علی داودی | ||
|
خراسان: وقتی مغازه خلوت شد، ناگهان چشمم به برگه چکی افتاد که در کف مغازه خودنمایی می کرد بلافاصله آن را برداشتم و مشغول خواندن نوشته های روی آن شدم این نوشته ها مبلغ چک را ?? میلیون تومان در وجه حامل و به تاریخ روز نشان می داد.
غرق در این افکار بودم که با این برگ چک چه کنم که ناگهان یکی ? نفر از دوستانم وارد مغازه شدند، راستش را بخواهید قبل از آن نیز یکی دو بار شیطان مرا وسوسه کرد که بروم و آن را نقد کنم، دوستانم نیز که از راه رسیدند با آگاه شدن از موضوع مرا تحریک کردند که آن را نقد کنم ولی من به آن ها گفتم، بعد در موردش تصمیم گیری می کنم، بدجوری وسوسه شده بودم تا این که ظهر به خانه رفتم و هنگام استراحت اندکی با خودم اندیشیدم، انگار ندایی از درون به من می گفت این کار را نکن و اگر کسی با مال تو این گونه برخورد کند، چه حالتی به تو دست خواهد داد؟ در این لحظه احساس کردم که اگر چک را بتوانم به هر وسیله ای به صاحبش برگردانم، وجدانم راحت تر خواهد بود، به همین دلیل بعد از خوردن ناهار آن روز زودتر به محل کار رفتم تا اگر یک وقتی صاحب چک به دنبال آن به مغازه آمد چک را به او بازگردانم، ساعتی از حضورم در مغازه نمی گذشت که ناگهان مردی میانسال، هراسان به مغازه آمد، از آن جایی که وی از مغازه ام خرید کرده بود، او را شناختم. آن مرد بلافاصله موضوع گم شدن چک را مطرح کرد و گفت: چک مذکور را در قبال طلبم دریافت کرده بودم و با آن می خواستم همسرم را معالجه کنم، اما اکنون احساس می کنم که با گم کردن آن بدبخت شدم چرا که نمی دانم چک متعلق به کدام بانک بود و نتوانستم برای مسدود کردن آن اقدام کنم، ضمن این که صاحب اصلی چک را هم امروز نتوانستم پیدا کنم. حرف هایش که تمام شد لبخندی زدم و گفتم چک شما در کف مغازه من افتاده بود گویا موقعی که می خواستید پول اجناس خریداری شده را بدهید، متوجه افتادن آن نشده بودید، با خوشحالی به طرفم آمد و صورتم را بوسید و کلی تشکر کرد و گفت: از وقتی چک را گم کردم من و خانواده ام کلافه شدیم و حتی با یکدیگر به جر و بحث هم پرداختیم و مانده بودیم که برای تامین هزینه درمان همسرم چه کار کنیم، اما خدا خیرت بدهد و امیدوارم که از جوانی ات خیر ببینی که زندگی مان را نجات دادی. پس از این صحبت ها ناگهان به سمت آن طرف خیابان دوید و گفت الان برمی گردم، وقتی برگشت دیدم با ? عدد بستنی به طرفم آمد و گفت: قابل شما را ندارد. باور کنید خوردن این بستنی شیرینی به مراتب بیشتری از ده ها میلیون پول برایم داشت. [ پنج شنبه 89/7/15 ] [ 12:6 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |