علی داودی | ||
|
دکتر امیدوار رضایی رئیس فراکسیون ورزش مجلس شورای اسلامی در دوره هشتم کاندیدای مجلس نهم در تهران شد ، وی که نایب رئیس هیئت مدیره باشگاه بزرگ استقلال است، از سوی اعضای هیئت مدیره، فتح الله زاده مدیرعامل این باشگاه و تمامی بازیکنان استقلال مورد حمایت همه جانبه قرار گرفت، در ضمن اکثر اهالی ورزش از جمله میر اسماعیلی قهرمان جودو جهان، قلعه نوعی، هاشمی مدیرعامل سابق باشگاه، مرفاوی ،منصوریان و بسیاری از بزرگان ورزش به طور علنی حمایت خود را از دکتر رضایی اعلام نمودند
امیدوار رضایی متولد دی 1335 در مسجدسلیمان، (برادر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص نظام و فرمانده سابق سپاه پاسدارن) و نماینده? مجلس شورای اسلامی در دوره? هشتم است و از اعضای اصولگرای مجلس به شمار میرود. وی پیشتر نماینده? دورههای پنجم، ششم، و هفتم مجلس شورای اسلامی بوده است. به گزارش «تابناک»، نماینده شاخص مجلس هشتم که کاندیدای مجلس نهم از حوزه انتخابیه تهران است کار برای مجلس نهم را سختتر از مجلس هشتم پیش بینی کرد .
![]() نظر دکتر امیدوار رضایی در مورد انتخابات مجلس شورای اسلامی
حاکم کردن جو بد اخلاقی، تهمت و تخریب؛ زمینه ساز توطئه دشمنان
نماینده مردم مسجد سلیمان،لالی و هفتگل و اندیکا در مجلس هشتم با اعلام اینکه حاکم کردن جو بد اخلاقی، تهمت و تخریب زمینه ساز توطئه دشمنان خواهد بود، ادامه داد: در چنین فضای غبار آلودی دشمنان همانند سالهای گذشته با غبار آلود کردن فضا موج سواری خواهند کرد.
این نماینده مردم در مجلس هشتم درباره طرح موضوعات تخریبی در آستانه انتخابات و تلاش برای تاثیرگذاری آن ،یادآور شد: طرح چنین موضوعاتی بیش از آنکه تحت تاثیر انتخابات آینده مجلس باشد عقدهگشایی بوده و بر جنبه شخصی استوار است، افرادی که با بداخلاقی، تهمت و جوسازی در صدد تخریب مجلس برمیآیند به دنبال تامین منافع نفسانی بوده، چنین افرادی در طول زندگی و مسئولیت خود همواره به دنبال فرصت بودند که انتخابات این فرصت را برای آنها فراهم کرده است.
عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه گروهها به جای تخریب و تهمت بهتر است به طرح برنامههایی خود بپردازند، تاکید کرد: پیشنهاد ما به آن دسته از افرادی که در تلاش بودند تا هیئت رئیسه مجلس را به دست گرفته و موفق نشدند و همچنین به افرادی در دولت در صدد در دست گرفتن مجلس بودند آن است که به جای تخریب، تهمت، بد اخلاقی، نیش و کنایه زدنهای تحریک آمیز و زیر سوال بردن عملکرد مجلس، فضای عادلانه، اخلاقی و رقابتی سالم را که زمینه ساز مشارکت حداکثری است را فراهم کرده و تصمیم گیری نهایی را به مردم واگذار کنند.
بیانیه امیدوار رضایی در آستانه انتخابات مجلس نهم
از شما عزیزان تمنا دارم از پرداخت هرگونه هزینههای مادی و اسراف و تبذیر جهت انجام تبلیغات برای اینجانب اجتناب نموده و از بداخلاقیهای انتخاباتی و رقابت منفی در راستای حفظ آرامش و رعایت قوانین و مقررات پرهیز نمائید.
باعرض سلام و ادب
از اینکه 16 سال در چهار دوره مجلس بنده را به نمایندگی خود در کانون قانونگذاری مملکت انتخاب نمودید کمال تشکر و سپاس را دارم و از آنجا که نتوانستم به همه مطالبات به حق شما و برنامههای خودم برای توسعه و آبادانی و رشد و تعالی منطقه جامه عمل بپوشانیم از شما ملت صبور، هوشمند و قدرشناس عذرخواهی کرده و از خداوند متعال و آن ملت عزیز طلب بخشش ،دارم .
خداوند آگاه و حکیم میداند که هرچه در توان داشتم صادقانه در طلب اخلاص گذاشته و تقدیم شما عزیزان و کشور عزیزم ایران اسلامی نمودم و حتی از آبروی خودم در بسیاری از موارد بخاطر اسلام، شما مردم عزتمند و شهرهای اولینها در کشور که حق آنها خیلی بیش از وضع موجود آنهاست گذشتم.هم اکنون از همه اقشار مردم عزیز به ویژه خانواده معظم شهدا ، ایثارگران ، جانبازان، دوستان و بزرگان قوم بختیاری و همه طوایف و صنوف که زحمات زیادی برای بنده متحمل شدند و ابراز لطف و محبت نمودند تشکر و قدردانی مینمایم و تقاضا دارم با تمام توان در انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی حضور با شکوه داشته باشید. همه کاندیداهای مورد تأیید مراجع قانونی محترم هستند و چنانچه آزادانه و با آگاهی کامل به هر کدام از آنها رأی بدهید و انتخاب شوند مورد حمایت ما نیز خواهند بود.
اگر اینجانب نیز از جانب شما انتخاب شوم، همچون گذشته تلاش میکنم تا ضمن برآورد مطالبات به حق شما، قدردانی این اعتماد نیز باشم.
از شما عزیزان تمنا دارم از پرداخت هرگونه هزینههای مادی و اسراف و تبذیر جهت انجام تبلیغات برای اینجانب اجتناب نموده و از بداخلاقیهای انتخاباتی و رقابت منفی در راستای حفظ آرامش و رعایت قوانین و مقررات پرهیز نمائید. اگر کسی به اینجانب توهین نمود، سلام و درود مرا به او ابلاغ کنید و بر فضای دوستی و همدلی بیفزائید و از هرگونه تنش و درگیری دوری گزینید.
با آرزوی سلامتی ، موفقیت و سربلندی شما ملت بزرگوار.
دکتر امیدوار رضایی
بیوگرافی و خاطرات جالب دکتر امیدوار رضایی
یکی از ایلات قدیمی و اصیل ایرانی ایل بختیاری است، این مردم در رشته کوههای زاگرس مخصوصاً ناحیه مرکزی قرنهاست که به صورت ییلاق و قشلاق در حال زندگی هستند.
![]() پدربزرگم سبزوار نام داشت که در میان این ایل فردی بزرگ و مورد اعتماد بود. برادرش امیدوار از بزرگان طایفه بابادی بود که همراه سایر طایفه در حوالی کوهرنگ و شهر چلگرد زندگی می کردند و زمستانها و در هوای بسیار سرد و یخبندان این ناحیه راهی دامنه جنوبی زاگرس و نواحی شمال شهرستان لالی در منطقه تنگ حتی و جاستون شَهِ شده، به زندگی عشایری خود ادامه می دادند.
در همان روزها که درگیری و فشار عوامل رژیم شاه از یک طرف و سختی زندگی و طبیعت منطقه، سیر قهقرائی اقتصادی را بر طایفه افزون نموده بود، پدربزرگ فوت کرد وپدرم که نجف نام داشت پس از مرگ پدر به زندگی سخت چوپانی روآورد. جوان بختیاری در سختی متولد می شود. و با دشواری بر طبیعت خشن ولی زیبای زاگرس، با اراده غلبه می نماید. با دختری از این ایل ازدواج می نماید، طولی نمی کشد که توقعات همسر بالا می رود و پدر دیگر جوابگوی نیازهای اقتصادی و فراهم کردن یک زندگی راحت و با رفاه برای او نیست، به ناچار پدرم از او جدا می شود و سالها به زندگی تنها در میان طایفه ادامه می دهد و با همان شغل چوپانی زندگی می کند تا اینکه زنی از فامیل از تیره میرکاد (یکی از تیره های طایفه بابادی) که شوهرش فوت نموده بود و بی بی زنان نام داشت و سالی از فوت شوهر وی می گذشت را به عقد خود در آورد. با آگاهی و شناختی که بی بی زنان از زندگی سخت پدر داشت، با هم زندگی مشترک خودشان را شروع می کنند و حاصل این پیوند تولد فرزندانی است که متأسفانه به علت سختی، گرسنگی و بیماری یکی پس از دیگری سقط می شوند و مجالی برای ادامه زندگی نمی یابند.
مادر که به سوی امامزاده ای در اطراف شهرستان لالی به نام باباروزبهان می رود راه سخت و کوهستانی، ساعت ها پیاده روی و با هر سختی که بود به بارگاه امامزاده می رسد بست می نشیند و دست ها را به سوی خدا بلند می کند و با حالت گریان و زاری و اشک ریزان امازاده را واسطه قرار می دهد که برایش پسری بماند و گردنش را هم نذر امامزاده کند. دعای مادر مستجاب می شود، پسری متولد می شود و سالم می ماند تا نامش را رنجوکی می گذارند ولی پس از مدتی پسر بزرگ می شود و پدر و مادر احساس می کنند که یک فرزند تنها کافی نیست نه برای خانواده و نه برای فرزندشان، دوباره راهی همان امامزاده می شوند، و از خدا رفیقی برای پسر اول می خواهند.
چندسالی می گذرد، زندگی سخت چوپانی آن هم در کوهستان و طبیعت خشن با صخره ها و رودخانه های پرآب بدون پل، که هرچند ماه یکبار باید از منطقه ای به منطقه دیگر جابه جا می شدند. زندگی عشایری در زیر سیاه چادرهایی که از پشم بز بافته می شد در میان باد و باران و حمله حیوانات وحشی چندان ایمن نبود. در مسیر کوچ وقتی در آغاز بهار از منطقه اندیکا به سمت لالی در ناحیه ای که امامزاده بابازاهد اندیکا قرار دارد، غروب روزی سخت برای مادر است: روز تولد پسر دوم خانواده. او در حین زایمان به دلیل نبودن امکانات پزشکی و حتی قابله ای در محل ناچار خود اقدام به بریدن بند ناف و جداکردن جفت از نوزاد متولد شده می کند. پس از پوشاندن نوزاد از شدت ضعف جسمی از حال می رود و حالت بیهوشی به مادر دست می دهدو همسایه ها پس از مدتی متوجه موضوع می شوند ولی پدر هنوز در بیابان مشغول چوپانی بود و گوسفندان را از چراگاه بر می گرداند..... (امیدوار متولد می شود)
حالا خانواده نجف دو پسر دارد و صبح از زمان طلوع فجر باید به سمت شهرستان لالی حرکت نماید. سیاه چادرها را جمع کرده و همراه با گوسفندان و سایر اهالی کوچ را آغاز می کنند. مادر وفرزند کوچکش بر پشت الاغ جای گرفته و پدر و دیگر فرزندش دوان دوان به دنبال گوسفندان به حرکت خود ادامه می دهند و هرازچندگاهی به رودخانه که می رسند پدر فرزند بزرگ خود را بر دوش گرفته و گاه بچه گوسفندی که خطر غرق شدنش در آب رودخانه وجود دارد را نیز در بغل می گیرد و به آنسوی رودخانه هدایت می کند.
سیاه چادرها از چند نقطه سوراخ داشته و پاره شده اند، باران شدیدی که می بارد از پارگی های چادر به داخل راه یافته و پتوها و بالش ها را خیس و سرد کرده وفضای بسیار مناسبی را برای سرماخوردگی فراهم کرده است. شاید این بیماری ساده ترین و مأنوس ترین بیماری بچه های عشایر است.
متأسفانه عمو هم فوت می کند و بچه هایش که یک دختر و سه پسر بودند به همراه دو دختر مادر که از شوهر اول به جا مانده مجبور می شویم که در این زندگی سخت که تنها از راه چوپانی پدر تأمین می شود گذران حیات نمائیم. سختی زندگی آنقدر زیاد می شود که دیگر اداره زندگی به صورت کوچ نشینی امکان ندارد و پدر مجبور می شود به دلیل آبادانی و رونق صنعت نفت در منطقه عنبل یا عنبر در حوالی لالی سکنی گزیند. ولی شغل چوپانی را با محل زندگی ثابت ادامه دهد. دختر بزرگ مادر و سپس دختر کوچکتر خیلی زود به عقد دو نفر از اهالی منطقه در می آیند و در سنین کوچکی زندگی مشترک خود را شروع می کنند و دختر عمو نیز با خواستگاری یکی از پسرهای طایفه راهی زندگی مشترک را آغاز می کند و می ماند سه پسرعمو و دو پسر که مدتی است با هم زندگی می کنند.
در سال 1341، پسر بزرگ 7 ساله و پسر کوچک که من باشم 5 ساله می شود، در این زمان سجلی که هر چند سال یک بار به محل می آمد برای ما شناسنامه صادر کرد و برادر بزرگ را به نام سبزوار و مرا نیز امیدوار بر حسب نام های پدربزرگ و برادرش نامگذاری کرده و مأمور سجلی که از شهر مسجدسلیمان آمده بود تاریخ تولد برادرم و مرا با نظر خود در شناسنامه جدید ثبت کرد بطوریکه تاریخ تولد من را که به قول مادرم در آغاز بهار سال 1336 به دنیا آمده بودم، در شناسنامه اول دی ماه 1335 ثبت کرده و تقدیر حکم کرد که شب تولد من شب یلدا ثبت شود.
[ یکشنبه 90/12/7 ] [ 8:17 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |