علی داودی | ||
|
با حکم دادگاه علیمهین ترابی قدیمیترین زندانی نوجوانی محکوم به مرگ از اتهام قتل عمد تبرئه شد تا یکی دیگر از زندانیانی که در سن نوجوانی به اتهام قتل عمد دستگیر و در چند قدمی چوبه دار قرار داشت بتواند بعد از حدود هشت سال به دامان خانوادهاش برگردد. به گزارش «تهرانامروز»، علی مهین ترابی متهم است که روز 14 اسفند ماه 81 نوجوانی به نام مزدک خدادادیان را به قتل رسانده است. در این روز ماموران کلانتری 15 رجایی شهردر پی تماس پلیس 110 خود را به سرعت به بیمارستانی در این شهر رسانده و علی 15 ساله را که صورتش به رنگ گچ در آمده و تمام وجودش میلرزید دستگیر کرده و به کلانتری بردند. هنوز ساعتی از وقوع این حادثه نگذشته بود که خبری دردناک از بیمارستان رسید که بیش از همه خانواده مزدک و بعد علی و خانوادهاش را در اندوه و اضطراب فرو برد: خونریزی شدید مزدک تلاش پزشکان را بینتیجه ساخته و نوجوان مجروح در بیمارستان جان خود را از دست داده بود. علی از همان ابتدا به ماموران گفت هیچ ضربهای را به مزدک وارد نکرده است: من و مزدک در ساعت اول با هم دعوا کرده بودیم و قرار دعوا را بیرون از هنرستان گذاشته بودیم. زنگ آخر که خورد با هم بیرون ر فتیم چون تازه زنگ خورده بود. بچهها به سمت در هجوم برده بودند و جمعیت زیادی آنجا بود. من چاقویی در دستم گرفته بودم ولی اصلا نه قصد ضربه زدن به مرحوم مزدک را داشتم، نه چنین ضربهای را زدم ولی یک مرتبه جمعیت مرا به سمت مزدک هل داد و دیدم که مزدک به زمین افتاد و چاقویی که در دستم بود به سینه او فرو رفته بود. بدنش غرق در خون شده بود و.... اما شعبه 33 دادگاه عمومی کرج این ادعای متهم را رد کرده و در حالیکه مادر مقتول اعلام رضایت کرده و گفته بود به خاطر رضای خدا و جوانی علی از خون فرزندش میگذرد، علی با درخواست قصاص از طرف پدر مزدک به مرگ محکوم شد. دادگاه نیز حکم قصاص را صادر کرده و قرار شد پدر علی با دادن سهم دیه مادر مقتول حکم قصاص را عملی سازد. این حکم در دیوانعالی کشور تایید شده ولی وقتی حکم قصاص برای اجازه اجرا ( استیذان) نزد رئیس وقت قوه قضائیه، آیتالله شاهرودی رفت اعتراض محمد مصطفایی وکیل متهم کارساز شده و پرونده باردیگر به دادگاه کیفری برگشت داده شد. مصطفایی در نامهای به رئیس قوه قضائیه ایرادات چندی را به مستندات وقوع قتل توسط موکل خود گرفته بود. وی به نظریه پزشکی قانونی استناد کرد و اینکه طبق این نظر، جراحت هشت سانتی متر پایینتر از سینه مقتول و عمق آن تقریبا دو سانتی متر بوده ضمن اینکه ضربه بهطور مستقیم هم وارد نشده است. همچنین وی مدعی شد تحقیق از شاهدان ماجرا نیز درست انجام نشده بود چرا که ناظم وقت مدرسه که شاهد ماجرا بوده گفته: «علی ضربهای به مزدک وارد نکرد و فشار جمعیت باعث شد وی به سوی مقتول پرت شود. همه بچهها یکمرتبه روی زمین افتادند و وقتی بلند شدند دیدم که مزدک خونی روی زمین افتاده است.» وکیل متهم در اعتراضیه خود افزوده بود: متاسفانه شاهدانی که دادگاه به گفتههای آنها استناد کرده خود از متهمان این پرونده بودهاند که طبق قانون نمیتوان گفتههای آنها را سند دانست. هیات قضات دفتر آیتالله شاهرودی پس از بررسی دقیق پرونده ایرادات وکیل متهم را پذیرفته و حکم قصاص وی را به دلیل عدم اقرار صریح متهم به قتل و ابهام در نظریه پزشکی قانونی نقض کرد. دادگاه بعدی هفت سال بعد برگزار شد. علی در این وقت 23 ساله بود. پدر مقتول در این جلسه با تاکید بر قصاص متهم به انتقاد از بعضی فعالان اجتماعی به خاطر حمایت از متهم به قتل پرداخت و گفت: در این مدت هیچ کس از من که فرزندم را از دست داده ام دلجویی نکرد و نگفت مزدک کشته شده و خانوادهاش داغدار هستند، همه فقط از علی دفاع کردند. علی هم در دفاعیه خود گفت: در رشته کامپیوتر در یک هنرستان غیرانتفاعی درس میخواندم، شاگرد اول هنرستان و مسئول انتظامات بودم. میلاد و مزدک همکلاس من بودند. آنروز با هم درگیر شدند، من جلو رفتم و آنها را از هم جدا کردم. مزدک که فکر میکرد من به طرفداری از میلاد وارد درگیری آنها شده ام به من گفت: زنگ آخر بیرون بایست کارت دارم. اهل دعوا نبودم، آنروز در تمام زنگها دلم شور میزد. زنگ آخر که خورد روبهروی در مدرسه مزدک را دیدم، میلاد هم با من بود. همان موقع مزدک نزدیک شد و درگیری شروع شد؛ بعضی بچهها میخواستند ما را سوا کنند. طرفداران من و میلاد و مزدک دور ما جمع شده بودند. بچهها از هر طرف فشار وارد میکردند، به عقب کشیده شدم چاقو را از جیبم در آوردم تا مزدک را بترسانم و... مزدک و میلاد هنوز درگیر بودند. میلاد از پشت سر او را کتک زده بود مزدک کاپشنش را در آورده بود و داشت مرا تهدید میکرد یکمرتبه بچهها مرا جلو هل دادند نفهمیدم چه شد یک لحظه متوجه شدم پیراهنش پر خون است، دنیا روی سرم خراب شد یک لحظه داد زدم کدام نامردی او را با چاقو زده است. نزدیکی مدرسه فقط یک ماشین بود پیش راننده آن رفتم و گفتم تو را خدا بیا مزدک را به بیمارستان ببر. راننده میترسید گرفتار شود گفت هر کی زده خودش ببرد. گفتم من زدهام اما همکلاسیام است، راضی نشد. سرانجام یکی از دبیرهای مدرسه آمد و مزدک را به بیمارستان برد اما مزدک درگذشت، حالا تمام آرزویم این است که مزدک به خواب مادرش بیاید و بگوید که من او را نکشتم... در این جلسه حسنپور، ناظم مدرسه به کمک علی آمد: وقتی درگیری اتفاق افتاد شیفت من بود از ابتدا در جریان بودم. ماجرا از آنجا شروع شد که علی و دوستش میلاد که مسئول نظم سالن مدرسه بودند مزدک را به دفتر آوردند. مزدک دیر به مدرسه رسیده بود و به همین خاطر هم او را به دفتر آوردند. من هم به مزدک تذکر دادم و او رفت. نمیدانستم که بعد از خروج مزدک از دفتر بین او، میلاد و علی درگیری لفظی ایجاد شده است. زنگ تفریح اول متوجه شدم مزدک با میلاد درگیر شده است. آنها را جدا کردم و به هر دو تذکر دادم که دیگر به این رفتارشان ادامه ندهند. مزدک هم قول داد که دیگر دعوا نکند، به این ترتیب همه چیز آرام شد. زنگ آخر که به صدا درآمد من مطابق معمول هر روز بیرون دفتر ایستادم تا بچهها سالن را ترک کنند. یکدفعه متوجه ازدحام جمعیت در مقابل در مدرسه شدم. ما آن سال حدود 180 دانشآموز در مدرسه داشتیم و تقریبا همه جلوی در بودند، من از فاصله پنج متری داشتم ماجرا را میدیدم. آنقدر شلوغ بود که اصلا مشخص نمیشد درگیری بین چه کسانی است، ضمن اینکه بچهها از اطراف همدیگر را هل میدادند و حتی چند نفر به زمین افتادند. در این هنگام یکدفعه همه دور شدند. مزدک در حالی که خون از بدنش بیرون میزد، شروع به تهدید کرد و چند ثانیه بیشتر طول نکشید که روی زمین افتاد. زمانی که من به محل رسیدم مزدک هنوز سرپا بود اما خون زیادی از او میرفت و صورتش مثل گچ سفید شده بود. من چندین بار فریاد زدم چه کسی مزدک را با چاقو زد؟ کسی جواب نداد. بچهها بهت زده به هم نگاه میکردند. علی که خیلی ترسیده بود، گفت؛ «من زدم، خواهش میکنم او را به بیمارستان برسانید.»مزدک را داخل ماشین یکی از همکاران گذاشتیم و او را به بیمارستان رساندند. من هم علی و میلاد را به دفتر بردم، اما هرچند بار که پرسیدم چه کسی مزدک را زد. میلاد هرگز نگفت که ضارب علی بود. همان موقع متوجه شدم علی احتمالا برای اینکه مسئله حل شود و مزدک را زودتر به بیمارستان برسانند، چنین حرفی زده است. هر دو خیلی ترسیده بودند و فقط التماس میکردند که به مزدک کمک کنیم. سایر شاهدان از دانشآموزانی بودند که از دور این ماجرا را دیدند، در حالی که من از بلندی و در فاصلهای بسیار کمتر نتوانستم ببینم دقیقا چه اتفاقی افتاد. این شاهد افزود: متاسفانه فکر نمیکردم شهادت شاهدانی که از فاصله بسیار دور شاهد ماجرا بودند، ملاک صدور رای قرار گیرد و به همین خاطر همان زمان به قاضی نگفتم این شهادتها بنا بر دلایلی که گفته شد، درست نیست. حتی اگر چاقو توسط علی به مزدک زده شده باشد بر اثر فشار جمعیت این حادثه رخ داد، چون من دیدم آخرین باری که بچهها همدیگر را هل دادند و فشار زیادی به جلو وارد شد و چند نفر روی هم افتادند، مزدک زخمی شد و مطمئن هستم علی به عمد ضربهای به او نزده است. علی از دانشآموزان ممتاز مدرسه ما بود. او را به همین دلیل به عنوان مامور انتظامات سالن انتخاب کرده بودیم. هنوز هم باور نمیکنم علی مرتکب قتل شده باشد. او کوچکترین خطایی در مدرسه انجام نداده بود. ما دانشآموزان بازیگوش که شیطنت زیادی هم میکردند، داشتیم و آنها را کنترل میکردیم اما علی جزو بهترینهای مدرسه بود. داگاه عمومی کرج بعد از بررسی نهایی سرانجام امروز رای خود را صادر کرده و علی مهین ترابی را از اتهام قتل عمد تبرئه کرد [ پنج شنبه 89/4/3 ] [ 2:31 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |