علی داودی | ||
|
در سفر به نیشاپور؛ جاذبههای بسیاری توجه گردشگر را به خود جذب و جلب میکند. جاذبههایی که در گذر تاریخ یا برگرفته از نام بزرگان این سامان است و یا همت بلند مردان آن. گذشته از آرامگاه خیام و عطار و باغهایی که بزرگانی چون امامزاده محمد محروق، کمال الملک، مشکاتیان و صدها بزرگ دیگر را در خود جای داده است؛ نیشابور جاهای دیدنی دیگری هم دارد که در دوره معاصر و به دست هنرمند استادکاران ایرانی ساخته شده است. دهکده چوبی نام مجموعهای است که در میان مردم شهر به مسجد چوبی مشهور است؛ معماری ویژهای دارد که در کمتر جایی از ایران شاید بتوان آن را یافت. به گزارش تابناک ماهنامه بینالمللی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی «جاده ابریشم» در صفحه 115ضمیمه شماره 57 خود، در مرداد 1382، از مسجد چوبی نیشابور، چنین نوشته است: "مسجد چوبی" برای اولین بار در سال 1325 با دیوارهای کاهگلی و سقف چوبی، با وسعت فعلی و در همین مکان بنا شد و در سال 1378 پس از مخروبه شدن مسجد اولیه، مسجد فعلی با شکل و شمایل جدید و با شیوهای نوین در همان مکان احداث گشت. این مسجد اولین مسجد چوبی مقاوم در برابر زلزله در جهان و به وسعت دویست متر مربع و سقف آن به صورت شیروانی میباشد و دارای دو مناره هر کدام به ارتفاع 13متر از سطح زمین و وزن تقریبی 4تن میباشد و شکل ظاهری آن به صورت کشتیای است که گویی بطور وارونه روی زمین قرار گرفته است. در مجموع 40 تن چوب در بنای آن بکار برده شده و ساخت آن حدود دو سال به طول انجامیده است. سه درب ورود و خروج و 5 پنجره در ساختمان بنا وجود دارد. اسکلت آن از نوع سازههای مقاوم در برابر زلزله و با ماندگاری طولانی و به شیوه Twobyfour یا Double ساخته شده است و آبدارخانه این مسجد، دارای کابینتها، دیوارها و حتی سینیهای چوبی است، کف و بخشی از دیوار آن به دلیل رعایت مسائل بهداشتی با کاشی و سرامیک پوشیده شده است. چوبهای مختلفی از درختان بارده و بیبر هم در ساختمان و هم در تزئینات داخلی از قبیل کتیبهها، محراب و... به کار رفته است نظیر انواع کاجها، اشن، سپیدار، گیلاس، گلابی، زبان گنجشک، گردو و توت. نورپردازی آن هارمونی ویژهای از رنگهای شاد است که به شبهای آن محوطه، جلوه خاصی بخشیده است.» مسجد چوبی در فاصله 7 کیلومتری نیشابور بنا شده و سازنده آن فردی بنام مجتهدی می باشد. این مجتمع دارای موزه و کتابخانه، رستوران، فروشگاه، نانوایی، الاچیقهای منحصر بفرد چوبی و سوئیتهایی است که دیدن آن تداعی کننده پیوند و امتداد هنرمندان حال نیشابوری با نسل گذشته فرهیخته خود میباشد. در این میان ناگفته نماند که این مجموعه که همچنان در ورودی آن نوشته شده خصوصی است و تعلقی به دولت ندارد، اگر تحت نظارت و تعمیر و بازسازی قرار نگیرد، بسان هزاران بنای دیگر این ملک به نابودی کشیده خواهد شد. خانه چوبی تداعی کننده هنری است که انسان را با خود به میان خاکستر تاریخ میبرد... [ دوشنبه 89/7/26 ] [ 8:44 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
کاریکاتور: رابطه اینترنت و افسردگی!
اینترنت پر سرعت افسردگی را کاهش می دهد طرح [ دوشنبه 89/7/26 ] [ 8:43 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
آیفون هشت میلیون دلاری که با طلا، پلاتین و الماس پوشانده شده، گرانترین تلفن همراه جهان شناخته شد. به گزارش ایسنا استوارت هیوز، طراح انگلیسی که دستگاههای گرانقیمت میسازد، دو گوشی آیفون 4 اپل را برای یک بازرگان استرالیایی طراحی کرده است. این دو گوشی با داشتن برچسب قیمت هشت میلیون دلار در صدر فهرست گرانترین تلفنهای همراه جهان قرار دارند و هر یک از طلای زرد و پلاتین ساخته شده و 500 الماس بدون نقص دارند که در کل به صد قیراط میرسند. در این دو گوشی دکمه مرور با پلاتین و یک الماس 7.4 قیراطی ساخته شده و لوگوی اپل در پشت تلفن به تنهایی با 53 الماس پوشانده شده است. آیفون 4 معمولا بسته به میزان ظرفیت ذخیرهسازی 199 و 299 دلار قیمت دارد و هزینه آن تا پایان قرارداد خدمات دو ساله ممکن است به دو هزار دلار برسد. [ دوشنبه 89/7/26 ] [ 8:42 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سرویس دفاع مقدس ـ 24 مهر ماه، سالروز شهادت روحانی آزاده حجت الاسلام والمسلمین «محمدحسن شریف طبع» معروف به «شریف قنوتی» است. به گزارش «تابناک»، در دفتر تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی، گمنامان و بی نشانان بسیارند؛ بزرگ مردانی که نشان در بی نشانی دارند و شیرمردانی که مخلصانه زندگانی خویش را وقف خدمت به خلق و انسانیت کردند و فارغ از هیاهوی سیاسی و دنیوی، تنها برای رضای خدا وارد عرصه مبارزه شدند. رادمردانی که با پایداری و ایثار در حفظ ارزش ها و تمامیت ارضی ایران اسلامی و ناکام گذاشتن دشمن در رسیدن به اهداف شوم خود، حماسه ای بزرگ آفریدند. حجت الاسلام والمسلمین شریف قنوتی، نخستین شهید روحانیت در دفاع مقدس، از شمار این گمنامان تاریخ انقلاب اسلامی است. او نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نخستین نماینده امام خمینی(ره) که در جنگ به شهادت رسید، نخستین فرمانده شهید جنگ های چریکی و پارتیزانی، تشکیل دهنده گروه های مسلح به امر امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ در سال 1342، نخستین برگزار کننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جایی که به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفی شد، نخستین تشکیل دهنده ستاد پشتیبانی از جبهه های جنگ و حمایت از جنگ زدگان در بروجرد، نخستین ارسال کننده محموله های تدارکاتی از بروجرد به مناطق جنگی به ویژه خرمشهر، نخستین گروه اعزامی از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع ازشهر و نخستین گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشکر الله اکبر» که همراه برادران ارتشی و سپاهی به مدت 35 روز مقاومت کردند. از تولد تا دوران مبارزه: شهید شریف قنوتی در سال 1313 در اروندکنار از توابع آبادان دیده به جهان گشود. در اطاعت از پدر و مادر، کم نظیر بود. اهل دعا، قرآن و مناجات بود. پدرش شیخ محمود و عمویش شیخ عبدالله استاد اسلامی وقتی چنین دیدند او را به حوزه علمیه آبادان فرستادند. نخستین پایه گذار جنگ های چریکی شاید به جرأت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ های چریکی در خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی ـ رحمت الله ـ برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر می شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه های چریکی، به آنها آموزش های خاص مقطعی می داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر می کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات های ایذایی و بازدارنده، تلاش داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. از این روی، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می کرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می راند. شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره زمانی به اندازه ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان های اعزامی به خرمشهر، درباره نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از شهید شریف قنوتی یاری می گرفتند. آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر می گوید: «.. شب را تا صبح همراه شیخ شریف در کوچه و خیابان در اطراف شاه آباد قدیم، پشت پلیس راه با عراقی ها درگیر بودیم. صبح که شد، از عراقی ها خبری نبود. خیال کردیم که آنها عقب نشینی کرده اند. در صورتی که در خانه های پیرامون کمین کرده بودند. عراق نیروهای زبده اش را وارد میدان کرده بود. آنها بدون داد و فریاد و با حرکت دست با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. با توجه به قضایایی که در حضور بنی صدر پیش آمد، به شیخ گفتم: «مقاومت دیگر فایده ای ندارد.» گفت: «تو که می گفتی نمی ترسم!... تو هم جا می زنی؟» همراه شیخ به طرف مسجد جامع رفتیم. شیخ نیروهای تازه نفس را فرستاد به محل درگیری تا نیروهایی که تمام شب را جنگیده بودند لحظاتی استراحت کنند.» شیرینی شهادت روز 24 مهر 59 پس از اینکه در پاسگاه امیرآباد سرپایی چند لقمه غذا (سیب زمینی کوبیده با گوجه) خوردم، دوباره همراه شیخ به سمت خرمشهر حرکت کردیم. در بین راه شیخ، شیرینی خودش را که در پاسگاه به او داده بودند و نخورده بود، از جیبش درآورد، و به من گفت: «این شیرینی را بخور». گفتم: «من سهم شیرینی خودم را خورده ام، این مال شماست.» شیخ خنده ها و شوخی هایش با من زیاد شد، تا آن موقع سابقه نداشت که با من یا کس دیگری شوخی یا مزاح کند. دست در گردن من انداخت و شیرینی را به من داد و گفت: «این شیرینی شهادت من است. انشاءالله بخواست خدا، اگر سعادت داشته باشم، امروز یا فردا به شهادت می رسم. لذا از شما می خواهم که اگر من رفتم و تو زنده ماندی (و احتمال می دهم که تو زنده بمانی)، مواظب بچه ها باش!» چون پسر بزرگش محمد محسن مجروح و در آبادان بود و ایشان با اینکه مجروح بود، برای حمل شهدا و مجروحین و کمک رسانی یک خودرو وانت در اختیارش بود و پسر دیگرش محمد سعید هم در خرمشهر حضور داشت. من فکر کردم بچه های خودش را می گوید. از این روی گفتم: «آقا کدام بچه ها؟» گفت: «بچه های گروه الله اکبر را می گویم!» درست 15 دقیقه بعد از این قضیه من و شیخ شریف اسیر عراقی ها شدیم. ما یک خمینی را اسیر کردیم به همراه شیخ از پل گذشتیم و داخل خرمشهر شدیم. میدان فرمانداری را که دور زدیم، یک تانک روبه رویمان بود. به علامت پیروزی انگشتمان را بالا بردیم و سلام کردیم. آنها هم جواب سلام ما را دادند. در خرمشهر تجهیزات نظامی نداشتیم. ادوات جنگی ما عبارت بود از: سه سه فروند تانک فاقد مهمات. چهار قبضه آرپی جی هفت و یک قبضه خمپاره انداز 60 میلی متری و تعدادی اسلحه ژ-3 ویک نوع سلاح قدیمی به نام، ام یک (استفاده از سلاح ام یک هم خود حکایتی دارد، که گاهی مجبور بودیم با پا روی گلنگدن برویم تا یک گلوله شلیک کنیم) و از تکاوران عراقی کلاش های تاشو غنیمت گرفته بودیم، برخی که کار با آنها را بلد بودند به دیگران هم یاد می دادند. داخل خیابان چهل متری که شدیم، شیخ شریف گفت: «می ترسم خرمشهر سقوط کند و ما نزد مردم شرمنده شویم». نزدیکی های مقر گروه الله اکبر (مدرسه استثنایی سابق و بنیاد شهید کنونی) چند نفر سرباز دیدیم. اول خیال کردیم ایرانی هستند بلافاصله به من ایست دادند و به عربی گفتند: «قف!» فریاد زدم: «اینها عراقی هستند.» شیخ گفت: «با سرعت برو!» ... پدال گاز را فشار دادم . عقربه سرعت روی 90 کیلومتر بود، که ما را به رگبار بستند. چند گلوله به گردن و دست شیخ و یک گلوله هم به زانوی من اصابت کرد. من تعادلم را از دست ندادم. شیخ شریف دست به اسلحه برد، اما فرصت نشد. در همین زمان، یک گلوله آرپی جی7 به چرخ عقب ماشین اصابت کرد و منفجر شد. کنترل ماشین از دست رفت و ماشین واژگون شد و پس از دو بار غلتیدن روی سقف به جدول کنار بلوار برخورد کرد و باز هم به حالت اول برگشت. تا خودمان را از ماشین بیرون کشیدیم، عراقی ها از درون خانه ها بیرون دویدند. چند نفر به سراغ من آمدند و یک عده عراقی هم به سراغ شیخ شریف رفتند. عراقی ها بیشتر متوجه شیخ شریف بودند تا من آنها خیلی خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر کرده اند. خیال می کردند، امام خمینی (ره) را اسیر کرده اند. آنها اطراف شیخ را گرفته بودند و حوسه (رقص) و هلهله می کردند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی! اسرنا الخمینی! ما یک خمینی را اسیر کرده ایم.» من را به باد کتک گرفتند. سه، چهار متر با شیخ فاصله داشتم. نگرانش بودم. تمام حواسم به او بود. شیخ فقط می گفت: «الله اکبر- لااله الا الله...». استقامت، پایداری، شجاعت و مردانگی شیخ شریف در مقابل عراقی ها درآن لحظه انگیزه و جرأتی دوچندان در من ایجاد کرد. هرچند مجروح بودم آنها بینی و کتفم را هم شکستند، اما موفق نشدند زبان من را باز کنند! و بفهمند من، عربم یا عجم. این فرمانده مقاومت است! چندین گلوله به بدن شیخ شریف اصابت کرده بود وخونی که از بدنش می رفت و به خاطر بی خوابی شب ها و روزهای گذشته و تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت ها و سلحشوری ها و سخنرانی های پی در پی و گرسنگی و تشنگی، دیگر رمقی برایش نمانده بود. با این حال، عراقی ها با اسلحه به پاشنه پای راست شیخ شلیک کردند ولی این مرد شجاع چون کوهی ایستاد و با لحنی رسا به عربی فصیح به عراقی ها گفت: "از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم؟" عراقی ها که مقاومت و شجاعت شیخ شریف را دیدند بیش از پیش عصبانی شدند و به دست راست و پاشنه پای راست شیخ، شلیک کردند و گفتند: «هذا آیة المقاومة... این فرمانده مقاومت است.» سپس آنها شیخ را به رگبار بستند که پاهای این روحانی بزرگوار سوراخ، سوراخ شد. پس از آن حدود ده نفر شیخ شریف را می زدند. شیخ تکبیر «الله اکبر» می گفت و آنها می زدند. عراقی ها همان گونه که اطراف شیخ شریف (حوسه) هلهله و پای کوبی می کردند، عمّامه شیخ را با سرنیزه برداشتند و به زمین انداختند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی، اسرنا الخمینی، ما خمینی را اسیر کرده ایم.» اسارت شیخ برای آنها خیلی مهم بود. دفاع از امام خمینی (ره) هرچند من در کربلا نبودم که ببینم کوفیان با امام حسین (ع) و یارانش چه کردند ولی در کربلای خونین شهر بودم و دیدیم که عراقی ها با یکی از اصحاب امام حسین (ع) چه کردند. شیخ شریف، در آن ساعت نتوانست از اسلحه استفاده کند، ولی از زبانش استفاده کرد با اینکه مجروح بود، آنها می زدند و روی زمین می کشیدند. شیخ به زمین می افتاد ولی دوباره برمی خاست. در آخرین ایستادن، به زحمت برمی خاست و چون کوه در کنار ماشین سر پای ایستاد و در همان وضعیت با صدای بلند به زبان عربی فصیح فرمود: «الیوم خمینی حسین (ع) و صدام یزید... امروز خمینی، همانند حسین زمان و صدام یزید زمان است. از زیر پرچم یزید بیرون بروید و زیر پرچم حسین ـ علیه السلام ـ قرار بگیرید.» این کلام شیخ لرزه بر اندام دشمن افکند. آنها شگفت زده به شیخ چشم دوختند. ترسیم صحنه شهادت یکی از عراقی ها که فرمانده آنها نیز بود شخصی بلند قامت، تنومند و بسیار ورزیده بود. مثل شمر، با سرنیزه به طرف شیخ شریف حمله ور شد. متحیر ماندم که این دشمن خدا با شیخ شریف چه می خواهد بکند؟ او به محض اینکه به شیخ رسید، از سمت چپ سرنیزه را در شقیقه شیخ فرو برد و چرخاند. از شیخ فقط آیه «انالله و انا الیه راجعون» شنیده شد. ضربه دوم را که زد، فریاد شیخ به تکبیر الله اکبر بلند شد، ضربه سوم که پیشانی شیخ را از هم درید. شیخ زبانش را لای دو دندان گذاشت تا آرزوی شنیدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقی ها چشمان او را از حدقه بیرون آوردند ولی صدای ناله شیخ شریف قنوتی را نشنیدند. آن سفاک با همان سرنیزه کاسه سرشیخ را جدا کرد. جمجمه اش را از جای عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگین کرد. مغز سر شیخ نمایان شد و پس از افتادن کاسه سر به روی آسفالت گرم خیابان چهل متری خرمشهر، مغز سر شیخ نیز به روی زمین قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامی به حالت نشسته کنار زمین افتاد. همان گونه شد که شریف قنوتی در سال 1352 حدود هفت سال پیش از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی ـ علیه السلام ـ شکافته شود و این گونه بود که فرق شیخ شریف قنوتی شکافته شد. این آخر کار نبود. بعثی های جنایتکار در اطراف بدن مقدس شیخ شریف به رقص و پای کوبی پرداختند هلهله می کردند و فریاد می زدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی، ما خمینی را کشتیم...» سه مزار برای یک شهید روز 24 مهر با خون شیخ و یارانش خرمشهر، خونین شهر شد. جسد مطهر شیخ با حمله مدافعان اسلام از صدامیان پس گرفته شد و در روز 27 مهر 1359 آن بدن مطهر با قبای خونین ـ که حالاکفنش شده بود ـ در قبرستان شهدای آبادان، قطعه شهدای خرمشهر در میان یارانش غریبانه دفن شد تا برای همیشه مزارش میعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. این قدر یاد این شهید در دل مردم (اردکان) جاودانه مانده که یادبودی از شهید قنوتی در قبرستان شهدای این شهر ساخته اند. مردم که همواره برای زیارت قبور شهدا می روند، نخست به زیارت مزار شهید قنوتی می روند. شهید شریف قنوتی در بهشت شهدای بروجرد و در میان خیل مقدس شهدا سنگ یادبودی برای زیارت عاشقان خود دارد، ولی مدفن اصلی این شهید بزرگوار همان گونه که گفته شد، در گلزار شهدای آبادان است؛ جایی که شهدای گمنام قبر آن بزرگوار را در بر گرفته اند. سخن آخر از زبان روحانی شهید شریف قنوتی: بالای هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود. پس چون در راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد. امروز، روز امتحان است. برای خدا کار کنید و خود را به سختی بیندازید و جسمتان را پرورش ندهید که این جسم، فانی است و به زیر خاک می رود. شهادت، سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود و خون پاک و مطهر میخواهد. عبدالرحیم سعیدی راد [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:7 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
آثار بر جاى مانده از قوم ثمود مقبره حضرت ایوب مقبره حضرت داوود مرقد حضرت ابراهیم محل ولادت حضرت ابراهیم دستخط منسوب به ادریس نبى غارى که حضرت موسى در آن پناه گرفت مقبره حضرت هارون مقبره حضرت هود مقبره حضرت لوط مقام حضرت ابراهیم عصاى حضرت موسى مقبره حضرت نوح کشتى حضرت نوح قطعه اى باقى مانده از کشتى حضرت نوح مقبره حضرت عمران مقبره ساره همسر حضرت ابراهیم مقبره حضرت شیث مقبره حضرت سلیمان مقبره حضرت یعقوب مقبره حضرت یحیى مقبره حضرت یونس عمامه منسوب به حضرت یوسف مقبره حضرت زکریا تصاویر از: دیپلماسی ایرانی [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:6 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
آتی نیوز نوشت: هافبک نسبتا معروف با خودروی آخرین مدلش هیچگاه فکر نمی کرد به کاهدان میزند و مقابل پای دختر سرمربی تیمش ترمز خواهد کرد! آقای فوتبالیست که نمیدانست برابر پای دختر سرمربی تیمش ترمز کرده به دختر که منتظر تاکسی بوده اصرار میکند که سوار شود و دختر نیز در نهایت برای فرار از دست این بازیکن سمج، خود را معرفی میکند. آقای هوسران نیز پا را بر روی گاز گذاشته و فرار میکند، به این امید که آن دختر چیزی به والدین خود نگوید! اما دختر عصبانی ماجرا را به پدرش گفته و او را به خاطر تربیت کردن چنین بازیکنانی شماتت می کند. در نهایت بازیکن معروف 4 هفته از ترکیب اصلی تیم بیرون گذاشته میشود. این اتفاق عبرت آموز و تاسف انگیز نقل شد تا برخی مربیان و بازیکنان رشته های مختلف از جمله فوتبال بیشتر مراقب خود باشند و بدانند عاقبت هوسرانی همیشه به چند هفته نیمکت نشینی ختم نخواهد شد و باید تاوان های بزرگی برای انحرافات خود بدهند. [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:4 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
تولید فیلم "خیابانهای آرام" کمال تبریزی در ارمنستان به دلیل مشکل خروج از کشور هدیه تهرانی با مانع جدیدی روبرو شده است. به گزارش خبرگزاری مهر ، "خیابانهای آرام" به کارگردانی کمال تبریزی که از ابتدای شروع پروژه با مشکلاتی در راه تولید روبه رو شده بود ، به تازگی با مشکل دیگری مواجه شدهاست. گروه تولید این پروژه ظاهرا جمعه هفته گذشته برای شروع فیلمبرداری عازم کشور ارمنستان شدهبود، اما هدیه تهرانی بازیگر نقش اول این فیلم به دلیل مشکلات مالیاتی، یکشنبه شب هفته گذشته مجوز خروج از کشور را نیافت و به همین دلیل نتوانست به گروه بپیوندد. گفته میشود گروه تولید این فیلم هم اکنون در ارمنستان منتظر حضور هدیه تهرانی برای شروع فیلمبرداری هستند. گویا او نیز در حال رفع و رجوع مشکلات مالیاتیاش است تا هرچه زودتر با مرتفع کردن آن به گروه تولید اضافه شود. پیش از این نیز تولید فیلم سینمایی کمال تبریزی بنا به مشکلاتی متوقف شده بود، توقفی که موجب شد تا گروه تولید رضا عطاران بازیگر نقش اول مرد خود را از دست بدهد. [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:4 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
وطن امروز: خالهام تازه ازدواج کرده بود و هر موقع با نامزدش به خانه ما میآمدند شوخیهای زشت و زنندهای میکردند. مادرم از این موضوع خیلی شاکی بود و به خاله میترا میگفت: در حضور دیگران باید بیشتر رعایت کنید و حریم شرم و حیا را زیر پا نگذارید. اما این حرفها و نصایح او نهتنها فایدهای نداشت بلکه باعث شد خالهام مرا نیز نسبت به خانوادهام بدبین کند. میترا که هم سن و سال خودم است هر موقع فرصتی به دست میآورد میگفت: تو با این پدر و مادر امل و بیفرهنگی که داری از آیندهات خیری نخواهی دید و... . دختر جوان افزود: متاسفانه خالهام از مسائل خصوصی و روابطی که با نامزدش داشت برایم تعریف میکرد و این حرفها تاثیرات بسیار بدی برایم در پی داشت. خاله میترا حتی پس از مدتی زمینه ارتباط من و دوست پسر قبلیاش را نیز فراهم کرد تا جایی که به خیالی باطل، میخواست شوهر خوشتیپ و بامرامی برایم پیدا کند. افسوس که در اثر این ارتباط مخفیانه، پسر جوان پس از مدت کوتاهی توانست با چربزبانی مرا خام کند و یک روز که به بهانه جشن تولد خواهرش به باغی در اطراف طرقبه رفته بودیم با تهدید و توسل به زور آزار و اذیتم کرد. با توجه به مشکلی که برایم به وجود آمده بود از پسر حیلهگر خواهش و تمنا کردم که هر چه زودتر به خواستگاریام بیاید ولی او میگفت: چون خالهات در حقم نامردی کرده است این بلا را به سرت آوردم تا از میترا انتقام بگیرم. با این وضعیت خیلی نگران آیندهام بودم و دنبال راه و چارهای میگشتم که به طور اتفاقی با پسر جوانی آشنا شدم. ما حدود یک هفته با هم به طور تلفنی رابطه داشتیم و او وقتی متوجه شد چه مشکلی برایم به وجود آمده است مرا به خانمی معرفی کرد و گفت: این خانم، آدم خیرخواهی است و به دختران فراری کمک میکند تا بتوانند سر کار بروند و مستقل زندگی کنند. دختر جوان در مرکز مشاوره پلیس شهرستان طرقبه شاندیز افزود: من سادهلوح از ترس خانوادهام وسایلم را جمع کردم و از خانه فراری شدم. متاسفانه همراه پسر جوان به خانه آن زن ناشناس رفتم اما در کمتر از چند ساعت پس از خوردن یک لیوان شربت بیهوش شدم و...! از آن روز به بعد من در آن خانه لعنتی که هر روز چند پسر جوان به آنجا رفت و آمد داشتند اسیر شیطان شدم و نمیدانستم چه خاکی بر سرم بریزم تا اینکه بالاخره از آنجا فرار کردم و خودم را نجات دادم. حالا میفهمم مادر و پدرم چه میگفتند. افسوس خالهام در حق من نامردی کرد. سرنوشتم را با اشتباهاتی که مرتکب شدهام نابود کردم. کاش با مادرم دوست بودم و این بدبختی به سرم نمیآمد. در خور یادآوری است، با اعلام شکایت دختر جوان، زنی که متهم به راهاندازی لانه فساد است، دستگیر شد. [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:1 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سمانه و سمیه در کارگاه کوچک تولید ذغال، کمک حال پدر هستند.
[ یکشنبه 89/7/25 ] [ 2:0 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
دادستان عمومی و انقلاب اصفهان گفت: 30 نفر بر اثر مصرف مشروبات الکلی در یک میهمانی شبانه مسموم شدند که از این تعداد 5 نفر فوت کردند. محمدرضا حبیبی دادستان عمومی و انقلاب اصفهان در گفتوگو با فارس اظهار داشت: شنبه گذشته 5 نفر از قاچاقچیان موادمخدر در زندان اصفهان به دار مجازات آویخته شدند. وی درباره یکی از این محکومان گفت: یکی از این افراد قبل از این، به دلیل قاچاق 900 کیلوگرم موادمخدر به حبس ابد محکوم شده بود اما بعد از اینکه برای مرخصی از زندان خارج شده بود، دوباره اقدام به قاچاق موامخدر به صورت مسلحانه و به مقدار بیش از یک تن کرده بود که بعد از دستگیری به اعدام محکوم و حکم اعدام وی به همراه 4 نفر دیگر اجرا شد. حبیبی همچنین به فوت 5 نفر بر اثر مصرف مشروبات الکلی غیراستاندارد در یک میهمانی شبانه اشاره کرد و گفت: در این میهمانی که چند شب قبل برگزار شده بود، تعداد 30 نفر دچار مسمویت شدند که از این افراد 5 نفر فوت کردند. وی ادامه داد: فروشنده این مشروبات الکی غیراستاندارد، بعد از تحقیقات لازم دستگیر شد. [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 1:58 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |