علی داودی | ||
|
با تصویب استان البرز در مجلس شورای اسلامی برخی شنیده ها از پیگیری رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی برای تشکیل استان زاگرس حکایت دارد. به گزارش البرز بدلیل اختلافات قدیمی خرم آبادی ها با بروجردیها برسرتقسیمات جغرافیایی بروجردیها بدنبال تشکیل استانی در شمال استان کنون لرستان میباشند. این خواسته بارها به صراحت ازسوی معتمدین محلی مطرح و بروجردی نیز این تمایل را پیگیری میکند. بروجردی معتقد است تشکیل چنین استانی باید با پیگیری آرام صورت گیرد. برخی منابع خبری محلی دراین شهر معتقدند: از لا به لای آخرین نطق پیش از دستور علاالدین بروجردی بوی استان زاگرس به مرکز بروجرد را می توان احساس کرد. علاءالدین بروجردی دربخش پایانی آخرین نطق پیش از دستور خود در مجلس گفته بود:....و اما بروجرد، شهر فرزانگان،شهر حضرات آیات عظام بروجردی، بحرالعلوم، نجفی و ده ها مجتهد بزرگ دیگر، شهر شهید محمد بروجردی و 1500 شهید دیگر. شهر آیت الله خزعلی، دکتر عبدالمحمد آیتی، دکتر محمدجعفر شهیدی، دکتر زرین کوب و صدها چهره برجسته حاضر و غایب دیگر، نگین استان لرستان، همانند همه مردم شریف این استان، در انتظار سفر سوم ریاست محترم جمهور با کوهی به بلندای زاگرس از انتظارات بحق هستند و امید آنکه جناب آقای دکتر احمدی نژاد در آغاز راه دهه پیشرفت و عدالت، (ضمن سپاس از همه اقداماتی که تا کنون دولت محترم انجام داده است و جای قدردانی دارد) توجه ویژه ای به این مطالبات بنماید. رسانه های محلی بروجرد استفاده از عبارت " کوهی به بلندای زاگرس" را حرکت نرم بروجردی برای طرح پیشنهاد استان زاگرس به رئیس جمهور در سفر سوم استانی به این شهر تلقی کردند. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 2:12 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
خراسان نوشت: با هزار امید و آرزو پا به دانشگاه گذاشتم و تصمیم گرفتم در قبال زحمات زیادی که پدرم برای تامین هزینه های تحصیلی ام تحمل می کرد، حسابی درس بخوانم و او را روسفید کنم، اما افسوس که دوستی با فردی ناباب مرا در لجنزار گناه گرفتار کرد و روسیاه شدم.پروانه دختر ?? ساله ای است که برای پی گیری شکایت خود از پسری جوان، با تنظیم دادخواست به پلیس امنیت عمومی مراجعه کرده است. او در بیان قصه زندگی اش گفت: من در ترم دوم تحصیلی با یکی از هم کلاسی هایم که سیمین نام دارد دوست شدم و رابطه ما خیلی زود عاطفی و احساسی شد تا جایی که تمام رازهای زندگی ام را برایش تعریف کردم.مدتی گذشت و متاسفانه من از طریق سیمین با پسر جوانی آشنا شدم که خود را اشکان معرفی می کرد. این پسر جوان با ابراز عشق و علاقه می گفت: مرا برای ازدواج و یک عمر زندگی مشترک می خواهد و به زودی به خواستگاری ام خواهد آمد.او با وعده های دروغین مرا به کاخ آرزوهایم برد و حتی چند بار نیز برایم هدیه خرید. افسوس که خام حرف های احساسی اش شدم و در اثر رفت و آمدی که با هم داشتیم او برایم مشکل به وجود آورد و...!بعد از این ماجرا از نظر روحی خیلی افسرده شدم و احساس گناه و عذاب وجدان داشت خفه ام می کرد. من هرچه با اشکان تماس می گرفتم به نتیجه نمی رسیدم تا این که با اندکی تحقیقات، حقیقتی تلخ برایم نمایان شد و فهمیدم اشکان متاهل است و تاکنون از طریق سیمین دو دختر دیگر را نیز مثل من روسیاه کرده است.پروانه با چشمانی اشک بار ادامه داد: حماقت کردم و مثلا می خواستم ازدواج کنم تا هزینه های تحصیلی ام را از دوش پدرم بردارم، اما با این مشکل هزینه های روحی زیادی برای خودم و خانواده ام به وجود آورده ام. من چند روز قبل شنیدم که اشکان به شهرستان جوین فرار کرده است، برای همین هم به این جا آمدم تا او را پیدا کنم و به قانون تحویل بدهم.ای کاش حواسم را جمع می کردم و این طور با سرنوشت خودم بازی نمی کردم. درخور یادآوری است فرمانده انتظامی شهرستان جوین درباره این ماجرا اظهار داشت: در پی اعلام شکایت دختر دانشجو، تیم های اطلاعات و عملیات پلیس امنیت عمومی این شهرستان بلافاصله وارد عمل شدند و با انجام تحقیقات گسترده، متهم را در مخفیگاهش دستگیر کردند.سرهنگ حسین بدری افزود: متهم در بازجویی های پلیسی به جرم ارتکابی اعتراف و با تشکیل پرونده برای رسیدن به سزای اعمال ننگین خود به مراجع قضایی معرفی شده است. وی از جوانان و نوجوانان خواست در انتخاب دوست احتیاط و دقت بیشتری داشته باشند و در زمانی که با پیشنهاد ازدواج از سوی فردی مواجه شدند قبل از هرگونه تصمیم گیری هیجانی یا خدای ناکرده پنهان کاری، موضوع را با خانواده مطرح کنند و مشورت بگیرند تا دچار چنین مشکلات تاسف باری نشوند. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 2:11 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
زنی که در سن 16 سالگی طی حادثه تیر اندازی صورت خود را از دست داده بود اکنون و در سن 27 سالگی با پیوند صورت مصنوعی چهره جدیدی به دست آورده است. به گزارش خبرگزاری مهر، صورت «کریسی استلز» از اورگان آمریکا در سال 1999 توسط یکی از دوستانش به صورت اتفاقی از فاصله نزدیک مورد اصابت گلوله قرار گرفت. این شلیک حفرهای بزرگ را در جایی که قبلا چشمها و بینی وی قرار داشت به وجود آورد. خانم «استلز» که سال گذشته ازدواج کرده و اکنون یک مادر یک فرزند نیز به شمار میرود، تا قبل از پیوند از ماسکی ویژه برای پوشاندن چهره اش استفاده میکرد، اما اکنون و پس از 11 سال با پیوند صورتی مصنوعی به زندگی عادی بازگشته است. پزشکان از تصاویر کودکی وی استفاده کردند تا ماسک مصنوعی را بر اساس چهره وی در سن کنونی اش طراحی کنند. این ماسک با استفاده از استخوانهای به جا مانده از گونه راست، پوست بخشهای دیگر بدن و پیچها و صفحات فلزی ساخته شده است تا پزشکان تا از ثابت ماندن ماسک بر روی چهره وی اطمینان حاصل کنند. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 2:10 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
با آشتی زورکی مطهری و کوچکزاده، اردوگاه اصولگرایان آرام شد.
بالاخره آقای حسینیان در مجلس هم نقش هاشمی رفسنجانی در انقلاب را بازی کردند و حل اختلافی کردند بین دوستان. با حضور ضرغامی از برگزیدگان جشنواره فیلم جوان تقدیر شد.
بدون شرح فاطمه آجرلو در نطقی کوبنده، پالیزدار را کوبید.
آجرلو: آخیش، دلم خنک شد. در حاشیه کنکور، والدین کنکوریها لحظات پراسترسی را گذراندند.
این بنده خدا حتما خواب نفر اولی بچهش تو کنکور رو میبینه، چه خواب خوشی! الگوهای ایرانی و اسلامی موی سر برای ایرانیان رونمایی شد.
ماشالله به این اعتماد به نفس! البته ای کاش الگوی لباس ایرانی هم رونمایی میشد تا مثل اون بنده خدا تشکیلاتش معلوم نشه. در حالی که عدهای بیپروا و علنی ماهواره را نصب و استفاده میکنند.
عدهای هم هستند که حیایی دارند و پارچهای میکشن روش که صد البته بازم معلومه! در حالی که عدهای از سفر رئیسجمهور به تمبوکتو انتقاد کرده و از شنیدن نام تعجب کردهاند؛ تلخندنویس «تابناک» تصویری منتشر کرده که هم شتر داره و هم نشان از وجود این شهره و هم نشون میده که ایرانی و فارسیزبان هم توش موجوده. جاسبی از نحوه برگزاری آزمون سراسری دانشگاه آزاد بازدید کرد. جاسبی: هی هی؛ نزدیک بود شوخی شوخی این بازدیدا رو از دست بدم. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 10:45 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
انتشار کارتهای عروسی در سوریه یکی از پردرآمدترین کارهایی است که در این کشور وجود دارد و روی همین اصل نیز یکی از شیکترین فروشگاه ها در سوریه مربوط به فروش کارت عروسی است . به گزارش ایرنا ، وجود فروشگاههای شیک برای فروش کارت عروسی را حتی در مناطق حاشیه و فقیر نشین مانند منطقه زینبیه نیز که بیشتر آوارگان و افراد عراقی در آن سکونت دارند میتوان به خوبی مشاهده کرد. این امر از یک موضوع اجتماعی در سوریه حکایت دارد و آن ارزش و بهاد دادن جوانان و عروس و دامادها به کارت عروسی و انتخاب آن برای ارسال برای دعوت دیگران است . کارگاههای انتشار کارت عروسی علاوه بر تامین نیازهای جامعه سوریه آن را به کشورهای عربی و غیرعربی دیگر نیز صادر میکنند و از این بابت علاوه بر ایجاد اشتغال درآمدزا و ارزآور نیز هستند. روزنامه بلدنا چاپ دمشق که بیشتر به موضوعات اجتماعی میپردازد در این خصوص در مطلبی نوشت که مردم سوریه سالانه ? ???میلیارد لیره (هر لیره حدود ? ????ریال ) برای کارت عروسی و مراسم شادی خود خرج میکنند. به نوشته این روزنامه چاپ چنین کارتهایی دارای نکات مثبت و منفی است زیرا نشاندهنده وجود نوعی صنعت برای استفاده از کاغذ و مقوا همراه با رنگ است. اما نکته منفی آن پولی است که به اصطلاح برای کسب پرستیژ و جایگاه اجتماعی در خرید کارت وجود دارد. در جامعه سوریه نه فقط افراد پولدار بلکه افرادی که وضع مالی چندان خوبی ندارند در تلاش هستند تا با شرکت در این مسابقه به اصطلاح به مال خود آتش زده زیرا معتقدند این فقط یک شب است و باید خرج کرد. بهای هر کارت عروسی در سوریه از دو لیره شروع میشود ولی کسی به این کارت ها حتی نگاه هم نمیکند و اکنون کسی حاضر به خرید کارت کمتر از ? ???لیره برای عروسی خود نیست و عمدتا میکوشند تا کارت با قیمت ? ????تا ? ????لیره خریداری کنند. برخی افراد پولدار نیز برای عروسی فرزندان خود کارتهایی به مبلغ یک هزار تا یک هزار و ? ????لیره سفارش میدهند و هستند کارگاههای انتشاراتی در سوریه که میتوانند کارت عروسیهایی تا مبلغ ? ??هزار لیره چاپ و تکثیر کنند. یک شهروند سوری در خصوص تهیه کارتهای عروسی گران قیمت گفت: فرد برای این یک شب چنان خرجی میکند که بعد از آن باید تا مدتها بدهی بدهد لذا واقعا برایش فراموش ناشدنی میشود. علاوه بر آن چرا یک انسان باید بر اساس پرستیژ زندگی کرده و بگوید مگر من چه چیزم از فلان خانواده کمتر است. وی افزود: متاسفانه چنین حسادتهایی جامعه سوریه را فراگرفته و هزینه زیادی را در همان ابتدای زندگی بر زوجین تحمیل میکند. انتشار کارتهای عروسی ? ??هزار لیرهای در سوریه در حالی است که درآمد یک کارمند در این کشور با حداقل ? ???سال سابقه ? ???هزار لیره و یک کارگر حدود ? ???هزار لیره است. فادی شعار مدیر توسعه شرکت جهانی طارق ابن زیاد که در زمینه چاپ کارت عروسی در سوریه فعالیت دارد به خبرنگار ایرنا گفت: کارت عروسی در سوریه قدمتی ? ???ساله دارد. وی افزود: هر سال درخواست جهت کارت عروسی و مراسم شادی بیشتر میشود و در این میان عدهای به دنبال کارتهای فاخر و مدلهای جدید بوده و نقوش زیباتری را میخواهند که البته بستگی به قدرت مالی آنان دارد. شعار ادامه داد : عدهای فقط کارت را برای دعوت میخواهند اما عده دیگر آن را مایه مباهات و فخرفروشی به دیگران میدانند لذا میکوشند از طریق آن خودی نشان داده و موقعیت اجتماعی شان را به رخ دیگران بکشند. به گفته فادی ، ارزانترین کارت تولیدی توسط این شرکت ? ??لیره و گران ترین آن که از چوب و شیشه ساخته شده و مانند قاب عکس است، هزار لیره است. وی درباره وجود کارتهای ? ??هزار لیری در سوریه نیز گفت : البته هر چیزی ممکن است اما در این امر نوعی مبالغه وجود دارد با این حال آن را رد نمیکنم و امکان دارد یک شرکت آن را برای فرد یا افرادی ساخته باشد. فادی گفت : تولیدات این شرکت به ? ???کشور جهان از جمله ایران، ازبکستان، قزاقستان، بلغارستان، فرانسه، هلند، کامرون و نیجریه صادر میشود. وی خاطر نشان کرد: مبلغ صدور کارت به ایران سالانه حدود ? ????هزار دلار است که تقریبا ? ????هزار کارت میشود. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 10:43 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
در پی انتشار مطالبی در برخی از رسانه ها به نقل از دکتر محسن رضایی درباره پایان جنگ، روابط عمومی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام، اطلاعیه ای صادر کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی، متن این اطلاعیه به این شرح است: با توجه به اینکه در مواردی مشاهده شده که برخی از رسانه ها تحت عنوان دیدار و گفتگو با آقای محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مطالبی درباره پایان جنگ منتشر کرده اند به اطلاع می رساند که ایشان تنها یک مصاحبه (با روزنامه خبر) داشته و هیچ گونه دیدار و پرسش و پاسخی در این باره نداشته است. لذا از رسانه ها درخواست می گردد پیش از انتشار هر نوع مطلبی به نقل از ایشان، هماهنگی های لازم را به عمل آورند. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 8:49 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
بعضی از گداهای تهران لیسانس دارند
[ یکشنبه 89/4/27 ] [ 8:48 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
محمد باقر باقرزاده پس از دستگیری در سال 1364 به دلیل جرایم ارتکابی و اجرای عملیات های گروهک تروریسیتی منافقین، محکوم به اعدام شد ولی با وجود این، در زندان تحت تأثیر قرار گرفته و متنبّه و تائب شد. شبکه ایران نوشت: روش مرسوم گروهک های معاند این است که وقتی یک عضو آنها پس از دستگیری متنبّه می شود و اعترافاتی می کند، اعلام می کنند که این سخنان تحت شکنجه ابراز شده است ولی گاهی وقت ها مواردی رخ می دهد که جای هیچ تکذیب و توجیهی ندارد. خانواده باقرزاده یک خانواده مشهدی است که تمام اعضای آن (حتی پدر و مادر پیر خانواده) عضو فعال سازمان منافقین بوده اند اما دو نفر از آنان از این سازمان جدا شدند: طاهره باقرزاده و محمد باقر باقرزاده. محمد باقر باقرزاده پس از دستگیری در سال 1364 به دلیل جرایم ارتکابی و اجرای عملیات های گروهک تروریسیتی منافقین، محکوم به اعدام شد ولی با وجود این، در زندان تحت تأثیر قرار گرفته و متنبّه و تائب شد. او حتی در وصیتنامه اش (که چند دقیقه پیش از اعدام نوشته است) هم به این امر اشاره نموده است. این در حالی است که اگر او تحت شکنجه و ... از سازمان منافقین ابراز برائت کرده بود دیگر لحظاتی قبل از اعدام نمی بایست دوباره بر این امر تأکید کند چرا که بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! طاهره باقر زاده در کتاب خاطرات خود در باره این برادرش نوشته است که خیلی از افراد حاضر در تشکیلات [سازمان منافقین]، و به خصوص رهبری این جریان، محمد باقرزاده را خوب می شناسند. وی پس از دستگیری نه تنها اطلاعات مرا حفظ کرد و خانه محل استقرار خودش را نیز نداد که در حقیقت حتی کوچک ترین کار اطلاعاتی هم نکرد و در همه مقاطع پایبند به حفظ اصول و ارزشها بود. اما همین فرد، هنگام اعدام، در وصیتنامه اش، کتباً و بدون هیچ گونه لرزشی، با شهامت و اعتقاد راسخ می نویسد: مرگ بر رجوی. طاهر باقرزاده سپس متن کامل این وصیت نامه خواندنی را درج کرده که به این شرح است: «بسم الله الرحمن الرحیم انّا لله و انّا الیه راجعون اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله و اشهد انّ علی ولی الله و اشهد انّ تسع معصومین من ذریة حسین (علیه السلام) اولیاءالله سلام الله علیهم وصیت نامه اینجانب محمد باقر باقرزاده پدر و مادرم، در این آخرین لحظات عمر وصیتنامه ام را خطاب به شما می نویسم. در درجه اول از اینکه نتوانستم برای شما پسر خوبی باشم معذرت می خواهم و امیدوارم مرا ببخشید. من در طول عمرم سعی کردم حتی الامکان در جهت رضای خدا حرکت کنم، ولی به دلایل متعدد هر بار گرفتار اشتباهات و گمراهی هایی شدم ولی خدا را شکر که بالاخره برادران سپاه پاسداران را موجب و وسیله ای برای هدایت من قرار داد که با دستگیری ام از اوج ظلالت و گمراهی نفاق و شرک رهایی یافته و به سوی خورشید ولایت فقیه رهنمون شدم. من همچنانکه در صحبت های قبلی ام به شما گفته بودم، مدتی بعد از دستگیری، از سازمان منافقین برگشته و به تدریج به لطف خدا به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه معتقد شدم. در مورد سرنوشتم، شما هیچ کدورتی به دل نگیرید. به هر حال سرنوشت به دست خداست و اگر خیری در زندگی من بود، حتماً خداوند مرا زنده نگه می داشت. "عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبوا شیئاً و هو شر لکم". شاید اعدام من وسیله ای برای مغفرت و آمرزش من باشد و به این ترتیب به رحمت لایتناهی خداوندی امید بیشتری داشته باشم. شما هم صبر کنید که صبر به خاطر خدا اجر و پاداش زیادی دارد و از این بابت هیچ کدورتی نسبت به جمهوری اسلامی به دل نگیرید و بدانیدکه مسئول سرنوشت من دردرجه اول نفسانیات و هواهای نفسانی و اشتباهات خودم و در درجه بعد سازمان منافقین و در درجه اول رهبر خائن آن و شخص رجوی بوده است. پدرم، اگر یادتان باشد یک شب در تیر ماه 60 در هنگام خروج با ماشین از منزل رضا در خیابان هدایت، با ماشین همسایه مقابل تصادف کردید و قرار شد که خسارت آن را بپردازیم که متأسفانه من دیگر نتوانستم بپردازم، به این خاطر برای آنکه دِینی به گردن من نباشد تقاضا دارم حتی الامکان به آن منزل مراجعه کرده و خسارت مربوطه را پرداخت کنید. پدرم و مادرم شما از سوی من از هر کس که حقی به گردن من دارد حلال بودی بطلبید. من تقاضا دارم در صورت امکان جسدم به مشهد مقدس انتقال یافته و در صحن [حرم مطهر] امام رضا (علیه السلام) دفن شود و یا در یکی از قبرستان های مشهد، و درغیر این صورت در قبرستان مسلمین (بهشت زهرا) یا محل دیگر. پدرم و مادرم حتی الامکان هرگاه فرصتی پیدا کردید در بعد از ظهرهای جمعه برای من سوره الرحمن را تلاوت کنید. وسایل من شامل یک کیسه پلاستیک محتوی لباس هایم می باشد. حدود دو هزار تومان پول دارم که اگر حق تصرف برای من قائل هستید پول هایم را به عنوان کمک به جبهه بپردازید. الله اکبر- خمینی رهبر- مرگ بر ضد ولایت فقیه- مرگ بر منافقین- مرگ بر رجوی محمد باقر باقرزاده 2/2/1364 (اول شعبان 1405)» طاهر باقر زاده سپس به مطلبی اشاره کرده است که نمونه ای است از میزان صداقت سازمان منافقین: «وقتی در سال 64 کاظم [دیگر برادر خانواده که در همان وقت عضو شورای مرکزی سازمان منافقین و ساکن خارج از کشور بود] از من خواست تا شرحی از وضعیت محمد در همه ابعاد بنویسم، من وصیتنامه اش را برایش فرستادم و نوشتم "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل". و جالب است که این موضوع در تشکیلات مطرح نمی شود، و با تمجید از محمد، به عنوان "یک مجاهد خلق پایبند به رهبری سازمان و اهداف آن" زندگی نامه اش را از رادیو مجاهد پخش می کنند و از او با نام شهید یاد می کنند.» (قدرت و دیگر هیچ، خاطرات طاهره باقرزاده، انتشارات اطلاعات، صفحات182 تا 185 [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 8:47 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
حجةالاسلام محمدرضا زائری در شماره جدید هفته نامه پنجره نوشت: امروز در مقابل تهدیدهای همهجانبه و خطرهای گستردهای که بیش از هر زمان تجربه نوپای حاکمیت ولایت فقیه را احاطه کردهاند، حفظ این حرمتها بیش از هر زمان دیگر ضرورت حیاتی دارد. سالها پیش و زمانیکه در یک روزنامه به شکل منظم فعالیت داشتم، در کنار مطالبی که با نام حقیقی مینوشتم، مطالبی هم با نام مستعار منتشر میکردم.(1) بخشی از آن نوشتهها در قالب ستون طنز ثابت و روزانهای بود که مورد استقبال نسبی هم واقع میشد و بسیاری از بزرگان و مسئولان نیز آن را تعقیب میکردند. در مقطعی که روزنامه همشهری انتشار روزانه خاطرات آیتا... هاشمی رفسنجانی را (پیش از چاپ کتابها) شروع کرد، این احساس برای ما پیش آمد که هدف سیاسی غیرقابل قبولی در پشت پرده انتشار این خاطرات وجود دارد و در محتوا و مضمون آن خاطرات – جدا از عدم تناسب با فضای فرهنگی مخاطب عام – به شکل غیرمستقیم و شاید ناخواسته، تعریضهایی به اساس انقلاب و ولایت فقیه هست.(2) با این تصور و تحلیل، من به شکل روزانه شروع به نظیرهنویسی برای این خاطرات روزانه کردم. و شاید آن نوشتهها از نخستین مطالبی بود که با آن تلخی و تندی نسبت به ایشان منتشر میشد و گرچه نام صریح و مستقیمی در مطالب نبود، ولی همه میدانستند که داستان چیست. این نوشتهها چنان اثرگذار بود که روزنامه همشهری انتشار آن خاطرات را متوقف ساخت و چندان بر ایشان ناگوار آمد که دومرتبه در فاصله چند ساعت به ارسال پیام و اظهار عصبانیت شدید پرداختند و گفته میشد که تا آن هنگام هرگز اینگونه خشمی از ایشان دیده نشده بود. در همین حال و همان روزهای آغاز انتشار این ستون، به مناسبتی هنگام نماز مغرب و عشا در محضر مبارک رهبر انقلاب بودیم که ایشان بعد از نماز اظهار لطف و تفقدی فرمودند و وقتی جلو رفتم چند کلمه گفتند و بعد از مقدمهچینی دقیقی تأکید کردند که نقد و بیان آزادانه مسائل خصوصا در قالب طنز خوب است، اما مراقب باشید که ارکان انقلاب لطمه نخورد و آن وقت از آقای هاشمی رفسنجانی (و بزرگوار دیگری که همان روزها از ایشان هم نوشته بودم) نام بردند و گفتند: اینها ارکان انقلاب هستند و باید ملاحظه کنید. مخصوصا در مورد آیتا... هاشمی رفسنجانی با لحن و تعابیری اظهارنظر فرمودند که علاوهبر ملاحظات کلان سیاسی و اجتماعی، دلبستگی عاطفی نیز در آن کاملا مشهود بود. همان شب تصمیم گرفتم که انتشار آن ستون را متوقف کنم و با خود گفتم، وقتی ولی فقیه و رهبرم اینگونه با ظرافت به من هشدار میدهند، من باید حرمت این لطف را نگاه دارم و اگرچه ایشان صراحتا توقف مرا در نوشتن نخواستهاند و تنها به دقت کردن و مراعات تذکر دادهاند، لیکن ادب اقتضا میکند که من خود فاصلهای را رعایت کنم. آنچه را که فشارهای غیرمستقیم نتوانسته بود کند کند، عنایت و لطف پدرانه ایشان کاملا متوقف ساخت و بعدها این رهنمود اساسی مقام ولایت در بقیه مطالب و نوشتهها به نوعی ملاک و میزان بود و هست که حرمت ارکان انقلاب را نگاه دارید. امروز که پشت سر را نگاه میکنیم، میبینیم آنچه آن روزها آرمانگرایی نوجوانانه ما را برمیآشفت، در بسیاری از اوقات تأثیر ناآشکار برخی از حاشیه ایشان بوده است که ایشان به خوبی در فاصله گرفتن از آن حاشیهها و اظهار موضع صریح و دقیق شخص خود کاملا توفیق نداشتهاند. نه امروز که به حکم تجربه و گذر عمر و از سنگینی بار خطاها سر به زیر دارم، بلکه حتى آن روزهای نوجوانی هیچگاه - به لطف خدا - از موضع تکبر و خودبینی به انتقاد از ارکان انقلاب نپرداخته بودم. لیکن امروز از درد و رنج و فکر و خیال پرسشهای بیپاسخ جمهوری مبارک اسلامی در عرصههای فرهنگی و اجتماعی بیش از گذشته قدر و قیمت این ارکان انقلاب را درمییابم و میبینم که مقام رهبری با چه حساسیت و دقتی به حفظ این پایههای بنیان انقلاب و نظام اسلامی تأکید داشتهاند. گرچه به مصداق مثل مشهور متولی و حرمت امامزاده، نیمی از وظیفه حفظ این ارکان برعهده خود این بزرگواران است، ولیکن این موضوع باعث نمیشود بخش دیگر وظیفه مورد تغافل قرار گیرد. امروز در مقابل تهدیدهای همهجانبه و خطرهای گستردهای که بیش از هر زمان تجربه نوپای حاکمیت ولایت فقیه را احاطه کردهاند، حفظ این حرمتها بیش از هر زمان دیگر ضرورت حیاتی دارد. بهنظر میرسد هر دو جانب در حفظ این حرمتها تقصیر کردهاند. باران البته از آسمان به زمین میبارد. نخست آن بزرگواران به اشکال مختلف در حفظ جایگاه و حرمت خود تهاون کردهاند و سپس ما به شیوههای گوناگون در این زمینه مرتکب کوتاهی و بیتوجهی شدهایم. این روزها که توجه و اهتمام حضرت آیتا... هاشمی رفسنجانی برای حفظ این جایگاه مشهود است به نوعی احساس ضرورت کردم تا ضمن ادای شهادت و گواهی نسبت به تأکید و حساسیت مقام معظم رهبری، از کوتاهیهای جوانانه امثال خود نیز یاد کنم. هنگامی که از بیرون و با فاصلهای بیشتر به مسائل بنگریم، حساسیت این موضوع بیشتر روشن میشود. مسلمانان علاقهمند به انقلاب و شیعیان وفادار به جمهوری اسلامی که از دور مسائل را تعقیب میکنند، هرگز از تفاصیل و جزییات مشکلات مطلع نیستند و به هیچ عنوان نمیتوانند برخی حرمتشکنیها و بعضی برخوردها را هضم کنند. از دید ناظر بیرونی، همچنان هاشمی رفسنجانی از نخستین یاران امام و نزدیکترین برادران رهبری است و باقیمانده بهشتیها و مطهریها و رجاییهاست و بدون شک چنین خواهد ماند. هم ایمان و ریشههای تاریخی تعلق انقلاب و هاشمی رفسنجانی عمیقتر از آن است که بدین سادگی دچار تفکیک شود و هم علاقهمندان به انقلاب و نظام اسلامی آنقدر هوشیار و بصیر هستند که اختلافنظرها و تفاوت سلیقهها را - هراندازه هم که بزرگ به نظر برسد – پیش روی بیگانگان جار نزنند. در این میدان کارزار سخت، این نظام نوپا آن قدر کار برزمین مانده و مشکل نوبهنو دارد که فرصت و مجالی برای دورشدن حتى یک سرباز ساده نیست چه رسد به یک فرمانده بزرگ. در این جهت، باور و فرهنگ ما دو مبنای اساسی را با هم یادآور میشود: نخست آن که اشخاص هرچه هم بزرگ باشند با حضور در این ترکیب اعتقادی، معنادار میشوند و لذا خداوند تیغ قربان برمیدارد و برگلوی نام عزیزترین آفریده خود میگذارد و در حق سرورکائنات حکم «و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل» را نازل میکند تا پیروانش خود حکمت «من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی ا... بقوم» را فهم کنند. و دوم آنکه «لا یستوی منکم من أنفق من قبل الفتح و قاتل...» و حفظ حرمتها و مراعات تاریخها و سابقهها اصلی از مبادی ایمان است که اگر رعایت نشود، سنگ فردا بر سنگ امروزمان استوار نخواهد شد و هیچ هیاهوی انقلابیگری و غوغای ارزشگرایی توجیهکننده بیاخلاقیها و بیادبیها و بیحرمتیها نخواهد بود. روند خطرناک بیادبی و پردهدری و حرمتشکنی با هر توجیه و تفسیری