا گلزار
این بازیگر سینمای ایران که شهرتش را مدیون چهره ظاهری اش است پیش از ورود به عرصه سینما به عنوان گیتاریست گروه آریان فعالیت می کرد خیلی ها بر این عقیده بودند که او پتانسیل شهرت را دارد و به این ترتیب بود که قادری او رابرای کار های سینمایی برگزید. گلزار این روزها کارهای مختلفی از مربی بدنسازی تیم والیبال و مربی گری اسکی گرفته تا اداره سالن زیبایی را بر عهده دارد.
4.مهناز افشار
خود مهناز افشار در مورد علایق شغلی اش می گوید:من وارد خونه هر کسی که میشم دکوراسیون خونشو عوض میکنم حتی در منزل خودمون هفتهای یکبار وسایل خونه رو جابهجا میکنم و دوست دارم در این رشته تحصیلات خودم رو ادامه بدهم، عاشق دیزاین دکوراسیون هستم.اگر بازیگر نمی شدم راننده کامیون می شدم چون کارهای سخت رو دوست دارم.
5.الناز شاکر دوست
شاکردوست در ???? بهدنیا آمد در بیست سالگی (????) با بازی در فیم گل یخ به کارگردانی کیومرث پوراحمد به سینما وارد شد. او در فیلمهایی مانند مجردها، عروس فراری، چند میگیری گریه کنی، چه کسی امیر را کشت، بیوفا، قتل آنلاین، قاعده بازی، خدا نزدیک است و باد در علفزار میپیچد بازی کردهاست.
6.نیما فلاح
نیما فلاح (زاده ???? تهران) یک بازیگر ایرانی تلویزیون و سینما است . وی همسر سحر ولدبیگی (بازیگر) و دارای مدرک کارشناسی گرافیک مطبوعاتی است. او به دلیل رشته تحصیلی اش به حرفه ساخت تیتراژ مجموعه های تلویزیونی و طراحی های تبلیغاتی مشغول بوده و هست [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 9:11 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
یانگ زنگ منگین" دانشجوی دختر دانشگاهی در چین به واسطه ی یادداشتش روی یک کاغذ بیشتر از آنچه که فکرش را می کرد در میان هم دانشکده هایش خواستگار پیدا کرد .
در 8 مارس 2010 که مصادف با روز زن در چین بود دانشگاه "علم و تکنولوژی الکترونیک" چین به تمام دختران دانشگاه یک تکه کاغذ سفید داد و از آنان خواست آرزویشان را روی آن بنویسند و روی "دیوار آرزو" ی دانشگاه بچسبانند تا همه آن را ببینند.
"یانگ زنگ منگین" اینگونه روی کاغذ نوشت: تجمع خواستگاران مقابل خوابگاه
پیام "یانگ زنگ منگین" در 11 مارس مشهور شد.
[ دوشنبه 89/7/19 ] [ 9:9 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
پس از اعلام نظر دو هیئت فقهی و حقوقی که از سوی رهبر معظم انقلاب برای بررسی عمیق و همه جانبه موضوع وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی تعیین شده بودند، نظر نهایی رهبر انقلاب در مورد دانشگاه آزاد اسلامی اعلام و به آقای هاشمی رفسنجانی رئیس هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی و آقای احمدی نژاد رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شد. به گزارش «تابناک» بطلان وقف و لغو برخی دخالت های شورای انقلاب فرهنگی در دانشگاه آزاد از جمله مواردی است که رهبر انقلاب در این نامه به آن اشاره کرده اند. نامه مذکور درباره وقف دانشگاه آزاد که روزنامه کیهان آن را منتشر کرده به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیم در پی مأموریت به دو هیئت فقهی و حقوقی برای بررسی عمیق و همه جانبه درباره وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی، مجموعه بحث ها و تدقیق در ادله مختلف به این نتیجه قطعی منتهی شد که وقف مزبور دارای اشکالات اساسی فقهی و حقوقی است از جمله، هم به لحاظ مشروعیت وقف مذکور و هم از جهت صلاحیت هیئت محترم موسس در انشاء این وقف. همچنان که مشکل اساسی تحقق قبول مقام ذیصلاح نیز مطرح است، بنابراین وقف مزبور از لحاظ فقهی و حقوقی صحیح نیست. ضمناً با توجه به ماهیت غیرخصوصی و غیردولتی دانشگاه آزاد اسلامی، لازم است بندهای 5 و 10 مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد اساسنامه آن دانشگاه مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاح شود. مراتب به جناب آقای هاشمی رفسنجانی ریاست محترم هیئت موسس و جناب آقای احمدی نژاد ریاست محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شود. سیدعلی خامنه ای 18/7/89 گفتنی است شورای عالی انقلاب فرهنگی با تغییر بندهای 5 و 10 ترکیب اعضای هیات امنا را به گونه ای قرار داده بود که نقش هیات موسس در آن به حداقل کاهش یافته و این شورا حق بیشتری برای دخالت در دانشگاه آزاد برای خود قائل شده بود. بندهای 5 و 10 مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی به شرح زیر بودند: 5 ـ دانشگاه مؤسسهای است عمومی و غیردولتی و اموال آن بعنوان اموال عمومی محسوب میشود. هیچ یک از اعضای هیأت مؤسس، هیأت امناء ، مدیران و دیگر ارکان و مسئولین دانشگاه هیچ گونه حق مالکیت و حق انتفاع شخصی از اموال مزبور را ندارند و اموال و منافع مزبور منحصراً با رعایت مفاد این اساسنامه و مقررات حاکم و با رعایت مصلحت دانشگاه، صرف هزینهها و پیشرفت و توسعة فعالیتهای دانشگاه خواهد شد. 10 ـ اعضاء هیئت امناء عبارتند از: 1ـ پنج نفر از اعضاء هیئت علمی تمام وقت دانشگاهها در مرتبه دانشیاری و یا بالاتر به پیشنهاد و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی. 2ـ چهار نفر از اعضای هیئت مؤسس که حتماً یک نفر از آنها روحانی باشد. 3ـ وزرای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و یا نمایندگان آنها. 4ـ رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها یا معاون وی. 5 ـ رئیس دانشگاه (دبیر هیئت امناء). تبصره1 ـ مدت عضویت هیئت امناء چهار سال بوده و در اولین جلسه از بین اعضاء یک نفر به ریاست هیئت انتخاب میشود. تبصره2 ـ در صورت استعفاء هر یک از اعضاء هیئت امناء یا فوت یا برکناری یا ناتوانی و یا هر علت دیگر، جایگزین او طبق مقررات این اساسنامه و برای باقیمانده مدت دوره انتخاب خواهد شد. تبصره3 ـ احکام اعضاء هیئت امناء با امضاء رئیس هیأت مؤسس صادر خواهد شد. البته تبصره 3 در جلسه 89.4.1 شورای عالی انقلاب فرهنگی اصلاح شده بود. متن اصلاح شده به شرح زیر بود: بنا به پیشنهاد اعضاء و به موجب تبصره ماده 30 آییننامه داخلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، اصلاح تبصره3 ماده 10 اساسنامه اصلاحی دانشگاه آزاد اسلامی (مصوب 24/1/1389) را به شرح ذیل تصویب نمود: « تبصره3ـ احکام اعضاء هیئت امناء با امضاء رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر خواهدشد.» رئیس جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی ـ محمود احمدینژاد [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 9:1 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سرویس بین الملل ـ روزنامه «النهار» الجزایر نوشت : قدیمی ترین نسخه تورات کتاب مقدس یهودیان در بیت المقدس کشف شد. به گزارش «تابناک»، این نسخه از تورات به زبان عبری است و کارشناسان آن را اصیل ترین نسخه در جهان می دانند زیرا تحریف های تورات کنونی را ندارد این نسخه تورات به قرن دوم میلادی بازمی گردد و خاخام های بزرگ یهود اصالت آن ر اتائید کرده اند در این تورات ایاتی دیده می شود که نام «محمد» را به عنوان منجی آخرالزمان نام برده است. همچنین در این تورات نامی از کشتی گرفته خداوند و شیطان پس از رانده شده از بهشت، پذیرفته شدن یهودا به عنوان فرزندخوانده خدا و دیگر تحریف های نسخه های کنونی تورات دیده نمی شود، سانسور یک هفته ای این خبر از سوی منابع صهیونیستی هدف دار است زیرا این تورات به زبان عبری یهودی نوشته شده و می توانست حقانیتی بر حضور نامشروع صهیونیست ها در فلسطین تلقی شود و از سوی دیگر از خرافات تورات تحریف شده کنونی در آن موجود نیست و صهیونیست ها قصد انتشار تحریف شده آن را داشتند [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 8:59 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به تازگی در یکی از کوچههای منتهی به بازار حضرتی تهران، معتادان و فروشندگان مواد مخدر از طریق ایجاد درهای پنهان یا جانمایی شیارهای مخفی در بدنه در خانهها اقدام به خرید و فروش مخفی مواد مخدر میکنند. به گزارش «جوان»، مدتی پیش خبری در چند سایت اینترنتی منتشر شد مبنی بر اینکه در یکی از محلات تهران فروشندگان مواد مخدر شیوه جدیدی برای خرید و فروش مواد مخدر در دستور کار خود قرار دادهاند که در اصطلاح به آن خودپرداز «مواد مخدر» میگویند. در این مکان معتادین در صفهای طولانی چند نفره برای خرید مواد، با فردی که پشت در است، مشغول چانه زنی میشوند و روزها پاتوق مردان معتاد و کارگران افغانی و شبها افراد دیگر و حتی زنان خیابانی است. نشانی این است: کوچه غریبان، گذر الماس! اما افراد معتاد و فروشندگان مواد مخدر برای شناسایی مکان تجمع و توزیع مواد از عناوین فرعی و مستعاربرای کوچهها استفاده میکنند، «کوچه غریبان، گذر الماس»عنوانی است که این افراد در مکالمات و دیالوگهای روزمره از آن استفاد میکنند، این در حالی است که «کوچه حسنزاده دستجردی، گذر حاج زمان» نام اصلی این محله است. هیچ کس جرأت رفتن به این مکان را ندارد زمانی که خبرنگار روزنامه قصد بازدید از این منطقه را دارد، تعدادی از کسبه و مغازهداران بازار حضرتی ضمن اعلام این مطالب که« کسی جرأت رفتن به این مکان را ندارد، به شما نمیخورد که این کاره باشی، این مکان خطرناکه و برو دنبال کارت»، به هر نحو به دنبال منصرف کردن خبرنگار«جوان» از رفتن به این محل هستند. اما خبرنگار«جوان»، برای پیگیری وضعیت این خانهها و به دست آوردن اطلاعات بیشتر در رابطه با نحوه زندگی در این محل به ناچار مجبور به برقراری ارتباط با یکی از افراد معتاد در این محل میشود و با پرداخت مبلغی در ازای دریافت اطلاعات بیشتر، تلفن همراه خود را در اختیار این فرد قرارمی دهد تا از درها و خودپردازهای مواد مخدر عکسبرداری کند. فرد معتاد بعد از چند دقیقه با گرفتن 4 عکس از این محل ( عکس درج شده در گزارش )بازگشته و در پاسخ به سؤال خبرنگار«جوان» مبنی بر چگونگی توزیع مواد مخدردر گذر الماس میگوید: خرید و فروش مواد مخدر دراین منطقه آنقدر زیاد شده که نیازی نیست خودت را برای تهیه آن به زحمت بیندازی، از هر نقطه تهران که اراده کنی میشود هر نوع موادی را ظرف 5 دقیقه در این مکان تهیه کرد! اما حاج رضا صرافی یکی از کسبه قدیمی بازارحضرتی با اشاره به حضورتدریجی افراد معتاد در ساعات بعد از ظهر میگوید: افراد معتاد برا ی اینکه شناسایی نشوند به صورت تک نفره و در فواصل زمانی معینی برای خرید از خودپرداز موادمخدر اقدام میکنند. این کاسب قدیمی ادامه میدهد: در ماههای گذشته شبها از ساعت 21 به علت تاریکی هوا و نبود روشنایی این منطقه به محلی برای تجمع و تردد زنان خیابانی تبدیل میشود و روزانه 20 تا 30 نفر از افراد معتاد به این محل مراجعه میکنند. شاید باور این موضوع که درمناطقی از تهران معتادان به راحتی از پشت درهای بسته اقدام به خرید و فروش مواد مخدر میکنند کمی سخت باشد و این در حالی است که دیگر نمیتوان محل تجمع افراد معتاد را در مکانهای خاص و به ویژه خرابههای سطح شهر دانست. اگر سیاستهای مقابله و مبارزه با فروشندگان مواد مخدر به منوال کنونی ادامه یابد، شاید تا چند وقت آینده مشاهده خودپردازهای مواد مخدر در کنار خیابانهای اصلی شهر هم اتفاق نادر یا تعجب برانگیزی نباشد! [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 8:58 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
آیت الله حاج آقا عطاالله اشرفی اصفهانی یکی از مجتهدین و علمای به نام روزگاری نچندان دور است. به گزارش «تابناک»، سیره اخلاقی و عملی وی آنچنان جذاب و گیراست که هر کس در آن روزگار با ایشان برخوردی داشت جذب وی میشد. وی جزو علمای وارستهای است که نه تنها به بالاترین درجات علمی دست یافت بلکه با مجاهدت نفس و آراستگی به اخلاق انسانی به کسب اعلاترین کرامات انسانی، نایل آمد و اسوهای شد در نقش روزگار برای اهل دیانت، سیاست و عمل. شهید آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 هجری شمسی در «خمینی شهر» اصفهان و در خانوادهای روحانی و مذهبی، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان رساند. هوش سرشار وی از ابتدا بر همگان اشکار شد حفظ کامل کتاب نصاب الصبیان در 9 سالگی، نشان این امر بود. وی سپس در نوجوانی، برای ادامه ی تحصیل، راهی اصفهان شد و نزدیک به ده سال از محضر استادان بنام حوزه ی علمیه ی اصفهان بهره جست. در سن 19سالگی به کسب اجازه نماز جماعت از سوی مرحوم آیت الله فشارکی نایل شد و در بیست سالگی برای ادامه ی تحصیل و رسیدن به مقامهای عالی علمی و معنوی، ره سپار شهر مقدس قم شد پس از سالها ممارست در سن 40 سالگی به درجه اجتهاد رسید و اولین اجازه ی اجتهاد ایشان توسط عالم مجاهد و مجتهد متقی حضرت آیت الله خوانساری صادر گردید و پس از چندی بعنوان ممتحن از طرف آیت الله بروجردی برای برگزاری امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول انتخاب گردید. در سال 1335- بدستور و توصیه آیت الله بروجردی و برای نشر معارف و احکام دین عازم کرمانشاه شد. ورود ایشان به کرمانشاه آغازی بود بر فعالیت گسترده ایشان در غرب کشور برای وحدت بین برادران شیعه و سنی. در سال 57 در پی مبارزات علیه رژیم طاغوت بارها از طرف ساواک تحت فشار قرار گرفت و تهدید به قتل شد. پس از پیروزی انقلاب با حکم اما م(ره) به امامت جمعه کرمانشاه منصوب گردید و در میان ابراز احساسات مردم این شهر اولین نماز جمعه را برگزار نمود. ایجاد همدلی میان شیعه و سنی و سیره اخلاقی وی باعث جذب مردم خطه کرمانشاه به وی بود. درباره ی وحدت بین شیعه و سنی، رنجهای فراوانی را متحمل شد. او با انجام مسافرتهای متعدد به شهرهای پاوه، جوانرود و روانسر و تشکیل سمینارهای بی شمار مرکب از ائمه ی جمعه سنی و شیعه، در خنثی کردن توطئههای تفرقه افکنان داخلی و خارجی، سهم بسزایی داشت و این امر باعث شد تا ایشان در صدر فهرست ترور منافقین و دشمنان اسلام قرار گیرد. در سالهای 59 و 60، 2 بار اقدام به ترور وی ناکام ماند و خداوند ایشان را از شر دشمنان حفظ نمود تا برگی دیگر از شخصیت این مرد والامقام، رو شود. با آغاز جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، در آستانه هشتمین دهه زندگی همچون شیری خروشان، نمونهای از حبیب عاشورا را به رخ این زمانیان کشید و نعلین بر پا و عصا بدست به جبههها شتافت تا نشان دهد عالم دین محمد سیره اش، در جنگ با طاغوتها زمان و مکان و سن نمیشناسد. ایشان برای روحیه دادن به سربازان، در هشتم مهرماه در ستاد عملیاتی منطقه غرب بهمراه تنی چند از مقامات کشوری و لشکری حضور یافت تا عملیات مسلم بن عقیل به یمن حضور مبارکش شروع گردد سپس به عنوان یک بسیجی در تیپ المهدی و حمزه سیدالشهداء ثبت نام نمود و لباس پاسداری بر تن به برپای نماز برخاست. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، حضور وی در قرارگاه آرام بخش روحیه فرماندهان بود و بیمن پیشنهاد ایشان، عملیات به نام حضرت زهرا (س) نامگذاری شد. Deion: زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی دمیدن روح شهادت طلبی در میان رزمندگان و دل گرم کردن آنان برای مقابله با دشمن بعثی، بسیار با اهمیت بود آیت اللّه اشرفی اصفهانی، با حضور خود در میدانهای نبرد و ایراد سخنرانیهای شورانگیز، روح مقاومت و شهادت را در کالبد جوانان غیور میهن اسلامی میدمید و با این اعمال معنوی به آن عزیزان، دل گرمی خاصی میداد. وسرانجام پس از 8 دهه مجاهدت در راه خدا، تاج زرین شهادت در محراب شهادت نصیب وی شدو در 23 مهرماه سال 61 و در روز جمعه بهنگام شروع خطبه اول نماز جمعه یکنفر از منافقین بطرف ایشان حمله ور شد و با انفجار نارنجک محراب نماز جمعه کرمانشاه با خون آیت الله رنگین شد. و این گونه بود که، مصداق علی وار زندگی کردن و علی وار شهید شدن را به رخ این زمانیان کشید. خدایش بیامرزاد [ دوشنبه 89/7/19 ] [ 8:58 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |