سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

مدیرعامل شرکت بهره‌برداری مترو تهران از خلأ قانونی برخورد با دستفروشان گلایه کرد.

به گزارش ایسنا، محمد احمدی بافنده در جمع خبرنگاران در مورد فعالیت گسترده دستفروشان در مترو با بیان اینکه دستفروشی در مترو یک پدیده شوم اجتماعی نیست و در طبقه‌بندی پدیده‌های اجتماعی به عنوان یک پدیده خطرناک قلمداد نمی‌شود که اگر این‌گونه بود، قانونگذار برای آن قانونی وضع می‌کرد، گفت: اگر دستفروشی را یک وضعیت نامطلوب عنوان می‌کنند که باید با آن مقابله شود، چرا مدیریت شهری در این مورد دست تنهاست؟ چرا قانون ما را حمایت نمی‌کند؟ کدام مسئول یا نیروی مترو می‌تواند حتی دست دستفروشی را بگیرد و اجازه ورود آن را به مترو ندهد؟ اگر درگیری بین دستفروش و مسئولان ایستگاه و حتی مسئول انتظامات ایستگاه ایجاد شود، قانونگذار هیچ‌گونه حمایتی از برخوردکننده با دستفروش نمی‌کند.

احمدی بافنده با بیان اینکه دولت لایحه‌ای به مجلس برای مقابله با دستفروشی ارائه کند، گفت: اگر این موضوع خلاف قانون شود و نهادهای مرتبط نیز به کمک شهرداری بیایند، می‌توان این موضوع را ساماندهی کرد. در حال حاضر ما تنها بر اساس بند 33 قانون شهرداری‌ها می‌توانیم با سد معبر مقابله کنیم، اما امکان برخورد با فرد را نداریم؛ دستفروشی یک پدیده اجتماعی است که به خاطر ضعف قانون در حال رشد است.

هشدار در مورد گسترش دستفروشی در مترو!

مدیرعامل شرکت بهره‌برداری متروی تهران در خصوص آخرین وضعیت لایحه ساماندهی دستفروشی در مترو که توسط شورای شهر تقاضا شده بود، تدوین شود، گفت: حتی اگر این لایحه نیز به تصویب برسد، قابل اجرا نیست. تا زمانی که قوانین در مجلس اصلاح نشوند و پلیس و ضابط قضایی، قانون را اجرایی نکنند، حتی مدیرعامل مترو نیز نمی‌تواند مانع ورود دستفروشان به واگن‌های مترو شود. اگر من به عنوان مدیرعامل مترو نگذارم یک دستفروش به واگنی پا بگذارد و این دستفروش خود را به در و دیوار بزند و آسیب بزند، پلیس اول من را به عنوان فرد تعرض‌کننده می‌گیرد و دستفروش را رها می‌کند.

وی با اشاره به متروهای دنیا که چنین معضلاتی را ندارند، گفت: متروی تهران یک متروی جوان و 10 ساله است در حالی که در دنیا قدمت مترو بیش از 150 سال است. در سایر کشورها همزمان با توسعه مترو، قوانینی که می‌تواند در رأس مشکلات احتمالی کمک کند نیز وضع شده است؛ نه اینکه مانند ما هنوز قوانین مربوط به دهه 30 شمسی است در حالی که شهرها توسعه یافته و نیاز به قوانین جدید است.

احمدی بافنده با بیان اینکه بسیاری از آسیب‌های اجتماعی که در مترو وجود دارد به مدیران مترو مرتبط نمی‌شود، گفت: به طور مثال مطرح می‌شود که در واگن خانم‌ها کشف حجاب می‌شود؛ این معضل را ما چگونه حل کنیم؟ من یا عامل انتظامات مترو حق دارد به این واگن ورود پیدا کند و دست به روسری این مسافر بزند؟ اگر این موضوعات پدیده‌های نامناسب اجتماعی هستند، مسئولان مربوطه به ما کمک کنند؛ درِ مترو به روی تمامی این مسئولان باز است.

وی با تاکید بر اینکه مسئولیت شرکت بهره‌برداری مترو، تسهیل دسترسی مردم به ناوگان حمل و نقل عمومی است، گفت: شما به عنوان رسانه از من باید بخواهید که ایستگاه‌ها با پله برقی به بهره‌برداری برسد و یا اینکه چرا برخی از ایستگاه‌ها امکان تردد افرادی با ویلچر یا مادری که با کالسکه بچه‌‌اش است، وجود ندارد؛ این نقطه ضعف من به عنوان شرکت بهره‌بردار مترو است و باید از شرکت سازنده مترو بخواهم ایستگاه‌ها را طوری طراحی کند که مشکلی در این خصوص برای مسافران ایجاد نشود، اما دستفروشی وظیفه من نیست.

مسئولان مترو حق ندارند مانع ورود افراد به مترو شوند

مدیرعامل شرکت بهره‌برداری متروی تهران با بیان اینکه برخی از افراد به دلیل نیاز مالی و برخی به عنوان شغل در مترو دستفروشی می‌کنند، گفت: بسیاری از این دستفروشان به صورت هماهنگ و شبکه‌ای فعالیت می‌کنند؛ یعنی دو دستفروش با یک کالا در یک خط فعالیت نمی‌کنند و یا دستفروشان مشخص می‌کنند که هر کدام در کدام واگن فعالیت کنند، مبارزه با این شبکه کار مدیریت شهری نیست؛ مسئولیت آن اگر با نیروی انتظامی یا مراجع قضایی است، خود به این موضوع ورود پیدا کنند. زیرا مسئولان مترو حق ندارند مانع ورود افراد به مترو شوند. به طور مثال فردی که قصد دارد با ساکی بزرگ به مقصد ترمینال جنوب برود، چگونه با ساک یک دستفروش تشخیص داده شود و ما نمی‌توانیم به این نوع مسائل ورود پیدا کنیم.


[ سه شنبه 95/3/25 ] [ 4:51 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

اصولی کردنش به این است که فقط به ضعفا داده شود نه این که بگویند ثروتمندها را حذف کنید. گروه‌های ثروتمند جامعه با اطلاعات فعلی دولت قابل شناسایی نیستند ولی گروه‌های ضعیف قابل شناسایی هستند. باید دولت و مجلس اتفاق نظر کنند که فقط یارانه به ضعفا داده شود. اگر یک عده‌ای را عادت دادیم به تنبلی و یارانه‌خوری، این تقصیر تحریم‌هاست؟ اگر یک عده‌ای را عادت دادیم به کالاهای وارداتی از زیرپیراهن، دمپایی و کفش گرفته تا سنگ قبر و کاشی سرامیک، این تقصیر تحریم‌هاست؟ در دوران قیمت بالای نفت، کشورهای نفتی بعضی‌هایشان صدها میلیارد دلار پول ذخیره کردند و الان با آن ذخیره علیه ما اقدامات بین‌المللی می‌کنند. ما همان صدها میلیارد دلار درآمد را که داشتیم خوردیم و الان آنهایی که این پول را ذخیره کردند با آن پول دارند داعشی‌ها را فاینانس می‌کنن


[ سه شنبه 95/3/25 ] [ 4:46 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
آن روزی که در ایران بیکاری نباشد آن روز، روز عزت ایران و عزت اسلام در ایران است، این بخشی از سخنرانی رئیس‌جمهور در واپسین روزهای سال گذشته است، طبق آمار رسمی دولت در سال گذشته حدود 600 هزار شغل در کشور ایجاد کرده است، این در حالی است که باوجود اعلام چنین آماری از سوی منابع دولتی نه‌تنها از جمعیت بیکاران کاسته نشده است بلکه آمار بیکاری رشد نیز داشته است. به گزارش تابناک، عادل آذر رئیس سازمان مرکز آمار کشور در گفت‌وگویی اعلام کرده است که حدود 882 هزار نفر در سال گذشته به جمعیت فعالان اقتصادی کشور افزوده‌شده است، از این تعداد حدود 680 نفر توانسته‌اند در بازار کار جذب شده‌اند و توانسته‌اند مشغول کار شوند اما 214 هزار نفر آن‌ها به جمعیت بیکار کشور اضافه‌شده است. ولی همین 600 هزار شغل اعلام‌شده از سوی سازمان آمار کشور با حساب‌وکتاب‌های نظریه‌های اقتصادی سازگاری ندارد، به‌طور مثال وزیر کار اعتقاد دارد برای ایجاد هر 100 هزار شغل در کشور باید یک درصد رشد اقتصادی افزایش پیدا کند، و تقریباً چیزی حدود 120 هزار میلیارد تومان سرمایه گزاری نیاز است تا یک درصد رشد اقتصادی صورت گیرد. بنابراین با ایجاد 600 هزار شغل در سال گذشته باید شاهد رشد 6درصدی در اقتصاد کشور می‌بودیم، این در حالی است که رشد اقتصادی در سال 94 حدود یک درصد اعلام شد، حال چه اتفاقی روی‌داده که با رشد یک‌درصدی در سال گذشته شاهد ایجاد 600 هزار شغل در کشور بودیم سؤال بی‌پاسخی است که باعث سرگردانی اقتصاددانان شده است. برخی از اقتصاددانان بر این اعتقاد هستند که در طول ده سال گذشته شغل جدیدی در اقتصاد ایران ایجاد نشده است و احتمالاً این آمار و ارقام که اعلام می‌شود اعتبار زیادی به آن‌ها نیست، برخی کارشناسان نیز مشکل ناقض رشد اقتصادی و میزان اشتغال را در تعاریف می‌دانند و نوع محاسبه ساعت کاری و محاسبه غیراستاندارد را عامل ایجاد شدن چنین پارادوکسی عنوان می‌کنند. برخی از کارشناسان هم بر این اعتقاد هستند که ایجاد این حجم شغل، از دوگال خارج نیست، حالت اول آن این است که افرادی که در گذشته بیکار شده بودند با رشد اقتصادی مطلوب به کار قبلی خود بازگشته‌اند و حالت دیگر آن این است که شغل جدید در کشور ایجادشده باشد، با توجه به رکود موجود در کشور حالت دوم تقریباً غیرممکن است. در همین ارتباط هادی حسینی عضو کمیسیون صنایع مجلس در گفت‌وگو با تابناک اظهار داشت: این اعداد و رقم‌ها زمانی در دولت احمدی‌نژاد هم اعلام می‌شد، در آن زمان یکی از استانداران اعلام کرده بود که در سال گذشته ما 100 هزار شغل ایجاد کرده‌ایم زمانی که از وی سؤال کردیم که این 100 هزار شغل چه چیزی است گفتند منظور فرصت شغلی بوده است، بعدازآن نیز کسی را سراغ ما فرستادند و گفتند که حرفی بوده گفته‌شده شما پیگیری نکنید. وی گفت: تصور با توجه به شرایط کشور این است که روز به روز به خیل بیکاران افزوده شده است، چراکه ما کاری برای اقتصاد نکرده‌ایم و فضایی برای ایجاد اشتغال جدید باز نکرده‌ایم، اما هرروز شاهد تعطیلی بیشتر مراکز اشتغال در کشور هستیم، پس بنابراین این آمار و ارقام نمی‌توانند درست باشند. وی گفت: اگر این ادعا درست هست آدرس بدهند و بگویند کجا اشتغال ایجادشده است، به نظر می‌رسد که برخی از این آمارها مربوط به وام‌های خوداشتغالی است برخی نیز مربوط به مناسبات کمیته امداد و بهزیستی است و این‌ها را جز آمار خود می‌آورند. این نماینده مجلس گفت: استراتژی دولت دادن آمار نباشد، بهتر است افراد از دادن آمار اجتناب کنند و اگر می‌خواهند آمار ارائه دهند آمار درست و دقیق بگویند، اکنون اشتغال پاشنه آشیل کشور شده و اگر به این وضعیت ادامه پیدا کند به نفع دولت نخواهد بود.
[ شنبه 95/1/21 ] [ 3:44 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
سیروس قایقران اوایل سال 77 در راه بازگشت از تعطیلات نوروزی در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش با اتومبیل خود عازم تهران بود، حوالی امامزاده هاشم در اثر تصادف خود و فرزندش (راستین) جان به جان آفرین تسلیم کردند. قایقران با این که سال‌هاست از میان ما رفته اما هنوز نزد خاص و عام محبوب و دوست‌داشتنی است. در هجدهمین سال درگذشت زنده یاد قایقران، صحبت های خانم افسانه اسدان همسر سیروس در خصوص ویژگی‌های اخلاقی و شرح سانحه تصادف را در ادامه می خوانید:   * مرحوم قایقران چه ویژگی‌هایی داشت که باعث محبوبیت او می‌شد؟ - سیروس انسانی خوش اخلاق و در عین حال با گذشت بود. به تمام مردم احترام می‌گذاشت و کوچک و بزرگ برایش فرق نمی‌کرد. او از جنس مردم بود و هیچ فرقی بیبن خودش و مردم قائل نبود. برای همین بین همه محبوبیت داشت. متاسفانه سیروس و فرزندم خیلی زود از میان ما ‌رفتند ولی با تمام این اوصاف من همیشه با خاطرات آنها زندگی می‌کنم.   * می توانید بعد از سال ها جزئیات آن حادثه دلخراش و ناراحت کننده را بازگو کنید؟ - ساعت 2:5 بعد از ظهر از بندرانزلى به طرف تهران حرکت کردیم. برادرم ایمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى کردیم. سال هاى گذشته که تهران بودیم هر سال عید مى آمدیم انزلى. آن سال عید هم انزلى بودیم و نتوانستیم راستین را براى گردش جایى ببریم. سیروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستین هم پشت سیروس نشسته بود. سیروس جلوى دکه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستین نوشابه بخرد. من گفتم: "سیروس، راستین فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برویم امامزاده هاشم آب بخوریم و صدقه هم بیندازیم. راستین که هیچ موقع قانع نمى شد، گفت: "آره بابا، آنجا آب مى خورم. سیروس هم گاز داد و رفت." وقتى به امامزاده هاشم رسیدیم، سیروس، پول به راستین داد و گفت: "پسرم، آب که خوردى این پول را هم توى آن صندوق بینداز." سیروس اول نمى خواست پیاده شود. من هم خیلى کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توى دلم بود، ولى بعد همگى پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتى سوار ماشین شدیم، راستین گفت: "بابا چقدر خنک شدم." قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً یادم نمى آید. فقط یادم هست که یک خاور از روبرو در حال حرکت بود. من خیلى خوابم مى آمد. یک بار تصادف کرده بودیم، همیشه از جاده مى ترسیدم و همیشه در طول راه بیدار بودم. تا چشم باز کردم آن صحنه را دیدم. از جایى که آب خوردیم تا محل تصادف خیلى فاصله نداشتیم. جیغ کشیدم، ولى مرا کشیدند و بردند. هى مى گفتم که شوهر و بچه ام را نجات دهید. برادرم را که دیدم، گفتم: "واى جواب پدرم را چه بدهم؟" اصلاً نمى خواستم قبول کنم که بر سر آنها بلایى مى آید. دوباره بیهوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند. چند ضربه به صورتم زدند که از درد به هوش آمدم و پرسیدم که چه اتفاقى افتاده و شوهر و بچه ام کجا هستند؟ نجاتشان دادید؟ گفتند: "بله شما نگران نباشید، حالشان خوب است." با سر اشاره مى کردم که یعنى من سالم هستم و شما بروید به آنها برسید. من مى خواهم خودم بروم آنها را نجات بدهم. آدرس و شماره تلفن ما را پرسیدند. نمى گذاشتند بروم، تا بلند مى شدم، دوباره مرا به زور نگه مى داشتند. آنها مى گفتند: "ما به خانواده شما اطلاع داده ایم." آمبولانس هم نبود. خدا خیر بدهد دو تا آقا را که پیکان داشتند و مى خواستند مرا به بیمارستان برسانند. گفتم: "من نمى آیم. مى خواهم پیش شوهر و پسرم بروم." یکى از آن دو مرد گفت: "خواهر، سیروس مثل نور چشم ما است، ما او را نجات مى دهیم." به زور مرا سوار پیکان کردند. من مردم را مى دیدم که مى رفتند و مى آمدند و به داخل پیکان نگاه مى کردند و سر تکان مى دادند و مى گفتند: "بیچاره!" ولى من نمى فهمیدم، یعنى نمى خواستم قبول کنم. در بیمارستان پورسیناى رشت، مرا بسترى کردند. پس از اینکه از بیمارستان پورسینا مرخص شدم، در ماشین دلشوره داشتم. یک لحظه دلم ریخت و شک کردم، دائم به خودم دلدارى مى دادم و مى گفتم مگر امکان دارد که سیروس و راستین من بمیرند؟ اگر براى سیروس اتفاقى افتاده باشد، رشتى ها خیلى سیروس را دوست دارند و حتماً برایش پرده و حجله مى زنند. هر چه گشتم پرده مشکى و حجله عزادارى ندیدم. امیدوار شدم و با خودم گفتم: "حتماً اتفاقى نیفتاده و آنها زنده اند و در بیمارستان بسترى هستند." خدا شاهد است که توان سؤال کردن از همراهانم را نداشتم. همین که وارد خیابان واحدى شدیم، یک حجله دیدم. سریع نگاه کردم و اعلامیه را دیدم. اما تار دیدم و عکس یک آدم بزرگ و یک بچه را تشخیص دادم. نفهمیدم که اعلامیه و عکس ها متعلق به چه کسانى هستند؟ ماشین هم سریع گاز داد و رفت و اجازه نداد که من متوجه شوم. هر ماشینى که از کنار ما مى گذشت، یک اعلامیه پشت شیشه آن نصب شده بود. به پل واحدى که یکطرفه است رسیدیم. ما ماندیم تا ماشین هاى آن طرف بیایند و رد بشوند. اولین ماشین که رد شد، پشت شیشه آن یک اعلامیه بود. ناگهان از جا کنده شدم و پشت سرم را نگاه کردم. خوب که نگاه کردم و به چشم هایم فشار آوردم، دیدم نوشته شده: "سیروس قایقران" ... محکم بر سر و صورتم زدم ... دیگر هیچ چیز نفهمیدم و تا رسیدن به منزل، همه اش بر سرم مى کوبیدم. وقتى هم که سر کوچه خودمان رسیدیم، دیدم همه جا اعلامیه زده شده و حتى جلوى در خانه ما اعلامیه زده بودند. ولى من باز هم نمى خواستم باور کنم که سیروس عزیز من مرده است. سیروس همیشه مهربان و با محبت بود. ولى در این روزهاى آخر، خیلى مهربان تر و با محبت تر شده بود و هیچ وقت به من یا راستین در این مدت نه نگفت و هرگز بى احترامى و بى وفایى از سیروس ندیدم، به جز در این سفر آخرى که بى وفایى کرد و مرا با خود نبرد.فوتبال ایران پارس
[ شنبه 95/1/21 ] [ 3:43 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 1615858