که باشد، به مرور سنتهای سیئهای را بنا خواهد نهاد که اولا به مصداق «کان علیه وزر من عمل بها إلى یوم القیامه» دامان بانیان و مسببان آنها را خواهد گرفت و ثانیا هیچکس از تبعات منفی آنها در امان نخواهد ماند. انقلاب اسلامی ایران برای عرضه کردن اسلام ناب محمدی در دنیای امروز شکل گرفته است و مبانی عقلانی و منطقی و اساس فکری و معنوی دارد و به ارزشهای انسانی و کرامتهای اخلاقی دعوت میکند. این درخت مقدس که با خون صدها هزار شهید آبیاری شده است، باید در سایهسار آرامش و امنیت خود صدها میلیون مسافر خسته را پناه دهد و کام آنان را از ثمرات مکارم اخلاق مکتب اهلبیت شیرین کند. با بیادبی و بیحرمتی نمیتوان به ترویج و حفظ ارزشها پرداخت و این شیوه ناپسند اگر منع نشود و رواج یابد، خشک و تر را با هم خواهد سوزاند و در هم ریختن قواعد و بنیانهای اخلاقی، بزرگ و کوچک و راست و چپ و اصولگرا و غیراصولگرا نمیشناسد و اگر بدینترتیب پیش رویم و کسی جلودار نادانیها نشود، این سیل همه را با هم خواهد بُرد. تجربههای انقلاب ما در همین عمر اندک 30 ساله بسیار است و بزرگترهایمان باید همیشه ما را از این تجربهها یادآور شوند. چشمان منتظر و دلهای امیدوار در چهارسوی جهان چنان به این نقطه از خاک و تاریخ دوخته و بستهاند که مجال تهاون و تعارف نیست. (1) در برخی نشریات درباره هویت نویسنده آن ستون طنز گمانهزنیهایی شد و یک کتاب نیز درباره اسماء مستعار نویسندگان معاصر بدین موضوع پرداخت، اما تا امروز من شخصا بدان تصریح نکردهام، ولیکن اکنون بهنظر میرسد میتوان از آن سخن گفت. متأسفانه برخی از آن مطالب بهدلیل فضای خاص جامعه و ادبیات طنز آن نوشتهها بعدا بسیار موجب تأسف من شد. مخصوصا وقتی حضرت آیتا... جوادی آملی در درس خارج فقه خود به نوعی متعرض این موضوعات شدند و از ایشان طلب شرح دقیقتر کردم، این پشیمانی بسیار شدت گرفت. امیدوارم خداوند این لغزشهای جاهلانه را نیز عفو کند. (2) نگاه منفی من به آیتا... هاشمی رفسنجانی البته ریشهدار بود و از روزی شروع شد که در سال 1365 در حسینیه جماران و محضر امام راحل بودیم که سخنرانی ایشان و برخی تحلیلها و تعابیر خاص، من را که نوجوانی بیش نبودم بهشدت خشمگین ساخت و این دلگیری و انتقاد چنان مستمر شد که بارها در خواب با ایشان درددل و گلهگزاری میکردم! و کسی نمیتوانست این موضع را تغییر دهد تا امروز که همچنان آن انتقادهای جدی در عین احترام ایشان، بر جای خود باقی است. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 8:47 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
یک سوئیسی در انگلیس پس از 20 سال تحقیقات موفق شد بدون استفاده از تکنیکهای مهندسی اصلاح ژنتیکی سیبی را ایجاد کند که علاوه بر پوسته درون آن نیز کاملا سرخ است. به گزارش خبرگزاری مهر، در ظاهر به نظر میرسد که تنها یک سیب سرخ زیبا و اشتها آور باشد اما در حقیقت این سیب ویژه که Redlove نام دارد نه تنها دارای یک پوسته قرمز رنگ است، بلکه درون آن نیز کاملا سرخ است. در تفاوت با سایر سیبها، Redlove حتی در مجاورت هوا نیز سیاه نمی شود و به این ترتیب برای تهیه سالاد بسیار مطلوب است. بسیاری از تولیدکنندگان میوه در اروپا شروع به کاشت اولین نمونههای Redlove برای عرضه تجاری کردهاند و انتظار میرود که این میوه ظرف چند سال آینده وارد بازار شود. براساس گزارش دیلی میل، یک شرکت انگلیسی به نام «ساتنز» حق فروش نهالهای این سیب را به قیمت دانهای 95/ 24 پوند (30 یورو) دراختیار دارد و تاکنون هزار و 500 سفارش از کشاورزان محلی دریافت کرده است. [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 8:46 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |