علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «فوتبال و سیاست»،«پاسخ ایران به سیاسی‌کاری آژانس»،«جنگ محاسبات»،«باز هم ادعایی دیگر»،«دموکراسی در شرق»،«غفلت از یک واقعیت»،«فرهنگ سازی حجاب با دکورسازی فرهنگی»،«آقای سخنگو و آمارهای متضاد»و... که برخی از آنها درزیر می‌آید.

جام جم:فوتبال و سیاست

«فوتبال و سیاست»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی جام جم به قلم دکتر علی دارابی است که در آن می‌خوانید؛این روزها و شب‌ها تب جام جهانی فوتبال همه دنیا را فراگرفته است. میلیون‌ها نفر از قاب جادویی تلویزیون و سایر رسانه‌های مکمل به تماشای مسابقات تیم‌های برتر در سطح جهانی چشم دوخته‌اند.

بی‌شک کمتر رخدادی مشابه جام جهانی فوتبال، توجه همگان را به سمت خود جلب می‌کند، چراکه امروز ورزش و به‌طور مشخص فوتبال خود به مثابه یک رسانه است. کوفی عنان، دبیرکل سابق سازمان ملل متحد رسما اعلام کرد که توجه افکار عمومی جهانی به فوتبال بیش از تحولات و مواضع سازمان ملل متحد است و این خود دلیل دیگری بر اهمیت و تاثیرگذاری این ورزش با قدمت از سال 1930میلادی تاکنون است.

اهمیت و اعتبار ورزش و فوتبال علاوه بر هیجان و جذابیت حاکم بر آن، متکی بر حاکمیت قواعد بازی است. اصول، ضوابط، معیارهای مدون و قابل اجماع در سطح جهانی، وجود مراجع و داوران و ناظران صلاحیت دار برای حکمیت و فصل‌الخطاب بودن، وجه ممیزه این بازی است. اما چرا عرصه ورزش اینقدر شفاف است و عرصه سیاست پرراز و رمز! دلیل اصلی آن است که ما در هر دو حوزه مبتدی هستیم. ورزش؛ علم، فن، هنر و حرفه است. سیاست هم علم، فن، هنر و حرفه است. هر کدام قواعد خاص خود را دارند اما هر دو از یک اصل مشترک تبعیت می‌کنند و آن قاعده بازی است. اگر انتظار داریم که عرصه سیاست همچون عرصه ورزش فوتبال جذاب، پربیننده و دارای تیم‌های فراوان و بازیکنان متعدد و دستمزدهای کلان باشد، باید سیاست ورزی را حرفه‌ای و کم هزینه کنیم: نهادینه شدن پرسشگری و نظارت عمومی مردم، الزام به پاسخگو بودن مسوولان، نقد مشفقانه به جای تخریب و سیاه‌نمایی، وجود فرهنگ تسامح و مدارای سیاسی، شرح صدر و بالا‌بودن آستانه انتقادپذیری مسوولان، به رسمیت شناختن و حمایت‌های قانونی از احزاب و تشکل‌های سیاسی به‌عنوان بازیگران اصلی عرصه سیاست به جای خط و نشان کشیدن و حق قائل نشدن حتی برای اظهار نظر آنها، جذب حداکثری و دفع حداقلی برای بازیگران عرصه سیاست و کاهش قلمرو خطوط قرمز برای فعالیت جدی آنها، حمایت دولت، مجلس و قوه قضاییه از رسانه‌ها و مطبوعات به مثابه ابزارهای مکمل برای شفاف‌سازی و جریان آزاد اطلاع‌رسانی، قبول و باور همگانی به بهره گیری از ابزارهای قوه‌قهریه در شرایط اجتناب‌ناپذیر نه آن که یک رویه و سنت معمول گردد، چشم‌پوشی و عفو از خطاهای کم هزینه و قابل تحمل توسط مراجع داوری از جمله سازوکارهای حرفه‌ای کردن سیاست و کم هزینه کردن آن است.

ورزش و فوتبال، آموزه‌ها و عبرت‌های بزرگی برای یادگیری و تعمیم آن به سایر عرصه‌ها از جمله سیاست دارد. اگر مسابقات فوتبال و قهرمانی آن دائمی نیست و جام دست‌به‌دست می‌شود، عرصه قدرت و حضور در مسوولیت‌ها نیز مادام العمری نیست. همان طور که عرصه قهرمانی در فوتبال آمد و شد دارد، عرصه سیاست هم فراز و فرود دارد.

ما همان‌طور که در عرصه ورزش و فوتبال حرفه‌ای نیستیم، با کمال تأسف در عرصه سیاست هم همین‌طور هستیم و این برای ملت بزرگی مثل ایران با انقلابی به‌عظمت انقلاب اسلامی، یک ضایعه است.

آیا دولت یا نظامی می‌تواند بگوید ورزش و فوتبال را قبول ندارد؟

پس سخن گفتن از عدم نیاز به سیاست و احزاب به همین میزان سست و بی پایه است.

مادرعرصه ورزش و سیاست نیازمند خانه تکانی، سازمانی مستحکم، قواعد و دستورالعمل‌های مدون و جامع، بازیگران‌و تیم‌های حرفه‌ای و قوانین حمایتی هستیم.

اینها فصول مشترک فوتبال و سیاست است.

تهران امروز:پاسخ ایران به سیاسی‌کاری آژانس

«پاسخ ایران به سیاسی‌کاری آژانس»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم بهمن سعادت است که در آن می‌خوانید؛«اگر بازرسی خلاف واقع گزارشی بدهد، که این اتفاق در همین آخرین جلسه شورای حکام در وین اتفاق افتاد آنجا ما به آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در خصوص گزارش دو تن از بازرسانشان که درست نبود، اعتراض کردیم. گزارش کاملا غیرواقعی بود. طبق توافقنامه پادمانی خواستیم که دیگر این دو بازرس به ایران نیایند. دو بازرس دیگر معرفی کنند و ما این کار را کردیم.»

این بخشی از مصاحبه دیروز علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان در گفت و گو با رادیو گفت و گو بود که نشان از تغییراتی جدید در روابط کشورمان با آژانس بین المللی انرژی هسته ای پس از صدور بیانیه خصمانه شورای حکام آژانس و پس از آن قطعنامه 9 ژوئن شورای امنیت سازمان ملل یعنی قطعنامه 1929 دارد.

هفته گذشته نیز مجلس شورای اسلامی در واکنش به این تحولات یک فوریت طرح صیانت از دستاوردهای هسته ای کشورمان را تصویب کرد که بر ادامه غنی سازی 20 درصد تأکید دارد. این تحولات اما همگی پس از انتشار دومین گزارش یوکیا آمانو رئیس ژاپنی آژانس درباره برنامه هسته ای کشورمان که علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس آن را بازی تکراری آژانس خواند رخ داد.

آمانو در گزارش دوم خود که با لحنی خصمانه‌تر از گزارش های البرادعی تدوین شده است در بخش نتیجه‌گیری این گزارش ادعا می کند که ایران همکاری لازم رابا آژانس انجام نمی‌دهد.در این میان در تحلیل اقدام اخیر جمهوری اسلامی ایران در مقابل آژانس،باید آنرا واکنشی طبیعی و حداقلی در مقابل نهادی دانست که از همان ابتدای آغاز پرونده هسته ای ایران متهم به سیاسی کاری و تلاش برای فراهم کردن زمینه های لازم برای اقدامات خلاف قانون قدرت‌های بزرگ علیه حقوق مسلم کشورمان بوده است.

در این میان گرچه آژانس دوره البرادعی به رغم رعایت ملاحظات غربی‌ها کوشش داشت که حداقلی از استقلال آژانس وحقوق کشورهای عضو را حفظ کند و لی این رویه حداقلی در دوره آمانو تغییری کامل پیدا کرده است و عملا آژانس در موقعیتی قرار گرفته که گویی در مقام یکی از بازوهای سیاست خارجی کشورهای غربی بر علیه ایران عمل می‌کند و خوراک لازم و حتی فراتر از آن را برای رسانه‌های غربی،به منظور فضاسازی و در مرحله بعدی اقدامات خصمانه قدرت‌های غربی فراهم آورد.

ماجرا وقتی جالب تر می شود که نهاد غیر قابل اعتماد آژانس که همواره به عنوان نهادی برای گزارش اطلاعات مورد نیاز غرب عمل کرده است،به جایی می رسد که به رغم همکاری‌های داوطلبانه ایران،علاوه بر گزارش‌های معمول به انتشار اخبار غیرواقعی در مورد برنامه هسته ای ایران می پردازد که در فضای پرتنش فعلی چیزی جز هیزم اقدامات خصمانه غرب نخواهد بود.

اقدام اخیر کشورمان در عدم پذیرش دو بازرس آژانس،علاوه بر اینکه حق قانونی هر کشوری به حساب می آید حاوی این پیام صریح به آژانس است که باید از بدل شدن به بازوی کشورهای غربی خودداری کند و علاوه بر وظیفه نظارت،حامی حقوق اعضا نیز در مقابل قدرت‌های انحصارگر باشد.

کیهان:جنگ محاسبات

«جنگ محاسبات»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛برای به دست آوردن یک درک دقیق از مجموعه مبانی و پیامدهای قطعنامه 1929، اولین قدم تفکیک جنبه های استراتژیک این قطعنامه از جنبه های تاکتیکی آن است. از جنبه استراتژیک چنان که خواهیم گفت 1929 به واقع ارزش چندانی ندارد اما از جنبه تاکتیکی می توان آن را برای صادر کنندگانش یک قدم به جلو دانست. ارزیابی نهایی از این قطعنامه مستلزم آن است که وزن هر کدام از جنبه های تاکتیکی و استراتژیک به دقت محاسبه شده باشد.

به لحاظ تاکتیکی 1929 یک هدف بیشتر ندارد و آن هم این است که «آمریکا می خواست کاری کرده باشد». این جمله شاید عجیب به نظر برسد ولی کاملا بر مجموعه ارزیابی های راهبردی که منابع غربی دراین مدت ارائه کرده اند منطبق است. قضیه از این قرار است که آمریکا احساس می کند در حدود یک سال گذشته مکررا ضرباتی از ایران دریافت کرده بی آنکه قادر باشد حتی به یکی از آنها پاسخی درخور بدهد. ایران در پاییز گذشته پیشنهاد وین را به دلایل مرتبط با امنیت ملی خود آنطور که مدنظر غربی ها بود نپذیرفت و این موضوع آمریکایی ها و روس ها را سخت برآشفت. پس از آن اعلام کرد علاوه بر نطنز یک تاسیسات ویژه غنی سازی دیگر هم در فردو قم دارد که در مقابل هر نوع اقدام متعارف نظامی آسیب ناپذیر است. در مرحله بعد اعلام شد علاوه بر فردو و نطنز، 10 سایت دیگر غنی سازی هم خواهد ساخت بی آنکه الزامی برای مطلع کردن آژانس از مکان آنها داشته باشد (به دلیل عدم اجرای کد 1/3 از ترتیبات فرعی پادمان). به فاصله کوتاهی از این خبر اعلام شد مکان دو سایت از این 10 سایت نهایی شده است. چند هفته بعد ایران اعلام کرد غنی سازی تا سطح 20 درصد را آغاز می کند و جلوی چشم های ناباور غربی ها فقط چند ساعت پس از تزریق مواد به ماشین ها، محصول 20 درصد را دریافت کرد. و بلافاصله پس از آن هم عملیات ساخت صفحه های سوخت 20 درصد آغاز شد. باز هم در حالی که غربی ها تصور می کردند ایران ماه ها با نزدیک شدن به فناوری تولید صفحه های سوخت فاصله دارد پس از کمتر از دو ماه اولین صفحه سوخت مجازی راکتور تهران به نمایش گذاشته شد. همه این اقدامات اما ماهیت فنی داشت. در عرصه دیپلماتیک هم آمریکا در 3 ماه گذشته دو ضربه کاری از ایران خورده است.

نخست اینکه به رغم همه تلاش های آمریکا برای ذکر نام ایران در سند نهایی نشست بازنگری ان پی تی، نه تنها اسم ایران در این سند نیامد بلکه برای نخستین بار بیش از 180 کشور جهان با نام بردن صریح از رژیم صهیونیستی از این رژیم خواستند به معاهده عدم اشاعه بپیوندد و آمریکا هم نتوانست با اراده جمعی جامعه جهانی مخالفت کند. گام دوم در بیانیه تهران برداشته شد. در حالی که آمریکا مطلقا تصور نمی کرد ایران بتواند ارزیابی های راهبردی خود در مورد مکانیسم مبادله را در زمانی کوتاه به روز کند، نه فقط این اتفاق رخ داد بلکه بیانیه ای با مشارکت دو عضو شورای امنیت نوشته شد که در صورت اجرای آن کشورهای غربی متعهد می شوند بسیاری از خطوط قرمز خود در مقابل ایران را به طور اساسی تعدیل کنند.

آمریکا در مقابل همه این اقدامات واکنشی جز نظاره کردن نداشت. در واقع به تدریج آمریکایی ها دچار نوعی بحران حیثیتی در مقابل ایران شدند و فشارهای داخلی بر اوباما برای واکنش نشان دادن به ایران به شدت افزایش یافت. آمریکا احساس می کرد حتما باید در مقابل ایران کاری بکند اما سوال این بود که واقعا چه کار می تواند بکند؟ آنچه در گام اول برای آمریکایی ها مهم بود این بود که خودشان را از فشار روانی بی عملی در مقابل ایران خلاص کنند.

در محافل راهبری آمریکا این موضوع عموما به این شکل مطرح می شد که آمریکا باید کاری بکند که اگر فشار موثر به ایران نمی آورد لااقل احساس اقدام به آمریکا و جامعه جهانی دست بدهد. از منظر تاکتیکی قطعنامه 1929 دقیقا پاسخی به این نیاز روانی است و لذا ماهیتی کاملا تبلیغاتی دارد. آمریکایی ها چیزی می خواستند که با آن مصاحبه کنند و در درجه اول برایشان اهمیت چندانی هم نداشت که داخل آن چه نوشته شده است. به همین دلیل در یکی دو هفته منتهی به زمان صدور قطعنامه این ترم استراتژیک که «برای واشنگتن اصل قطعنامه مهم تر از محتوای آن است»، بیش از 10 بار در سخنان آمریکایی ها تکرار شد.

در کنار این، آمریکایی ها توقع داشتند محتوای 1929 به عنوان یک «ضربه روانی» به ایران عمل کند. ضربه روانی اصطلاحی است که آمریکایی ها در این مورد خاص ساخته اند تا تاکید کنند بر تاثیر قطعنامه روی ذهنیت ایران حساب بیشتری کرده اند تا صدمه واقعی که این قطعنامه می تواند وارد بیاورد. درست به همین دلیل آمریکا فاکتور «شدت» در قطعنامه 1929 را فدای دو فاکتور «وسعت» و «سرعت» کرد.

آمریکایی ها از ماه ها قبل می گفتند که تحریم های جدید علیه ایران باید وسیع، شدید و سریع باشد تا بتواند اثر مورد نظر آنها را بر ایران بگذارد. مراجعه به محتوای نهایی قطعنامه اما نشان می دهد اگرچه آیتم های زیادی در آن ذکر شده ولی هیچ کدام از آنها شدید نیست به این معنا که اولا شرط اشاعه در آنها لحاظ شده و ثانیا در موارد مهمی الزامی نشده است. بخش مهمی از قطعنامه 1929 «مجوز تحریم» است نه «دستور تحریم» و اجرای آن -همانطور که رابرت گیتس دو روز قبل از صدور قطعنامه گفت- منوط به اراده مستقل کشورهاست. در واقع این کشورها هستند که باید تصمیم بگیرند فلان اقدام یا تحرک یا دارایی ایران مرتبط با اشاعه هست یا نه.

حالا سوال این است: کشورهایی که آمریکا برای گرفتن یک امضا از آنها پای کاغذی که همه می دانستند فقط به درد نمایش دادن می خورد، 8 ماه تمام التماس کرد و حجم انبوهی امتیاز واگذار نمود، حالا برای اجرا کردن آنچه پای آن را امضا کرده اند، چه امتیازهایی از آمریکا درخواست خواهند کرد؟! (البته به این شرط که برخی در داخل ایران تصور نکنند کشورها بناست قطعنامه را به دلیل پای بندی به حقوق بین الملل اجرا کنند!) اگر اجماع بین المللی آنطور که آمریکا ادعا می کند وجود داشته باشد باید آن را در اجرای قطعنامه دید نه صدور آن، اگرچه برای اولین بار آمریکا حتی قادر به ایجاد اجماع کامل در بین 15 کشور عضو شورای امنیت هم نشد. ماحصل بحث تا اینجا این است که آقای اوباما پس از صدور 1929 می تواند ادعا کند، بالاخره کاری کرده است. می ماند اینکه ببینیم واقعیت قضیه فراتر از سطح تاکتیکی و رسانه ای چیست و این مستلزم بحثی استراتژیک است.

به لحاظ راهبردی مهم ترین هدف خفته در پس قطعنامه 1929 اثرگذاری بر محاسبات ایران در مورد برنامه هسته ای اش است. الگوی استراتژیک حاکم بر سیاست آمریکا درباره ایران اکنون این است که: 1- باید ایران را وادار کرد درباره هزینه و فایده برنامه هسته ای خود به محاسبه مجدد بپردازد (آمریکایی ها می گویند ایران اهل محاسبه هست ولی فعلا به این نتیجه نرسیده که باید دوباره هزینه-فایده کند) و 2- باید مجموعه اقداماتی اتخاذ کرد که ایران در محاسبه مجدد درباره برنامه هسته ای خود به این نتیجه برسد که پی گیری این برنامه مستلزم پرداخت هزینه ای فراتر از حد استاندارد است یا به تعبیری که رابرت گیتس علاقه دارد دائما در مورد ایران تکرار کند «امنیت ایران را کمتر می کند نه بیشتر». قطعنامه 1929 دقیقا با همین هدف صادر شده و آمریکایی ها سعی کرده اند استراتژی خود را در آن بگنجانند.

پرسش کلیدی در اینجا این است که 1929 چگونه بناست محاسبات ایران را تغییر بدهد؟ این جایی است که باید در آن دقیق شد. تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری 88 و به راه افتادن فتنه در ایران محاسبه استراتژیک آمریکا این بود که اولا ایران نمی خواهد سلاح بسازد و فقط مایل است به حد آستانه ای برسد، ثانیا اگر حتی سلاح هم بسازد استراتژی کلاسیک بازدارندگی هسته ای (نابودی متقابل) بر رفتار آن حاکم خواهد بود و ثالثا آمریکا به دلیل بحران مالی و مشکلات منطقه ای در کشورهایی نظیر افغانستان و عراق، نه امکانات مالی کافی برای گشودن یک جبهه جدید در مقابل ایران را دارد و نه صلاح است که چنین جبهه ای بگشاید. نتیجه این بود که آمریکایی ها تصمیم گرفتند راهی برای معامله با حداقل آبروریزی با ایران بیابند که نهایتا منجر شد به نامه ژوئن 2008 شش کشور به ایران که در آن مکانیسم فریز (و پذیرش غنی سازی موجود) به جای تعلیق به ایران پیشنهاد شده بود. فتنه 88 اما محاسبات آمریکا را دگرگون کرد.

آمریکایی ها که تا آن روز در مقابل ایران دچار بحران گزینه بودند ناگهان و با مشاهده دو پدیده 1- ناآرامی های خیابانی و 2- صف کشی برخی خواص سیاسی در مقابل رهبری احساس کردند یک گزینه جدید برای آنها تولید شده و آن هم این است که شکاف های درونی نظام را تا سرحد فلج شدن مکانیسم تصمیم سازی استراتژیک در ایران تشدید کنند. تصور آمریکایی ها این بود که اگر این کار را با مهارت انجام بدهند در مدت کوتاهی برنامه هسته ای ایران از درون مهار خواهد شد. ابتدا در نوامبر 2009 پیشنهاد وین (مبادله) را به ایران ارائه کردند که یکی از اهداف اصلی آن به تصریح خانم کلینتون تشدید به هم ریختگی داخلی ایران و قفل کردن فرایندهای تصمیم گیری سطح بالای آن بود.

پس از آن و به موازات تحلیل رفتن فتنه در ابعاد سیاسی و اجتماعی، آمریکایی ها اولا محافظه کاری اولیه را کنار گذاشتند و بر صراحت خود در حمایت از فتنه گران افزودند، و ثانیا به فکر افتادند که باید عملا شرایطی بوجود آورد که جریان فتنه در ایران جانی بگیرد. محاسبه آمریکایی ها پس از انتخابات به این شکل تغییر کرد که فشار از بیرون اگر هدفمند باشد ممکن است بتواند اختلافات داخلی در ایران را تشدید کند و حتی انگیزه هایی جدید برای حضور خیابانی فتنه گران فراهم آورد. در واقع دقیق اگر باشیم اینطور می توان گفت که فتنه، تحریم را «به شکل خاص» برای غرب تبدیل به یک گزینه کرد.

تا قبل از انتخابات آمریکایی ها به هیچ وجه تصور نمی کردند که تحریم حتی در بلند مدت یک گزینه باشد اما اکنون این تلقی در واشینگتن بوجود آمده که تحریم اگر 1- عمیق باشد 2- وسیع باشد 3- در زمان مناسب اعمال شود 4- اجماعی باشد 5- توسط تحریم های خارج از شورای امنیت تکمیل شود و 6- در زمانی کم و بیش طولانی اجرا شود، می تواند به تدریج با قدرتمند کردن جریان معارض در ایران اختلافات داخلی را به مرحله ای عبور ناپذیر برساند و نهایتا محاسبات ایران در مورد برنامه هسته ای اش را تغییر بدهد. در واقع اگر نبود فتنه 88، صدور 1929 بی معنا بود و اکنون هم که این قطعنامه صادر شده همه امید آمریکایی ها این است که دوستان داخلی شان بتوانند یک تلفیق مناسب از فشارهای داخلی و خارجی ایجاد کنند.

شواهدی هست که این موضوع را کاملا تایید می کند. خلاصه این شواهد چنین است: 1- قطعنامه به لحاظ زمانی در 20 خرداد (درست دو روز قبل از سالروز انتخابات ایران) تصویب شد در حالی که می توانست بسیار دیرتر یا زودتر تصویب شود. 2- قطعنامه 1929 به طور کاملا متظاهرانه ای بر سپاه متمرکز است که غربی ها آن را اصلی ترین نیروی مهار کننده فتنه در ایران می دانند. طرف های غربی پیش تر هم گفته بودند که پس از عواملی چون تقلب و کشته سازی، عملیات روانی در مورد شکل گیری دیکتاتوری نظامی در ایران ممکن است بتواند جانی تازه به آشوب ها بدهد 3- شواهد متعددی وجود دارد که نشان می دهد آمریکایی ها در تنظیم پیش نویس 1929 از مشاوره جریان فتنه برخوردار بوده اند و به طور مشخص این نمایندگان فتنه سبز بودند که در نشست های مشترک با آمریکایی ها به آنها پیشنهاد کردند تحریم ها را بر سپاه متمرکز کنند و 4- شاید مهم تر از همه اینها بهترین شاهدی که نشان می دهد تحریم نهایتا هدفی جز حمایت جریان فتنه ندارد این است که غرب به بهترین فرصت مذاکراتی خود یعنی بیانیه تهران پشت پا زد در حالی که می دانست هیچ تحریمی در کوتاه مدت قادر به متوقف کردن برنامه ایران نخواهد بود.

به عبارت دیگر برای درک هدف اصلی 1929 بهترین نقطه دید این است که توجه کنیم مسیر مذاکره باز و مسیر فشار مسدود بود اما آمریکایی ها راه برعکس را برگزیدند؛ پس لابد چیز مهم تری در کار بوده که به قربانی کردن آن فرصت ها می ارزیده است.

این یادداشت مجالی برای تحلیل راهبرد آمریکا و برشمردن خطاهای آن ندارد. در اینجا فقط به گفتن همین یک جمله بسنده می کنیم که متقابلا ایران هم تصمیم گرفته است محاسبات آمریکا را تغییر دهد. همین حالا نامه ای از آمریکا روی میز ایران است که تقاضای بازگشت به میز مذاکرات را می کند. ایران یک چیز را می تواند تضمین کند؛ وقتی آمریکا دوباره همراه با متحدانش وارد اتاق مذاکره شد خواهد دید که تقریبا همه چیز در برنامه ایران تغییر کرده و خاکریزها کیلومترها جلوتر برده شده است.

سیاست روز:باز هم ادعایی دیگر

«باز هم ادعایی دیگر»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛همه چیز روشن است. جمهوری اسلامی ایران با میانجی‌گری برزیل و ترکیه بیانیه‌ای را صادر کرد تا حسن نیت خود را در زمینه پیشرفت در حل مسئله‌ای که غرب برای برنامه‌ صلح‌آمیز هسته‌ای ایران ایجاد کرده نشان دهد.

مفاد اصلی این بیانیه تبادل سوخت 20 درصد در خاک ترکیه است، که گروه وین به این بیانیه پاسخ مثبت نداد.

اینک سارکوزی رئیس‌جمهور فرانسه گفته است با ایران در آژانس بدون پیش‌شرط مذاکره می‌کنیم.

گرچه این خبر به نقل از یک منبع نزدیک به «الیزه» منتشر شده است اما هنوز این خبر از سوی منابع رسمی فرانسه تایید و یا تکذیب هم نشده است.

اگر چنین پیشنهادی از سوی سارکوزی مطرح شده باشد چند پرسش در زمینه پیشنهاد رئیس‌‌جمهور فرانسه مطرح می‌شود.

1ـ فرانسه در مقامی هست که بخواهد به تنهایی پیشنهاد مذاکره بدون پیش‌شرط در آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای را به ایران بدهد؟

2ـ چرا فرانسه هر روز سیاست‌ها و مواضع تازه‌ای در برابر جمهوری اسلامی ایران اتخاذ می‌کند؟

3ـ چند روز پیش اتحادیه اروپا نیز مستقلا اقدام به تصویب تحریم‌های مضاعف علیه ایران کرد، رای نماینده فرانسه در این زمینه چه بود؟

4ـ سارکوزی مطرح می‌کند، بدون پیش‌شرط، آیا تاکنون ایران شرطی را پذیرفته است؟

5ـ فرانسه به عنوان یک کشور هسته‌ای و عضو آژانس، آیا دستیابی ایران به فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای را قبول دارد یا نه؟

اگر مبنای پیشنهاد مذاکره‌ای که سارکوزی مطرح کرده است بیانیه تهران باشد، همه موارد و مفاد این بیانیه روشن است و مطلبی در آن وجود ندارد که نیاز به روشنگری و یا انجام مذاکره بر سر آن داشته باشد؟

بیانیه تهران همان چیزی بود که غرب درخواست داشت، اما پس از تصویب آن، بازهم غرب صفحه‌ بازی را بر هم زد. چه تضمینی وجود دارد، مذاکرات پیشنهادی سارکوزی نیز به همین درد دچار نشود؟

مردم سالاری:دموکراسی در شرق

«دموکراسی در شرق»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن می‌خوانید؛از زمان تشکیل حکومت در بین النهرین و تشکیل امپراتوری ها و قدرت نمایی فلا سفه در یونان باستان موضوع دموکراسی و حکومت مردم بر مردم از داغ ترین مباحث بوده که امروز نیز این مجادلا ت ادامه یافته است.

جوامع بشری برای رسیدن به دموکراسی بهای سنگینی پرداخت کردند. خون های بسیاری در سراسر جهان برای رسیدن به این نوع از حکومت ریخته شده است. گفته  می شود دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم به دلیل جلوگیری از تجمیع  قدرت در دست یک گروه مانع از به وجود آمدن فساد یا دیکتاتوری می شود.چند سال اخیر، آسیا و به خصوص خاورمیانه شاهد مبارزات وسیعی برای عبور از دیکتاتوری و رسیدن به دموکراسی بوده است; به ویژه در طول یکسال گذشته افغانستان و عراق شاهد انتخابات پرشوری بودند.

  مردم این دو کشور در میان تهدیدات خشن و روز افزون گروه های تروریستی انگشت خود را به جوهر انتخابات آغشته کردند تا در موج دموکراسی خواهی کشور خود سهیم باشند. اما نتیجه اش چه شد؟ نتیجه انتخابات افغانستان در میان سمفونی تقلب گم شد تا در نهایت حامد کرزای با حکم غربی ها به ریاست جمهوری این کشور انتصاب یابد و فساد اداری و باندهای قاچاق موادمخدر ادامه یابد.  در عراق هم نتیجه از افغانستان بهتر نبود. با گذشت 120 روز از انتخابات، دولت تشکیل نشده است.

 همه می خواهند در این کشور نخست وزیر شوند. سیاستمداران سمج و ناپخته عراقی آرای مردم را قربانی خواست های سیاسی خود کردند تا آیت الله سیستانی که عموما در سیاست دخالت نمی کند به طرفین هشدار دهد. قالب امور در این کشور بر زمین مانده است تا گروه های عراقی که امری مهم تر از اختلا فات مذهبی و فکری نمی بینند، به مجادلا ت ادامه دهند.

در آسیای میانه و قفقاز اوضاع بهتر از خاورمیانه نیست; این منطقه به میدانی برای نبرد حکومت های مخملین غرب گراو چکمه های روسی که مهره کرملین هستند تبدیل شده است. حکومت های مخملین ساقط می شوند تا رد چکمه های روسی بر خاک این کشور نمایان شود. تمام اینها زمانی اتفاق می افتد که غالب مردم از تهیه غذا به اندازه یک کف دست عاجزند، آموزش وپرورش از بین رفته است، کشاورزان مرز نابودی را رد کرده اند، همه ناراضی اند و بغض فقر گلوی آنها را می فشارد. هیچ کس به فکر مردم نیست.

 سیاسیون فقط به ژست های مردم دوست بودن و نزاع های سیاسی می اندیشند. در بین تمام نزاع های سیاسی، تروریست ها و خشونت  طلب ها حداکثر بهره را از نبود یک  حکومت مرکزی مقتدر می برند. القاعده در عراق و طالبان، در افغانستان با انفجارهای گاه و بی گاه جان مردم را روزانه طلب می کنند. در قرقیزستان فاجعه انسانی جلا ل آباد و اوش شکل می گیرد تا بیش از دو هزار نفر در طول یک هفته  درگورهای دسته جمعی دفن شوند.

این روایتی است خونین از دموکراسی خواهی که تا امروز ثمره ای جز کشت و کشتار نداشته است اما کمی آن طرف تر در قاره سبز اوضاع به کلی فرق می کند. گرچه در سلا مت دموکراسی قاره اروپا نیز تردیدهایی وجود  دارد اما در هر کشور با تغییر رای مردم، رهبران سیاسی بدون بحث و جدل موظف به کناره گیری از دولت هستند وائتلا ف جدید جایگزین آنها می شود.  دولت های غربی همواره خود را زیر گیوتین انتقادات مردم  می بینند که هر لغزش آنها را بی رحمانه پاسخ خواهند گفت; کنارگذاشتن براون در بریتانیا نمونه بارز این نوع واکنش مردم است.

دموکراسی در غرب اغلب بدون خونریزی است و در آنجا همواره به آینده فکر می شود و ایستادن یا حتی مکث برای یک ثانیه جرمی نابخشودنی حساب می شود. امری که در برخی کشورهای شرقی توجه کمتری به آن صورت می گیرد.

رسالت:غفلت از یک واقعیت

«غفلت از یک واقعیت»عنوان سرمقالهِ‌ روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛یکی از آسیب های سیاسی و اجتماعی مخاطره انگیز غفلت از واقعیت هایی است که بر حیات سیاسی یک جامعه موثر است. غفلت از واقعیت ها ظلال نفوس و مایه گمراهی یک جامعه است. غفلت، فراموش شدن امری از خاطر انسان و عدم توجه به آن است. امری که می تواند فرصت یا تهدید باشد.

در جبهه، جنگ یک واقعیت است و غفلت از واقعیت جنگ در نوبت نبرد، مساوی است با رها کردن تنگه احد و شکستن دندان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم). خالد بن ولید ها در کمینند تا با سواران خود از تنگه احد به مسلمانان حمله کنند و از پشت، بر قلب سپاه اسلام خنجر بزنند.

امروز هم جنگ نرم یکی از واقعیت های سیاسی و اجتماعی عصر حاضر است که در ساحات مختلف قابل لمس است و به عنوان یک تهدید، کشور را با چالش مواجه ساخته است.

در این نبرد نرم دشمن به طور مشخص روی سه شکاف دولت-دولت، دولت- ملت و در نهایت ملت - ملت سرمایه گذاری کرد و هر چند نتوانست به نتیجه دلخواه خود برسد اما لطماتی را به کالبد اجتماعی و سیاسی جامعه وارد ساخت. این چالش در نهایت منجر به تقویت جبهه انقلاب شد و نظام اسلامی پس از گذشت سه دهه نفس تازه کرد.

امروز نبرد نرم با بصیرت نخبگان و مردم در کف خیابان ها به پایان رسیده و دشمن به این نتیجه رسید که با اردوکشی خیابانی راه به جایی نمی برد.

اعدام عبدالمالک ریگی فتح الفتوح و نقطه عطف در جبهه ای بود که دشمن در شکافهای مذهبی و قومیتی روی آن برنامه ریزی و اقدام کرده بود. شکاف بین نخبگان حول گفتمان پیشرفت به پایان رسیده است و امروز به جز عده معدودی از اهل خذلان، هیچ جریانی حاضر نیست بر سر اصل پیشرفت کشور و خدمت به مردم با دشمنان انقلاب معامله کند. مقام معظم رهبری با جانبداری از خانواده انقلاب و نه طرفداری از اشخاص؛ منافذ فرادستی این شکاف را مسدود کردند.

اما درست در زمانی که یکی پس از دیگری شاهد توفیقات جبهه انقلاب در مقابله با جنگ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دشمن هستیم، اژدهای هفت سر نبرد نرم از جای دیگری سر بلند می کند و چشم به شکاف در حاکمیت و به ویژه در بین اصولگرایان می دوزد. بسترو زمینه طراحی این توطئه از دوحالت خارج نیست. یا دشمن به دلیل ضعف اطلاعاتی و تحلیلی از فضای داخلی کشور به این نتیجه رسیده است که واقعا رگه هایی از جنگ قدرت بین مقامات عالی کشور وجود دارد و می تواند با تحریک و پر رنگ کردن این رگه ها زمینه را برای یک جنگ قدرت تمام عیار فراهم کند و یا اینکه دشمن با علم به روابط مستحکم و دیرینه مسئولان نظام در صدد القای جنگ قدرت در کشور است تا با سوء استفاده از تغافل و تجاهل عده ای که شم سیاسی ضعیفی دارند به اهداف و نتایج دلخواه خود برسد.

هر یک از این موارد نافی بهانه ها و سوژه هایی نیست که برخی مسئولان کشور در هفته های اخیر به دشمن داده اند.متاسفانه برخی اظهارات و اقدامات اصولگرایانی که امروز در حاکمیت حضور دارند شائبه غفلت از جنگ نرم دشمن را بیش از پیش تقویت می کند. غفلت اصولگرایان از جنگ نرمی که اصل نظام را هدف گرفته بود، قابل توجیه نیست. مختصات محدود جنگ قدرت نسبت به انقلاب مخملی و امکان هدایت دقیق آن از بالا دشمن را به این سمت متمایل کرده که می تواند روی این پروژه کار کند و به تشدید این اختلافات امیدوار باشد.
یک عکس فوری از برخی از این رفتارهای غافلانه حداقل در دو هفته گذشته بدین قرار است.

1- نامه رئیس جمهور به شورای نگهبان و عدم تمکین در مقابل قوانین مصوب مجلس
2- اظهارات غیر منتظره رئیس جمهور در مورد حجاب و عفاف
3 -رای یک قاضی به نادیده گرفتن مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در
 قوه قضائیه
4- ورود غیرقانونی مجلس به حوزه اختیارات و مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی
درباره دانشگاه آزاد اسلامی و...

این موارد به روشنی گویای این مهم است که برخی از مسئولان کشور از ترفند های نخ نمای دشمن برای ایجاد اختلاف در بین مسئولان غفلت کرده اند. هزینه های حوادث سال گذشته ضرورت هوشیاری مسئولان در جبهه نبرد نرم را به مراتب بیشتر می کند. چرا که غفلت از واقعیت جنگ نرم آغاز شکست ها و دور زدن سپاه حق توسط دشمن است. شایسته نیست مسئولان کشور با غفلت خود پیروزی بزرگ مردم در نبرد نرم را با شکستی از جنس غزوه احد عوض کنند.

راه برون رفت از این دست مشکلات تنها التزام عملی به قانون اساسی و قوانین مصوب کشور است.قوای مختلف منطبق بر اصل110  قانون اساسی باید استعداد و ظرفیت این را داشته باشند که خود را با آهنگ رهبری تنظیم کنند. “بنی الاسلام علی دعانتین: کلمه التوحید و التوحید الکلمه”.

عزت و یا ذلت یک جامعه موحد و معتقد به کلمه توحید در دامنه ایمان و اعتقاد مردم و مسئولین به وحدت کلمه است. به نظر می رسد در شرایطی که دشمن از هر شکافی برای امیال و اهداف خود بهره برداری می کند “وحدت کلمه” و “حسن ظن” به یکدیگر زمینه ساز عنایت خداوند و فایق آمدن بر مشکلات است. چنانچه مبتنی بر استراتژی داهیانه رهبر فرزانه انقلاب مبنای تعامل قوا با یکدیگر حول سه محور اساسی “عقلانیت، اخلاق و انضباط قانونی” سامان یابد، سیاست ورزی دولت، مجلس و قوه قضائیه بر این شالوده مرصوص و خلل ناپذیر مانع هر گونه سوء استفاده دشمن خواهد شد.

 
[ سه شنبه 89/4/1 ] [ 11:22 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 337
کل بازدیدها: 1666410