یکی از موضوعات، و شاید مهمترین موضوع، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از آغاز تا امروز چگونگی مدیریت روابط با ایالات متحده آمریکا بوده است. به گونهای که این موضوع همواره در بین اولویتهای نخستین سیاست خارجی ایران در دولت های مختلف پس از انقلاب اسلامی قرار داشته است. چگونگی مدیریت روابط با آمریکا در طول پیوستاری با دو حد نهایی مذاکره و مقابله در نوسان بوده که به صورت سیاست تعامل و تقابل تجلی یافته است. با انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری اسلامی ایران بردار سیاست خارجی ایران از تقابل به سوی تعامل با آمریکا در حال تغییر جهت است. در دست گرفتن سکان هدایت دستگاه دیپلماسی توسط محمدجواد ظریف، نیز انتظار اتخاذ سیاست مذاکره و تعامل با آمریکا را سرعت و شدت بیشتری بخشیده است.
اما پرسش راهبردی آن است که اهمیت و فضیلت مذاکره در چیست؟ به بیان دیگر مذاکره با آمریکا، یا به سخن بهتر پاسخ مثبت به درخواست و تمایل آمریکا برای مذاکره مستقیم با ایران، در چه شرایطی عقلانی و منطقی است. در پاسخ به این پرسش باید گفت مذاکره با آمریکا در صورتی عقلانی و منطقی است که تضمین و تأمین کننده منافع ملی ایران باشد. چون مذاکره به خودی خود هیچ ارزش و فضیلت ذاتی ندارد. از این روی، اگر چشماندازی برای نتیجه بخش بودن مذاکرات، حتی در دراز مدت، مبنیبر تأمین منافع ملی کشور وجود داشته باشد، مبادرت به آن منطقی و موجه است.
براین اساس، آمریکا اگر واقعاً خواهان پایان بخشیدن به منازعه و مقابله و آغاز مذاکره رو در رو با جمهوری اسلامی ایران است باید شرایط حداقلی مذاکره مبنی بر نتیجه بخش بودن آن را ایجاد نماید. تحقق و تضمین این شرایط به معنای مذاکره مشروط و گذاشتن پیش شرط برای مذاکره نیست. چون این شرایط حداقلی پیش شرطهای اضافی و خارج از مذاکره نیستند، بلکه مفروضات و مسلماتی اند که در بطن هر مذاکره ی معنادار ومعقولی نهفته است. به گونهای که مذاکره ماهیتاً متضمن و مستلزم این مفروضات و مسلمات میباشد و نبود آنها حکایت از نبود مذاکره به معنای متعارف در دیپلماسی و روابط بین الملل است.
اهمیت و ضرورت تأمین این شرایط برای مذاکره با آمریکا زمانی آشکارتر می شود که این احتمال و ظن وجود دارد که هدف طرح مذاکره مستقیم با ایران توسط دولت اوباما، صرفاً مذاکره برای مذاکره است. چون طرح مذاکره مستقیم با ایران یکی از پیشنهادهای استراتژیست های آمریکا به اوباما در مبارزات انتخاباتی دور اول ریاست جمهوری او در سال 2008 بود؛ هدف این راهبرد تبدیل بازی باخت ـ باخت آمریکا مبنیبر سیاست جورج بوش در قبال ایران به یک بازی دو سر برد آمریکا در دوره اوباما بود. بر پایه این راهبرد، آمریکا به جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد مذاکره بیقید و شرط را میدهد. ایران در پاسخ یا این پیشنهاد را می پذیرد یا رد می کند؛ که در هر دو صورت به نفع (برد) آمریکا و ضرر (باخت) ایران میباشد. اگر ایران مذاکرات بی قید و شرط را بپذیرد، در جریان آن در اثر فرآیند یادگیری و جامعهپذیری اقناع شده و رفتار و سیاست خود را تغییر می دهد؛ اگر ایران مذاکره بیقید و شرط را نپذیرفته و رد کند، باز به نفع آمریکا خواهد بود؛چون زمینه فشار سیاسی و اقتصادی بر آن از طریق اجماع سازی بینالمللی تسهیل میگردد.
تندورها، جناح افراطی و جنگ طلبها در امریکا، هماهنگ و هم زبان با اسرائیل و لابی صهیونیسم، که تعرض نظامی به ایران را ناممکن می بینند در صددند تا بخش نخست این راهبرد را محقق سازند. به گونهای که آنها به شدت تلاش میکنند تا شرایط را به گونهای فراهم سازند تا راهی و روزنه ای برای پاسخ مثبت به مذاکره مستقیم باقی نماند و جمهوری اسلامی به ناچار آن را رد کند. از سوی دیگر، میانه روها و به اصطلاح کبوترها در آمریکا خواستار آنند که شرایط به گونهای مهیا شود تا جمهوری اسلامی ایران به پیشنهاد مذاکره پاسخ مثبت دهد. از این رو، هر دو گروه از هدف و سیاست و راهبرد واحدی نسبت به ایران حمایت می کنند که عبارت است از تشدید تحریم ها و فشارهای اقتصادی. گروه تندرو، این سیاست را زمینهساز ستیز با ایران می پندارد؛ دسته دوم، این سیاست را زمینه ساز استحاله جمهوری اسلامی ایران میداند.
بنا بر این ، در پاسخگویی به پیشنهاد مذاکره با آمریکا باید بسیار تأمل و دقت کرد. چون رد بیدرنگ مذاکره با آمریکا موضع تندروهای جنگ طلب در آمریکا و رژیم اسرائیل را تقویت میکند. کسانی که از 11 سپتامبر 2001 آرزوی تعدی و تجاوز به ایران را در سر میپرورانند. از سوی دیگر، پاسخ بیدرنگ مثبت به پیشنهاد مذاکره آمریکا با ایران برای صرف مذاکره که تضمین کننده حقوق و منافع ملی نباشد نیز عاقلانه و منطقی نیست. چون مذاکره ای است که نتیجهاش از پیش تعیین شده است و به نفع (برد) آمریکا و به ضرر (باخت) ایران خواهد بود.
از این رو، راهبرد دیپلماتیک و مذاکراتی ایران نسبت به پیشنهاد آمریکا باید مختل کردن و بر هم زدن بازی دو سر برد این کشور باشد. ایران باید راه سومی بیابد که راهبرد دو وجهی آمریکا را خنثی کند. اتخاذ این راهکار در دولت یازدهم که سیاست خارجیاش بر پایه تعامل سازنده و مؤثر استوار است امکانپذیر خواهد بود. راهکار پیشنهادی که در میانه رد و قبول مذاکره برای مذاکره قرار دارد، مذاکره نتیجه بخش است. به گونهای که جمهوری اسلامی ایران باید به مذاکره نتیجه بخش پاسخ مثبت بدهد. مذاکره نتیجه بخش، مذاکرهای است که امکان و احتمال برد هر دو طرف در آن وجود داشته باشد، نه اینکه برد یکی و باخت دیگری پیشاپیش مشخص و مسلم باشد.
مذاکره نتیجه بخش و واقعی در رابطه با ایران و آمریکا، زمانی تحقق مییابد که تحت این شرایط انجام گیرد:
1. آمریکا باید اختلاف دیدگاه ارزشی، ایدئولوژیک و اخلاقی جمهوری اسلامی با خود را به رسمیت بشناسد. آمریکا باید بپذیرد که جمهوری اسلامی ایران یک نظام سیاسی متفاوت با نظام ارزشی و عقیدتی متفاوت با نظام سیاسی آمریکا یعنی لیبرال دموکراسی است. از این رو، آمریکا نباید در صدد تحمیل نظام سیاسی، ارزشی و اخلاقی خود بر جمهوری اسلامی باشد که بر حسب تغییر ماهیت و ساختار آن تعریف میگردد. چون نپذیرفتن این اصل و فرض اولیه و بدیهی، با ماهیت مذاکره دیپلماتیک مغایرت دارد.
2. به رسمیت شناختن و احترام به حق حیات جمهوری اسلامی ایران. آمریکا در گفتار و کردار نشان داده است که حق حیات جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت و محترم نمیشمارد. به-طوری که حتی طرح مذاکره با جمهوری اسلامی ایران نیز برای استحاله و سپس سرنگونی آن پیشنهاد گشته است. از این رو، دولت اوباما باید چنان رفتار کند که در مذاکره با ایران حق حیات جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخته است.
3. به رسمیت شناختن حقوق و منافع ملی ایران. بر پایه قواعد و عرف بینالمللی، همه کشورها حق تعقیب و تأمین منافع ملی خود را به صورت مسالمت آمیز دارند. به گونهای که از این نظر همه کشورها کارکرد همسان و یکسانی دارند؛ اگر چه در عمل همه کشورها به یک میزان در تحقق این کارکرد موفق نیستند. از این رو، هیچ کشوری، ولو در مقام یک ابر قدرت، باید این حق کشورهای دیگر را به رسمیت شناخته و محترم بشمارد. مذاکره آمریکا و ایران در صورتی نتیجه بخش خواهد بود که آمریکا این حق جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت بشناسد. تجارب تاریخی نشان میدهد که آمریکا در تعامل با ایران به گونهای رفتار کرده است که ناقض این اصل و فرض مسلم در روابط بین الملل میباشد.
4. پذیرفتن جایگاه برابر ایران و مذاکره بر پایه احترام متقابل. در مذاکره دیپلماتیک اصل بر برابری و احترام متقابل مذاکره کنندگان است. البته این اصل به معنای برابری قدرت دو طرف مذاکره کننده نیست؛ بلکه بدان معناست که آمریکا با اتکا به قدرت برتر خود نتایج را از پیش تعیین نکند و از موضع تحکم و با هدف تسلیم ایران وارد مذاکره نشود. به بیان دیگر، اگر چه مذاکره ایران و آمریکا یک مذاکره نا متقارن است؛ اما مذاکره نا متقارن هیچگاه مستلزم برد قطعی و مسلم قدرت برتر و باخت طرف کم قدرت تر نمی باشد. به گونه ای که در بسیاری از مذاکرات نامتقارن، طرفی که از قدرت کمتری برخوردار بوده پیروز شده است.
5. یکی دیگر از شرایط مذاکره نتیجه بخش ایران و آمریکا، جلب اعتماد جمهوری اسلامی ایران است. مذاکره دو کشوری که روابط دیپلماتیک ندارند، در صورتی موفق و نتیجه بخش خواهد بود که بین آنها اعتماد متقابل شکل بگیرد. تاریخ تعامل آمریکا با ایران نشان می دهد که رفتار و کردار این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران صادقانه و مبتنی بر حسن نیت نبوده است. برای نمونه در زمان حمله آمریکا به عراق در سال 1991، رئیس جمهور وقت آمریکا بیان داشت که در برابر حسن نیت ایران، حسن نیت نشان خواهد داد ولی در عمل خلاف آن انجام داد. یا در جریان بحران افغانستان، نتیجه تعامل مثبت ایران با آمریکا خصومت بیشتر مبنی بر قرار دادن جمهوری اسلامی در محور شرارت بود. در ماههای اخیر نیز، برخلاف گفتارمسالمت جویانه، اقدامات و رفتار آمریکا در قبال ایران، اعتماد سوز بوده است نه اعتماد ساز. لذا، با عنایت به بیاعتمادی ایران نسبت به آمریکا، این کشور باید پیش از آغاز مذاکرات نتیجه بخش حسن نیت خود را در عمل نشان دهد. چون مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید هم می ترسد. و انسان مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.