علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خراسان: از لحظه‌ای که عروس این خانواده شدم پدر شوهر و مادر شوهرم با سخت گیری های خودشان عذابم داده اند. آن ها خیلی سرد و بی تفاوت با من و پسرشان برخورد می کنند.متاسفانه پدر شوهرم هر وقت صحبتی به میان می آمد از دوران جوانی و نامزدی خودش با غرور حرف می زد و می گفت در یک سال دوران نامزدی اش یک بار هم به دیدن همسرش نرفته است و ...

او برای نامزدم تکلیف تعیین کرده بود که هفته ای یک بار و آن هم فقط برای ? ساعت همراه مادرش به خانه ما بیاید و مرا ببیند.در این شرایط مادر من که خیلی دامادش را دوست داشت به طور پنهانی بیشتر شب ها سهراب را برای شام به خانه مان دعوت می کرد و ما حتی یک بار هم بدون اطلاع خانواده شوهرم و به طور کاملا پنهانی با هم به مسافرت رفتیم و خیلی هم خوش گذشت.

رویا افزود: سهراب همیشه از برخوردهای تحقیرآمیز والدینش گلایه می کرد و می گفت برادر بزرگش نیز با وجود آن که ? سال از او بزرگ تر است آدم بسیار سخت گیری است و ...!

نامزدم با این حرف ها دل مرا به رحم آورد و سعی می کردم به او محبت بیشتری کنم اما در این رفت و آمدهای پنهانی متوجه شدم باردار هستم. من موضوع را به مادرم اطلاع دادم و از طریق خانواده ام این مسئله به گوش پدر شوهر و مادر شوهرم رسید اما آن ها مرا طرد کرده اند و می گویند اجازه نمی دهند چنین عروسی پا به خانه پسرشان بگذارد و مشکل به وجود آمده را لکه ننگی برای خانواده خود می دانند. آن ها شب گذشته نامزدم را نیز از خانه شان بیرون کرده اند.

در این وضعیت من و سهراب تعادل روحی و روانی خود را از دست داده ایم و نمی دانیم چگونه مشکل خود را حل کنیم. ای کاش بزرگ ترهای ما به جای سخت گیری زیاد یا محبت بیش از حد و اندازه کمی راهنمایی مان می کردند تا این مشکلات برای ما به وجود نمی آمد

[ یکشنبه 89/8/30 ] [ 4:16 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 143
کل بازدیدها: 1650679