علی داودی | ||
|
وی در پی ادعای بازداشت موسوی و کروبی گفت: اینها مسائل مربوط به داخل کشور ما هستند و مساله کاملا داخلی است و هیچ کشوری اجازه مداخله در امور داخلی کشور ما را ندارد و نخواهد داشت.
سخنگوی دستگاه قضایی انتقال موسوی و کروبی به بازداشتگاه حشمتیه را تکذیب کرد. حجتالاسلام و المسلمین غلامحسین محسنی اژهای در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: اخبار منتشره از سوی برخی رسانههای معاند مبنی بر انتقال آقایان موسوی و کروبی به بازداشتگاه حشمتیه صحت ندارد. همچنین سخنگوی وزارت امور خارجه نیز در نشست خبری صبح سهشنبه خود با خبرنگاران در پاسخ به سوالی درباره متهم کردن ایران از سوی مقامات آمریکایی به نقض حقوق بشر در پی ادعای بازداشت موسوی و کروبی گفت: اینها مسائل مربوط به داخل کشور ما هستند و مساله کاملا داخلی است و هیچ کشوری اجازه مداخله در امور داخلی کشور ما را ندارد و نخواهد داشت. مسائلی که مربوط به افراد مطرح میشود در چارچوب حقوقی و توسط مقامات قضایی رسیدگی خواهد شد و این موضوع نمیتواند دستاویزی برای آمریکاییها و یا برخی کشورهای غربی قرار گیرد. در حال حاضر شاهد تحولاتی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا هستیم برای فرافکنی و تغییر صورت مساله سعی کنند همه توجهشان را به موضوعات غیرواقعی انحراف دهند. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:27 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
«سوپاترا ساسوفان» 11 ساله یک دختر تایلندی است، به نوعی سندرم به نام «آمبراس» مبتلا است. این سندروم باعث رویش موهای زائد بر روی صورت، گوشها، دستها، پاها و پشتش شده است. به همین دلیل، مردم کشورش به او لقب کودک «گرگ نما» یا کودک «میمونی» دادهاند.
یک کودک تایلندی که به دلیل وجود موهای زاید فراوان بر روی صورت و بدنش به کودک «گرگ نما» یا «کودک میمونی» شهرت یافته است، در میان هم کلاسیهایش بسیار محبوب است. به گزارش ایسنا، «سوپاترا ساسوفان» 11 ساله یک دختر تایلندی است، به نوعی سندرم به نام «آمبراس» مبتلا است. این سندروم باعث رویش موهای زائد بر روی صورت، گوشها، دستها، پاها و پشتش شده است. به همین دلیل، مردم کشورش به او لقب کودک «گرگ نما» یا کودک «میمونی» دادهاند. ![]() به گزارش ایسنا، این دختر بچه 11 ساله که شهرت و محبوبیت بسیار زیادی میان همکلاسیهای خود دارد، در این باره خاطر نشان کرد: من از این که نامی در کتاب رکوردهای گینس دارم، بسیار خوشحالم! بر اساس گزارش رسانههای رسمی تایلند، این دختر یکی از 50 نفری است که از این مشکل رنج میبرد، این کودک در بخشی از صحبتهایش گفته بود که تعداد اندکی از مردم وی را مورد تمسخر قرار داده و لقب صورت «میمونی» را به او دادهاند. به گزارش ایسنا، این کودک همراه با خانواده خود در یک خانه تکاتاق خوابه در منطقه «پراناکوم» در حومه پایتخت زندگی میکند و یکی از سرگرمیهای مورد علاقهاش تماشای تلویزیون است. پدر این دختر 11 ساله که خود یک جواهرساز است، در مصاحبهای با روزنامه دیلی میل خاطر نشان کرد: پس از تولد دخترم او با این مشکل مواجه بود. او تا سن دو سالگی دو بار تحت عمل قرار گرفته بود تا بتواند درست تنفس کند. البته دخترم دارای مشکلات دیگری همچون کاهش رشد دندانهایش، تاری و کاهش دید هم است. وی افزود: متاسفانه با این که پزشکان با لیزر حجم وسیعی از موها را برداشتهاند، اما با رشد سن موها هم ضخیمتر میشود. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:26 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
یک ایرانی با پرداخت بیش از 2 میلیارد و 500 میلیون تومان خودروی شخصی محمود احمدینژاد که به منظور تأمین مسکن معلولان به مزایده گذاشته شده بود را خریداری کرد.
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: یک ایرانی با پرداخت بیش از 2 میلیارد و 500 میلیون تومان خودروی شخصی محمود احمدینژاد که به منظور تأمین مسکن معلولان به مزایده گذاشته شده بود را خریداری کرد. خودروی شخصی محمود احمدی نژاد رییس جمهور کشورمان پس از یک هفته نمایش در نمایشگاه خودروهای کلاسیک در منطقه آزاد اروند عصر امروز سه شنبه، با مشخص شدن برنده مزایده به وی واگذار می شود. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:25 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
بولتن نیوز نوشت: تیم های 10 - 15 نفره سازماندهی شده ضدانقلاب ساعاتی پیش تلاش کردند با حضور در برخی نقاط پرتردد تهران از جمله چهارراه ولیعصر(عج)، تقاطع جمالزاده و انقلاب، خیابان اسکندری و بلوار کشاورز دست به اغتشاش بزنند که با عدم همراهی مردم ناکام ماندند و به سرعت پراکنده شدند. این عدم همراهی مردم با این افراد اغتشاشگر موجب شگفتی و تعجب اغتشاشگران نیز شد این تحرکات عده بسیار اندک در حالی بود که منافقین و عناصر فتنه در شبکه های اجتماعی و رسانه های بیگانه، بویژه بی بی سی فارسی با پخش ویژه برنامه هایی، سعی داشتند اوضاع تهران را متشنج جلوه دهند و مردم را به خیابان بکشند. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:24 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
رؤسای هفت دانشگاه علوم پزشکی و هفت دانشگاه کشور در جلسه سهشنبه شب شورای عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست دکتر محمود احمدی نژاد برگزار شد تایید شدند. به گزارش خبرگزاری مهر، در این جلسه براساس تأیید اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و به پیشنهاد دکتر مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، دکتر ابراهیم سعیدی، دکتر محمدحسن محمدی، دکتر محسن اعرابی، دکتر پیمان ایزدپناه، دکتر سید محمدکاظم تدین، دکتر محمدرضا نیکبخت و دکتر محمدرضا مجدی به ترتیب به عنوان رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی جیرفت، زابل، شاهرود، فسا، جهرم، کرمانشاه و خراسان شمالی منصوب شدند. همچنین براساس پیشنهاد دکتر کامران دانشجو وزیر علوم، دکتر پورعباس، دکتر حسین زمانیان، دکتر مجید قاسمی، دکتر شاهرخ جم، دکتر رضا رنجبر کریمی، دکتر بهمن امانی و دکتر رضا صادقی سرابی به ترتیب به عنوان رؤسای دانشگاههای جامع علمی کاربردی، لرستان، خواجه نصیرالدین طوسی، صنعتی شیراز، ولیعصر رفسنجان، ملایر و دانشگاه اراک منصوب شدند. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:23 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
با اندکی بررسی و تعمق در مناسبات بین دستگاه های اجرایی و قوای مقننه و قضائیه به موارد مختلفی می توان اشاره کرد که گاه موارد مطرح شده در چارچوب وظایف نمایندگی و گاه خارج از آن به شمار می آید و بر همین اساس اجرایی شدن طرح برخی از نمایندگان محترم مجلس مبنی بر ضرورت اعمال نظارت بر کارکرد و عملکرد اعضای قوه مقننه از سوی مجلس شورای اسلامی جهت حفظ شان و جایگاه آن بایستی...
تصمیم برخی نمایندگان مجلس برای استیضاح وزیر نیرو در حالی اعلام وصول شد که پس از آن 150 نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی استیضاح وزیر نیرو را در شرایط زمانی حاضر خلاف مصالح ملی عنوان کردند که بر اساس گفته یکی از اعضای هیات رئیسه، چند نفر از استیضاح کنندگان طرح استیضاح وزیر نیرو نیز، نامه مذکور را امضاء کرده اند که صرفنظر از چگونگی امضای نامه هایی که در نقطه مقابل هم قرار دارند، نوع مطالبات و خواسته های نمایندگان استیضاح کننده نیز قابل توجه است. به گزارش خبرنگار تابناک اجتماعی،، تمرکز اصلی خواسته های نمایندگان خواستار استیضاح وزیر نیرو در حوزه آب کشور متمرکز شده است و این در حالی است که خشکسالی های چند ساله اخیر اهمیت این بخش را بیش از پیش کرده است. اما آنچه مهم است نگاه منطقه ای به مقوله آب در بین مسئولان اجرایی، نمایندگان مجلس و عموم مردم به جای اهمیت دادن به نگاه "حوضه آبریز" محور است. به عنوان مثال شهرهای بزرگی چون اصفهان با آن قدمت تاریخی و یا مشهد و قم به دلیل تقدس سرزمینی و حتی شهرها و مناطق خشک مرزی به دلیل اهمیت آنها از منظر امنیت ملی. اگر به بحث انتقال آب به این مناطق پرداخته نشود، مردم این شهرها چگونه بایستی از آب مورد نیاز بخش شرب، صنعت و کشاورزی بهره گیرند. بررسی ترکیب تقاضاهای نمایندگان استیضاح کننده در برخی از موارد بیانگر نگاه استانی و منطقه ای به موضوع آب است به گونه ای که نمایندگان خراسان شمالی برای اجرای پروژه احداث سد در آن منطقه اصرار داشته و در نقطه مقابل نمایندگان گلستان بر عدم اجرای پروژه موصوف تاکید می نمایند و این در شرایطی است که اجرا و عدم اجرای پروژه سد مذکور باعث طرح موضوع استیضاح از سوی نمایندگان دو استان همسایه شده است. در حالی که انجام مطالعات کارشناسی و نیز توجه به مولفه هایی چون وضعیت آبهای زیرزمینی، میزان بارش ها و حجم آب رودخانه و از همه مهمتر طرح آمایش سرزمین بایستی در بنا کردن و یا نکردن یک پروژه مهندسی در حوزه آب مورد عنایت قرار گیرد. این معضل در بحث تخصیص آب در برخی استانها و مناطق نیز باعث بروز مشکلات مشابهی می گردد به گونه ای که برخی نمایندگان یک منطقه بر تخصیص آب مورد نیاز از سوی وزارت نیرو تاکید می کنند و در نقطه مقابل نمایندگان مناطق همسایه در استان مجاور، بر عدم تخصیص آب به متقاضیان استان مجاور و ضرورت احداث سد در حوزه انتخابیه شان اصرار می ورزند و این در وضعیتی است که هیچ گروه از نمایندگان حاضر به عقب نشینی از نظر خود و پذیرش نظر کارشناسی وزارت نیرو نیستند. انتصاب مدیران دستگاههای اجرایی از دیگر موارد چالش آفرینی است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواهان لحاظ شدن نظرشان در انتصابها و البته در بیشتر مواقع خواستار انتصاب فرد مورد نظر در پست اجرایی خاصی می شوند. با توجه به تکثر و تعداد نمایندگان هر استان و وجود نظرات مختلف و گاه متضاد درخصوص انتصاب مدیر اجرایی مورد نظر، بدیهی است جمع آوری و جلب اتفاق نظر همه نمایندگان کاری دشوار و در بسیاری از موارد نشدنی است. از سوی دیگر، در خصوص انتصابات منطقه و محلی نیز امر مهمی باید مد نظر قرار گیرد این است که انتصاب هر فردی با هر ویژگی و توانایی ها باز هم افرادی هستند که مخالف انتصاب وی بوده و انتقاداتی نسبت به این انتصاب دارند، پس انتقاد از انتصاب افراد نیمتواند ملاک مهمی برای بررسی عملکرد و مدیریت وزیر باشد چرا که خدای ناکرده ممکن است سلیقه های شخصی در خصوص مخالفت با انتصاب یک مدیر محلی و منطقه ای لحاظ شده باشد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت و باید از نمایندگان مجلس خواست این است که باید با بررسی دقیق مشکلات وزیر نیرو مشخص کرد که آیا شخص وزیر و مدیریتش در ناکامی ها و مشکلات این وزارت خانه مقصر بوده و یا مشکلات وزارت نیرو را باید در مباحث دیگری از جمله بودجه و اعتبارات و غیره جست. ناگفته نماند که تاریخ مشخص کرده که در مناصب و پست های مختلف دولتی هیچ گاه انتصاب فرد جدید رفع مشکلات و بهبود مشکلات را در پی نداشته است به خصوص در مناصبی مانند وزارت، چرا که با بررسی تغییرات وزرا افراد جدید عموما نتوانسته اند جایگزین مناسبی برای آن پست باشد و در این خصوص باید دید فرد مطرح در خصوص جایگزینی وزیر نیرو آیا می تواند از مشکلات این وزارت خانه بکاهد و حداقل رویه هدایت وزارت خانه را مانند سابق حفظ کند و بر مشکلات فائق آید، که البته نکته مهم این است که اگر در مجموعه دولت و گزینه های مد نظر ریس جمهور فرد مناسب تر و قوی تری وجود داشت حتما رئیس جمهور آن را به مجلس معرفی می کرد. آنچه مسلم است با اندکی بررسی و تعمق در مناسبات بین دستگاه های اجرایی و قوای مقننه و قضائیه به موارد مختلفی می توان اشاره کرد که گاه موارد مطرح شده در چارچوب وظایف نمایندگی و گاه خارج از آن به شمار می آید و بر همین اساس اجرایی شدن طرح برخی از نمایندگان محترم مجلس مبنی بر ضرورت اعمال نظارت بر کارکرد و عملکرد اعضای قوه مقننه از سوی مجلس شورای اسلامی جهت حفظ شان و جایگاه آن بایستی هر چه سریعتر در دستور کار مجلس قرار گیرد تا زمینه ایجاد یک چارچوب و ساز و کار مناسب و قانونی برای فعالیت موثر و کارآمدتر نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی فراهم گردد. [ چهارشنبه 89/12/11 ] [ 8:23 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند. این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ... روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است. به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود! ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم! [ سه شنبه 89/12/10 ] [ 1:56 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
فقط تصور کنید که بتوانیم سن زمین را که غیر قابل تصور است ، فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم ! در اینصورت کره زمین مانند فردی 46 ساله خواهد بود! هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و در باره ی سالهای میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده ای داریم ! اما این را میدانیم که در سن 42 سالگی ، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به رشد و نمو کرده اند اثری از دایناسورها و خزندگان عظیم الجثه تا همین یکسال پیش نبود ! و آخر هفته گذشته دوران یخ سراسر زمین را فرا گرفت . انسان جدید فقط حدود 4 ساعت روی زمین بوده و طی همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده است !!! بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمی گذرد و... حالا ببینید انسان در این یک دقیقه چه بلائی بر سر این بیچاره ی 46 ساله آورده است !!! او از این بهشت یک آشغالدانی کامل ساخته است . او خودش را به نسبتهای سرسام آوری زیاد کرده ، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض کرده است! [ سه شنبه 89/12/10 ] [ 1:55 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! قسمتی ار وصیت نامه ادوارد ادیش ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی در سن 76 سالگی ... یادم هست وقتی بیست ساله بودم خیال می کردم اگر روزی به یک چهلم سرمایه فعلیم برسم خوشبخترین و موفقترین مرد دنیا خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه ای چهل برابر بیشتر از آنچه فکر می کردم باز از این حس زندگی بخش در وجودم خبری نیست . من در سن 22 سالگی برای اولین بار عاشق شدم . راستش آنوقتها من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه حقوقی هم نداشتم . بعضی وقتها با تمام وجود هوس می کردم برای دختر موردعلاقه ام هدیه ای ارزشمند بگیرم تا عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسی بود به من می گفت که راه ابراز عشق خرید کردن نیست که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته ترین عاشق ها ، فروشگاهها می شد !! کسی چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه ای ارزشمند بگیرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد . روز رفتنش قسم خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم هرگز به دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم : هیس ، از امروز دگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین امروز هم ساکت مانده است ... و زندگی جدید من آغاز شد ... من با تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم ، باید به خودم و تمام آدمها ثابت می کردم کسی هستم . شاید برای اثبات کسی بودن راههای دیگری هم بود که نمی دانم چرا آنوقتها به ذهن من نرسید ... دیگر حساب روزها و شبها از دستم رفته بود . روزها می گذشت ، جوانیم دور میشد و به جایش ثروت قدم به قدم به من نزدیکتر می شد ، راستش من تنها در پی ثروت نبودم ، دلم می خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و اینگونه شد ، آنچنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که تمام آدمهای دوروبرم را وادار به احترام می کرد و من چه خوش خیال بودم ، خیال می کردم آنها دارند به من احترام می گذارند اما دریغ که احترام آنها به چیز دیگری بود . آن روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی کردم در گوشه ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم ! به هر جا می رسیدم باز راضی نمی شدم بیشتر می خواستم ، به هر پله که می رسیدم پله بالاتری هم بود و من بالاترش را می خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود کمی در این بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد یله بعدی ، من فقظ شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز برسم این را خودم هم نمی دانستم ! اوایل خیلی هم تنها نبودم ، آدمها ی زیادی بودند که دلشان می خواست به من نزدیکتر باشند ، خیلی هاشان برای آنچه که داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که این یکی دو نفر را از انبوه آدمهایی که احاطه ام کرده بودند پیدایشان کنم ، من هرگز پیدایشان نکردم و آنها هم برای همیشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهایی با تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد . من روز به روز میان انبوه آدمها تنها و تنها تر میشدم و خنده دار و شاید گریه دارش اینجاست هیچ کس از تنهایی من خبر نداشت و شاید خیلیها هم زیر لب زمزمه می کردند : خدای من ، این دگر چه مرد خوشبختیست ! و کاش اینطور بود ... وبازروزها گذشت ، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می رفت و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود ؟ ایام جوانی خیال می کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید تمام آرزوها را براورده می کند و من با هزاران جان کردن آوردمش اما نمی دانم چرا آرزوها ی مرا براورده نکرد ... کاش در تمام این سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری پابرهنه روی شنها ی ساحل راه می رفتم تا غلفلک نرم آن شنهای خیس روحم را دعوت به آرامش می کرد . کاش وقتهایی که برف می آمد من هم گوله ای از برف می ساختم و یواشکی کسی را نشانه می گرفتم و بعد از ترس پیدا کردنم تمام راه را بر روی برفها می دویدم . کاش بعضی وقتها بی چتر زیر باران راه می رفتم ، سوت می زدم ، شعر می خواندم ، کاش با احساساتم راحتر از اینها بودم ، وقتهایی که بغضم می گرفت یک دل سیر گریه می کردم و وقت شادیم قهقهه خنده هایم دنیا را می گرفت ... کاش من هم می توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهایم عشق را می گفتم ... کاش چند روزی از عمرم را هم برای دل آدمها زندگی می کردم ، بیشتر گوش می کردم ، بهتر نگاهشان می کردم ... شاید باورتان نشود ، من هنوز هم نمی دانم چگونه می شود ابراز عشق کرد ، حتی نمی دانم عشق چیست ، چه حسیست تنها می دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم بود من بهتر از اینها زندگی می کردم ، بهتر از اینها می مردم . من تنها می دانم عشق حس عجیبیست که آدمها را بزرگتر می کند . درست است که می گویند با عشق قلب سریعتر می زند ، رنگ آدم بی هوا می پرد ، حس از دست و پای آدم می رود اما همانها می گویند عشق اعجاز زندگیست ، کاش من هم از این معجزه چیزی می فهمیدم .... کاش همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به جایش آرام حتی شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند دوستم دارد ، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد ، بیاید و به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است ، بگوید بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگوید وقتی تو نباشی چیزی از این زندگی ، چیزی از این دنیا ، از این روزها کم می شود . راستی من کجای دنیا بودم ؟ آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟؟؟ اگر هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است ... [ سه شنبه 89/12/10 ] [ 1:54 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم. بهم گفت: "متشکرم". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. تلفن زنگ زد. وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ? ساعت دیدن فیلم و خوردن ? بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت: "متشکرم " . روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت: "قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه "خواهر و برادر". ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم. به من گفت: "متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " . یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید. من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت: تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم. میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت: "تو اومدی ؟ متشکرم" سالهای خیلی زیادی گذشت. به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمیدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. .... ای کاش این کار رو کرده بودم ................."ا [ سه شنبه 89/12/10 ] [ 1:53 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |