علی داودی | ||
|
مذاکرات اولیه گام نهایی جمهوری اسلامی ایران و گروه 1 +5 در مقر اروپایی سازمان ملل متحد در شهر وین اتریش با حضور محمدجواد ظریف و کاترین اشتون برگزار شد. این مذاکرات سه روز طول کشید و سرانجام پنجشنبه صبح، ساعت 9 صبح به وقت وین به پایان رسید. هدف از این دور مذاکرات، تعیین دستور کار مذاکرات آتی و چهارچوببندی آن در گام نهایی برای رسیدن به توافق نهایی بود، تا همه موضوعات جمعبندی و احصا شده و در دستور کار مذاکرات جامع قرار گیرد.
نکتهای که در مدت مذاکرات زیاد در مطبوعات داخلی و بینالمللی به چشم میخورد؛ تناقضهای رفتاری و کلامی امریکاییها در مواجه با ابتکار دیپلماتیک ایران بود و از سوی دیگر زمزمههایی از تغییر نگرش امریکا به روابط با ایران نیز بسیار افزایش پیدا کرده است. در همین رابطه «تابناک» در گفتوگو با دکتر پیروز مجتهدزاده مشاور پژوهشی دانشگاه سازمان ملل متحد و مدیر عامل بنیاد پژوهشی یوروسویک (Urosevic Research Foundation) لنـدن سیاست امریکا در قبال ایران و آینده پرونده هستهای ایران را بررسی کرده است. * آقای دکتر به نظر شما سیاست امریکا در قبال ایران در دوران اخیر چیست؟ ــ در چند ماه اخیر دیدیم که سیاست اعلام شده و رسمی دولت اوباما در موضوع هستهای ایران، ادامه گفتوگو و اجرای درست تعهدات متقابل، از جمله عدم تصویب تحریمهای جدید یا اجرا نشدن تعهدهایی که از قبل پیشبینی شده بوده است، ولی ما دیدیم وزارت خزانهداری امریکا به رغم سیاست اعلام شده دولت مربوطه، خود تحریمهای جدید را اجرا کرد. این موضوع نشان میدهد که وضعیت دولت اوباما در این زمینه تا چه اندازه شکننده و تأثیرپذیر از تأثیرات کمرشکن لابیهای یهودی به ویژه در کنگره و سناست. به این ترتیب کاملا آشکار است، در حالی که سیاست رسمی و اعلام شده دولت اوباما، حل مسالمت آمیز مسأله هستهای ایران و نیز همه مشکلات و مسائل موجود بین دو کشور تا سرحد عادی شدن وضعیت در روابط دو کشور است، میبینیم همین دولت حتی در درون خودش مشکل دارد و لطمه میبیند و ناچار است این گونه در کلام خود به تناقضگویی روی بیاورد. * چرا امریکاییها از شیوه دیگری به غیر از تناقضگویی استفاده نمیکنند؟ ــ امریکاییها از تناقضگویی برای کم کردن فشار استفاده میکنند. به هر حال اینکه آیا امریکا موفق میشود یا نمیشود، یک بحث داخلی است. من با آشناییهای گستردهای که دارم، میتوانم به شما بگویم که بسیاری از اساتید دانشگاههای امریکا از این وضعیت و این حقیقت تلخ در ساختار سیاسی کشور خود، دلتنگ و ناراضی هستند. البته این مسأله داخلی امریکاست و به ما ربطی ندارد. من وقتی با همکارانم در میان اساتید دانشگاههای ایالات متحده بحث میکنم، خود را ناچار به همدردی با آنها در این زمینه مییابم که گستره و ژرفای نفوذ لابی یهودی و لابی اسرائیلی در ایالات متحده در حقیقت حتی استقلال هویتی این کشور را نیز زیر سؤال برده است. * برخی از تحلیلگران بر این باورند که ایالات متحده با توجه به وابسته نبودن به نفت منطقه، به زودی از منطقه خاورمیانه به خصوص خلیج فارس خارج خواهند شد؛ بنابراین، به نظر شما آیا امریکا از این منطقه خارج میشود و اگر خارج شد، حاضر است نقش منطقهای ایران را افزایش دهد؟ ــ این سخنان جنبه پیش بینی دارد. ما میدانیم که در عالم علمی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. کسی که ادعای پیش بینی میکند، باید او را هدایت کرد که بیشتر توجه علمی به مسائل داشته باشد. اینکه امریکا به تازگی موفق شده که منابع عظیم و بیکرانی از نفت و گاز در سواحل غربی خود دست یابد، یک واقعیت است. این اتفاق هم امسال افتاد اما اینکه این منابع جدید کی به ثمر برسند و مورد استفاده قرار بگیرد، هنوز معلوم نیست و مدت زمانی وقت خواهد گرفت. از سوی دیگر، اگر فرض را بر این بگذاریم که امکان بهره برداریهای گسترده از منابع انرژی جدید در دست ایالات متحده امریکا بیفتد و این سبب میشود که ژئوپلتیک جهانی نفت و گاز تغییر پیدا کند، خیال باطل است. اگر به تاریخ صد ساله اخیر خاورمیانه برگردیم، شاهد این هستیم که وابستگیهای امریکا به نفت خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم تقریبا حدود 90 درصد بود. امریکا در مقاطعی از این تاریخ تا حد 90 درصد سوخت خود و متحدانش در دنیای صنعتی وابسته منابع خاورمیانه به ویژه عربستان سعودی بود؛ اما میبینیم که به تدریج این وابستگی کاهش پیدا کرده است؛ یعنی درصد آن کم شده است. این اتفاق به دلایلی از جمله کشف منابع نفت و گاز در مناطق جدید بود که به صورت رقیب در مقابل خلیج فارس و خاورمیانه قد علم کرد. به هر حال میزان درصد وابستگی امریکا به نفت و منابع سوختی خاورمیانه کاهش پیدا کرده، ولی در همین مدت میزان درگیری امریکا در بازیهای ژئوپولتیکی در خاورمیانه بیشتر شد. نوسان درگیری و نیازمندی امریکا به منابع سوختی خاورمیانه بر نوسان درگیریهای ژئوپولتیک و ژئواستراتژیکی نه تنها تابع یک معادله مستقیم نیست که گاه دچار معادله معکوس میشود. به گفته دیگر، وضع این گونه نیست که اگر 10 درصد وابستگی سوختی امریکا به خاورمیانه کاهش پیدا کند، درگیریهای سیاسی و استراتژیک امریکا در خاورمیانه نیز 10درصد کاهش پیدا میکند. برای اینکه درگیریهای ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی در خاورمیانه تنها تابع وضعیت نفت و سوخت نیست. بلکه عوامل گوناگونی درگیرند که مهمترین این عوامل را میتوان اسرائیل و حمایت از خواستهای اغلب افزون خواهانه اسرائیلی دانست و پیوندهای عمیقی که اسرائیل از طریق لابی یهودی با جامعه امریکا دارد. لابی یهودی از این طریق امریکا را وادار میکند که بیش از آنکه از منابع سوختی خاورمیانه درآمد داشته باشد، بیش از آن در خاورمیانه خرج کند. به این ترتیب، اگر فرض بر این گذاشته شود که با کشف منابع جدید درگیری امریکا در این منطقه پایان میگیرد، این فرض ناشی از خیالی دور از مطالعه است و این جور بحثها قابل توجه نیستند. ما در عالم علم نمیتوانیم حتی تا فردا پیش بینی کنیم. * پس علت تغییر رویکرد امریکا نسبت به روابط ایران چیست؟ ــ به هیچ وجه مسأله نفت و سوخت نیست. امریکا علاقهمند است روابطش را با ایران توسعه دهد که البته این علاقه چند دلیل دارد. 1 ـ امریکا در خاورمیانه دچار اشتباهات استراتژیک بزرگی شد که آخرین اشتباه استراتژیک این کشور سوریه است. امریکاییها و غربیها، افسانه بهار عربی را ساز کردند و خواستند که بر این اساس سیاستهای جدیدشان را در خاورمیانه به گونهای تنظیم کنند که سوار بر موجهای مردمی جدید در این منطقه شوند و از این وضعیت به نفع اسرائیل استفاده کنند، ولی دیدیم که این سیاستها در تک تک کشورها شکست خورد؛ در مصر، لیبی، یمن، عربستان، بحرین و ... در تک تک موارد این سیاستها شکست خورد. همزمان ما شاهد این هستیم که در بسیاری از تحولات در خاورمیانه ایران هم درگیر بود؛ مثلا در قضیه سوریه و لبنان. همواره تهمتهایی به ایران میزنند، ولی میبینیم در تمام مواردی که ایران از دور و یا نزدیک بلافاصله یا با واسطه درگیر بود، شرایط به شکست سیاستهای غربی منجر و همزمان به سود ایران تمام شد. امریکا به این نتیجه رسید که ایران صاحب نقش بسیار عمدهای در این منطقه است. یعنی ثابت شد که ایران صاحب نفوذ عمده است، بیآنکه این نقش مهم را از طریق تحریک تروریزم به دست آورده باشد. بهترین آزمایشگاه این نمونه را در سوریه میبینیم. ما دیدیم همین چند روز پیش امریکا تحت تأثیر فشارهای اسرائیل، سرانجام با حضور و شرکت ایران در مذاکرات ژنو مخالفت کرد. ایران هیچ گونه واکنشی به این موضوع نشان نداد، برای اینکه میدانست و از قبل هم گفته شده بود که اگر ایران شرکت نکند کار به سرانجام مطلوب نخواهد رسید. 2 ـ از سوی دیگر، پس از انقلاب اسلامی امریکا تلاش کرد عربستان سعودی را در حکم متحد قابل اعتماد جانشین ایران کند. این جانشینی برخوردها و تحولات استراتژیکی و ژئوپولتیکی را به صورتی درآورد که همه ما شاهد بودیم که عربستان سعودی به طرف استفاده از تروریسم اسلامی کشیده شد که در یک توطئه اسرائیلی اردنی در سالهای 2004 تا 2006 زیر عنوان «هلال شیعی» پیشبینی شده و سبب گمراهی عمیق عربستان سعودی شد؛ یعنی موضوعی که از آغاز ایران متهم به اختراع این وضعیت بود و در عمل ثابت شد که ایران هیچ وقت دخالتی در توطئه تروریزم اسلامی نداشته است. بلکه خودش هم یکی از قربانیان موج جدید تروریسم بوده است. ما امروز میبینیم که امریکا از دست گروههای تروریستی در عراق و سوریه از تکفیریها و القاعده گرفته تا جهادیستها و دیگر برندهای تروریزم اسلامی که همه تحت حمایت عربستان سعودی و دو فرمانبردارش در خلیج فارس یعنی قطر و ابوظبی قرار دارند، میخواهد بگریزد چون به درستی دریافته است که پیروزی این تروریستها در سوریه امنیت اسرائیل و منافع امریکایی در منطقه را مورد تهدیدهای جدی قرار خواهد داد. الان این گروهها بازوهای اجرایی سیاستهای منطقهای عربستان سعودی شدهاند و این وضعیت به کلی اهمیت و اعتبار عربستان سعودی نزد امریکا را خدشهدار کرده است. طبیعتا ما شاهد هستیم که ایالات متحده امریکا در موارد بسیار گستردهای نسبت به اقدامات و اعمال عربستان چشم اغماض دارد، ولی در عمل میدانیم که امریکا از رویکردهای استراتژیکی عربستان بسیار ناراحت و ناراضی است و سعی میکند به صورتهایی بتواند چارهای برای حل آن به وجود اورد. 3 ـ در مقابل این وضعیت امریکا به این نتیجه رسیده است ایجاد نفوذ از طریق بهکارگیری گروهای تروریستی نفوذ واقعی نیست و نفوذ موقت و بیمعنی است. نفوذ واقعی را ایران به دست آورده است، نه از طریق حمایت از گروههای تروریستی بلکه از طریق حمایت از سازمانهای سیاسی ـ قومی رسمی مانند حماس و حزب اله در کشورهای منطقه. در این دوران طبیعی است که ایالات متحده امریکا مانند هر عاقلی که بخواهد مسائل را بسنجد و بررسی کند، به این نتیجه میرسد که وضعیت ژئوپولتیکی ایران بسیار مهمتر و اساسیتر از یک وضعیت منفی و موقت است که عربستان برای خود درست کرده است. نفوذ ایران بسیار بیشتر، دائمی و حقیقیتر است. با این نتایج، بدیهی است که ایالات متحده میکوشد به جای دشمنی با ایران که نتیجهاش این همه بدبختی در خاورمیانه بوده است، راه رسیدن به تفاهم برای ایجاد موازنههای مطلوب را با ایران پیش بگیرد. 4 ـ اگر کسانی هستند با این بحث من فکر کنند، منظور این است که امریکا روزی با قراردادهای سیاسی و استراتژیک مثل پیمان سنتو به صورتهایی با ایران متحد میشود، اشتباه میکنند، چراکه آن گونه معادلات مربوط به دوران جنگ سرد میشد و آن روزگار دیگر باز نخواهد گشت. شرایط سیاسی جهان امروز ایجاب نمیکند که کشورها وارد آن گونه پیمانها و توافقها شوند که هدف شکست و محو کردن رقیب بود و چه فاجعهها که در مسیر اعمال آن استرتژیها به بار نیامد. امروز ژئوپولتیک جهانی بیشتر به دنبال ایجاد موازنه میان قدرتهای رقیب متمایل میشود که حاصل کار طبیعتا شناخت هویت قدرتی رقباست و سلطه مساوات بهتر بر جهان سیاست. منظور از این بیان این است که صرف عدم دشمنی در روابط با ایران میتواند برای امریکا مفید باشد. صرف عدم تحریک کردن ایران از طرف امریکا میتواند برای امریکا مفید باشد و قطعا عرض میکنم صرف دشمنی نکردن امریکا با ایران میتواند برای ما نیز بسیار سودمند باشد. ادامه دارد..... [ یکشنبه 92/12/4 ] [ 10:42 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |