علی داودی | ||
|
فرشته هاشمی
... نکته این جاست که زمان، منتظر ما نمانده و نمیماند و سزاوار است اگر مسؤولان در برابر این دغدغه که: «هوای این خانهها، چقدر زود خفه شده است؟» خواب و آرام نداشته باشند ... بسیاری از واژه ها امروز دیگر توان بر دوش کشیدن حقایق فرتوت اجتماعی را ندارند، از آن رو که نه به روشنی دیده و نه بخوبی شنیده میشوند. اما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، یا باید این بار سنگین هزینه آسیبهای تلخ جامعه را به مقصد برسانیم و یا باید آن را بر زمین بگذاریم و خیال همه را راحت کنیم! چندهزار قلب شکسته، چند هزار کودک شبهیتیم دربهدر شده در میان انبوه مشکلات طاقتفرسا، چندهزار زن بیسرپرست ـ زن بیسرپرست را با همه مشکلاتش در جامعه تصور کنید ـ و دهشتناکتر از همه، چند هزار بزهکار امروز و مجرم فردا، کفاف میکند تا برای دیوار خانههایی که هنوز گل آنها خشک نشده، فرو میریزند، دست به معماری علمی بزنیم و شاهد انتشار گدازههای 70 درصد آسیبهای اجتماعی بر سر جامعه، فقط به خاطر رشد طلاق نباشیم. اگر امروز بر زبان آوردن رشد 134درصدی! فروپاشی خانوادهها در 10 سال گذشته خیلی آسان شده و دیگر لب هم نمیگزیم، شک نکنید که برای ما ـ خانوادهها و مسوولان ـ «پرزدن جوانان به سوی آشیانه مشترک» بسیار مهمتر از «پرپرنشدن آنها در همان آشیانه مشترک» بوده است؛ بیآن که بدانیم پرواز کردن را آداب و اسلوبی است که اگر همین طور از کنار آن بیتفاوت بگذریم، نتیجه آن میشود که فقط در سال 88، عمر زندگی مشترک 35/10 درصد جوانان ازدواج کرده ما به زیر یک سال و ناامیدکنندهتر از آن، اصلا به یک سال هم نمیرسد و قبل از شروع، در صفر سالگی ـ طلاق در دوران عقد ـ به پایان میرسد! طلاق عین کفتار گرسنه بر آشیانه بسیاری از جوانان سایه افکنده و منتظر شکار تازه است و طرحهای گاه و بیگاه برخی متولیان و اقدامات نسنجیده خانوادهها که جوانان را به هر قیمتی ـ بدون امکانات اولیه ازدواج و مهمتر از آن بدون آموزش پایه و جامع دانش زندگی ـ فقط ترغیب به ازدواج میکنند، از همین خطر هشداردهنده خبر میدهند. میدانم اثر این یادآوریها بیرنگ شده است اما چه باید کرد که دل انسان به درد میآید وقتی میبیند دانیال 7 سالهای که به طرزی خشنونتبار، قربانی خشم ناپدری معتاد خود شد، ـ جام جم/ اردیبهشت 89 ـ فرزند طلاق بود. سحر 11 ساله که به دست ناپدری در خانه با اتوی داغ شکنجه میشد، قربانی کوچک طلاق بود (وطن امروز/ 11 اردیبهشت 89). اعضای باند نوجوانان 14 و 15 ساله که اخیرا به اتهام دهها فقره سرقت دستگیر شده و هزینه روزانه اعتیاد شدید آنها به مواد مخدر صنعتی، یکصدهزار تومان بوده است، (جام جم/ 19 اردیبهشت89) همگی فرزندان طلاق بودهاند. خیلی فرقی نمیکند اول هیولای فقر در خانه را میزند و پشت سرش طلاق وارد میشود یا اول طلاق و بعد فقر و نکبت و ازدواج با مردان معتاد از سر ناچاری و نداری زنان بیوه میآید؛ مهم آن است که شمار زیادی از فرزندان همین سرزمین، حالا اول قربانیان فروپاشی خانوادهها هستند. اگر «بیکاری، فقر و اعتیاد» را از جمله شرایط مفروض برای فراهم کردن زمینه فروپاشی یک خانواده و کاهش آمار طلاق را نیازمند کاستن از این سه علل مهم تلقی کنیم، با سایر علل مهم طلاق که حکایت از قصور متولیان در رسیدگی به مشکلات اجتماعی جوانان و خانوادهها میکند، چه خواهیم کرد؟ تحقیقی از 10 هزار زوج جدا شده که اتفاقا 67 درصد آنها دارای فرزند بودهاند، نشان داده که «سوء تفاهم» علت 80 درصد اختلافات در میان آنها بوده است. یا به گفته یک مقام مسوول 60 درصد طلاقها دلایل جنسی دارند. اینها حکایت پردرد «فقدان نظام آموزشی منسجم و تاثیرگذار» در زمینه کسب مهارتهای زندگی توسط جوانان است. یعنی سیاستی که بتوان در آن رویکرد مشخص و توافق شدهای برای مواجهه با: - شکسته شدن سنتهای مهم اجتماعی - رشد تفکرات ایدهآلیستی - آماده نبودن جامعه در برابر تغییرات فرهنگی و سبکهای زندگی - شکاف نسلی - کمرنگ شدن نقش خانوادهها در انتخاب همسر - بیتوجهی به نقش عوامل هویتی - پناه بردن دختران به ازدواج برای گریز از مشکلات خانوادگی و اجتماعی - ناهمگونیهای فرهنگی و اقتصادی در انتخاب همسر - داشتن روابط نامتعارف پیش و پس از ازدواج - کاهش آستانه تحمل جوانان امروز - ریخته شدن قبح فروپاشی خانواده -دوساختی شدن جامعه - کمبود فضای گفتوگو در میان اعضای خانواده - فقدان مهارت حل مشکلات زندگی - ازدواج در سنین پایین - ازدواجهای اجباری و تحت فشار خانوادهها - انتخابهای نسنجیده و برخاسته از هوسهای زودگذر - کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی در جامعه - سوءظن زوجین به یکدیگر - مشکلات جنسی زوجین - آشناییهای اینترنتی و شکلگیری روابط بیپایه و اساس به عنوان سایر علل مهم طلاق یافت، وجود ندارد و نتیجه دست روی دست گذاشتنها این شده است که: طلاق در 10 سال گذشته، 134 درصد و ازدواج 56 درصد رشد کرده است با وقوع طلاقها در کشور، سالانه 60 هزار زن بیسرپرست شدهاند 70 درصد آسیبهای اجتماعی کشور فقط به خاطر وقوع طلاق است آمار طلاق در استان تهران با بیشترین شاخص (اختصاص 20 درصد کل طلاقها در کشور)، 10 برابر آمار کشوری شده است! سن طلاق زنان در کشور 20 -24 و سن طلاق مردان به 25 – 29سال است بیشترین طلاقها مربوط به طلاقهای توافقی است! فاصله زندگی مشترک زوجین جدا شده از 5 سال به 3 سال کاهش یافته است راه دوری نمیرویم و زیاد هم به گذشته باز نمیگردیم. در همین 11 ماه فروردین تا بهمن سال 88 که دیرمدتی نیست از مقابل چشمانمان گذشته است، شاهد بودیم که: طلاق نسبت به مدت مشابه سال قبل آن، 2/13درصد رشد داشته است طلاق در تهران طی نیمه نخست سال گذشته با یک رشد بیسابقه ، 21 درصد افزایش داشته است 35/10درصد طلاقها مربوط به زوجینی با صفر سال زندگی مشترک است!!! 37/7درصد زوجین جدا شده ، یک سال با هم زندگی مشترک داشتهاند 40درصد مردانی که طلاق گرفتهاند بیش از 8 ساعت در روز کار میکردند 37درصد زوجین جدا شده دارای یک فرزند و 15 درصد 2 فرزند داشتهاند اکثر افراد جدا شده دارای سابقه نامزدی نبودهاند یکایک این آمار در دل خود فاجعهای دارند. یعنی در حال حاضر با تعداد زیادی جوان شکستخورده در زندگی مواجهیم که سن آنها به 30 سال هم نرسیده است . موقعیت اجتماعی خود را متزلزل میبینند. دچار فشارهای روحی و عاطفی شدهاند. شرایط اقتصادی آنها متاثر شده است. شاهد تخریب آمال و آرزوهایشان هستند و مهمتر آن که بخش زیادی از این جمعیت آسیب دیده ، کودکانی روی دستشان مانده است که وضعیت بسیار دشواری را طی خواهند کرد. ما میدانیم بنای «آموزش زندگی» باید از کودکی بنیان نهاده شود. ما میدانیم مجموعه نظام تعلیم و تربیت ما کوتاهی کرده است و میدانیم با وجود 127 مرکز کاهش طلاق در کشور، اغلب راهحلهایی که برای کاهش جدایی همسران انتخاب کردهایم، در اجرا، راه به جایی نبرده است؛ اما نکته این جاست که زمان، منتظر ما نمانده و نمیماند و سزاوار است اگر مسولان در برابر این دغدغه که: «هوای این خانهها، چقدر زود خفه شده است؟» خواب و آرام نداشته باشند. حتی خانوادهها هم نباید منتظر راه حلی از سوی مسوولان باشند و باید خود دست به کار شوند. این که طبق ارزیابیهای همان تحقیق یاد شده ( 10هزار زوج جدا شده) خانواده 78درصد زوجها و 91 درصد زوجهها، قبل از ازدواج زوجین جدا شده، از وصلتها ، رضایت داشتهاند، مسوولیت سنگینی را متوجه پدران و مادرانی میکند که وظایف خویش را از یاد بردهاند و تنها دل به احتمالات خوش کردهاند. چه کسی منکر آن است که رشد ازدواج در جامعه اتفاقی خوشایند برای همه است، به شرط آن که کاشانهها با زلزله «طلاق» ویران نشود. حالا شما بگویید «پر زدن مهمتر است یا پرپر نزدن؟» [ جمعه 89/2/24 ] [ 8:55 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |