علی داودی | ||||||
|
خبرگزاری فارس: منظور از عبادتی که خرجی راه رستگاری را تأمین می کند، عبادتی است که با اختیار و شعور صورت می گیرد (بندگی اختیاری) نه آن عبادت تکوینی که همه موجودات ارض و سماوات مشغول آن هستند. ![]()
مقدمه بیگمان شیرینی هر مبدأ به منتهای آن، هر حرکت به هدف آن و هر کار و فعالیتی به نتیج? آن است. تحمل تلخی و سختی در راه رسیدن به هدف و دست یافتن به نتیجه نیز حلاوت خاص خود را دارد که بر کسی پوشیده نیست. بدین اساس هر شیرینی و مقام و منصبی به دست آوردنی است، نه به دست آمدنی؛ از جمله مقام و منزلت تعریف شده برای انسان، هرچند ممکن است استثناپذیر باشد یا از دیدگاه برخی1 همهی مقامات موعود برای انسان لطف باشد و فیض نه نتیجهی عمل او. سعادت موعود و رستگاری که هدف آفرینش انسان و ارسال هادی به سوی او است، نتیجهی خوب دانستن، خوب زیستن و خوب عمل کردن او در راه رسیدن به آن هدف است و از آنجا که این هدف بسی ارزشمند است، خیلیها سختیهای راه را به جان میخرند و به امید وصول از تحمل آنها نیز لذت میبرند و نیز سراسر زندگی و عمر از اینکه در راه هدف طی میشود، برایشان گوارا و لذیذ است که این خود نوعی سعادت است و رستگاری، هرچند نه به اندازه آن سعادت که رسیدن به هدف در پی دارد. چقدر لذیذ است این رستگاری، وقتی انسان آن را به عنوان پاداش عمل به دست میآورد؛ زیرا چیزی که با زحمت خود انسان و بهعنوان پاداش عمل او به دست میآید، نه منتی دارد و نه منت کشیدنی و نه اندیشهی جبران کردن آن فکر انسان را مشغول میکند.مراد از سعادتی که این قلم درصدد ترسیم آن و برشمردن عواملی که هموارکنندهی زمینهی رسیدن به آن است، وصل به سعادتآفرین است که بالاتر از آن در مخیله هیچ بندهای نمیگنجد؛ زیرا سعادتی بالاتر از آن وجود ندارد و آن هم از مسیر دنیا در آخرت حاصلشدنی است. معنای رستگاری راغب، رستگاری را با خیر و سلامت رسیدن [به مقصد و آرزو] معنا کرده؛2 یعنی انسانِ به هدف خلقت نرسیده، مانند دانهی نروییده و جوانهنزده است. بنابراین کسی که دوستدار رستگاری است و میخواهد به منتهای هدفش برسد، باید مقدمات آن را فراهم و زمینه را برای رسیدن هموار کند و بر اساس آن ره مقصود در پیش گیرد تا هم از خطرات راه در امان باشد و هم آسانتر به مقصد برسد.آنچه در نوشتار بهعنوان عامل معرفی میگردد، خود نوعی رستگاری است، اما نه آن رستگاری نهایی، بلکه موقت و در معرض تهدید خطرات؛ زیرا هر یک پلهای است که در طول همدیگر مسیر رسیدن به مقصد را هموار میکنند، ضمن آنکه متداخلاند، اما مکمل همدیگرند و به یک هدف منتهی میگردند. عوامل رستگاری قرآن کریم با معرفی رستگاران از سعادتمندی و رستگاری با مخاطبان خود سخن گفته و با برشمردن عوامل رستگاری همه انسانها را به این راه دعوت کرده است. این نوشتار هفت عامل را به استناد به آیات و روایات معرفی میکند.
1. ایمان رستگاری و ایمان در شعار اسلام (یا أیها الناس قولوا لا إله إلا اللّه تفلحوا)3 که با نوای مخلصانهی پیامبر اسلام ( ص) و مسلمانان نخستین در کوچه بازارهای شهر مکه طنینانداز بود و فطرت انسان ها را نوازش می داد، گره خورده است و در قرآن کریم نیز به گونهی خاصی بازتاب داده شده است؛ چنانکه در سوره مبارکه مؤمنون میخوانیم: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ به راستی که مؤمنان رستگار شدند.»4یعنی مؤمنان همین که به خدا و وعد و وعیدهایش ایمان آوردند، در راه رستگاری قدم نهاده اند، هرچند ممکن است در این راه دزدان خطرآفرینی کمین کرده باشند.قرآن کریم در اکثر موارد با شاید و به شکل مشروط5 از رستگار شدن انسان سخن گفته است؛ اما این آیه به طور قطع مؤمنان را رستگار دانسته. رسول بزرگوار اسلام ( ص) میفرمایند:«قَد أفلَحَ مَن أخلَص قَلبَه لِلإیمانِ...؛ رستگار است آنکه دلش را برای ایمان خالص کرده است»6البته هرگز نباید فراموش کرد که هر ایمانی نمی تواند مؤمن را بر سفرهی رستگاری بنشاند؛ بلکه ایمانی این مهم را تحقق می بخشد که همراه با عمل به مقتضای ایمان باشد و قرآن نیز هرگاه پای ایمان را وسط می کشد، از عملی به مقتضای آن نیز می گوید که جمله (وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)، پس از بسیاری از (الَّذِینَ آمَنُوا)، اثبات کنندهی این ادعا است. حدیث فوق به از طرفی می فهماند که ایمانی که در قلب خالص جای نداشته باشد، توان رستگار کردن مؤمن را ندارد.آیه مورد بحث نیز مؤمنانی را رستگار می داند که پس از تزیین روح و جان با ایمان به خدای یگانه، از صفاتی چون خشوع در نماز که نشانهی درست بندگی کردن آنان است، پرهیز از کار و سخن بی هوده که نشان? قدردانی آنان از عمرشان است، عمل به دستور زکات که نشانهی حلال خوردن آنان است، پاکدامنی پیشه کردن که نشانهی پاک زیستن آنان است، امانتداری که به فرمودهی امیرالمؤمنین ( ع) بهترین ایمان7 است برخوردارند. مؤمنانی که خداوند آنان را با داشتن صفات فوق رستگار می داند، کسانی هستند دارای صفات ویژه که در آیات ابتدایی سوره مبارکه انفال ذکر کرده8 و آنگاه می فرماید: «أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»9 بنابراین ما نباید دل به ایمان و نمازمان خوش کنیم؛ بلکه باید ابتدا ایمان خویشتن را با ترازوی این آیات بسنجیم، که اگر درست بود به مقتضای آن عمل نماییم تا دلخوشی ما هدر و هرز نباشد. 2. تقوا و پارسایی تقوا10 در عین آنکه لباس خوبی11 برای محافظت از گرما و سرمای شهوت و گناه است، مایهی فرج و رهایی از تنگناها، گشایش در روزی،12 نزول رحمت و برکات الهی،13 قبولی اعمال،14 مای? جلب نصرت و تأیید الهی،15 بصیرت برای تشخیص حق از باطل16 و... نیز هست و برای متقی رستگاری و سعادت را به ارمغان می آورد، چنانکه در آیه ذیل آمده است:«قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الالْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ بگو پلید و پاک یکسان نیستند، هرچند کثرت پلید[ها] تو را به شگفت آورد، پس ای خردمندان از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.»17
آیه کریمه با بیان برابر نبودن پاک و پلید، پاک را از پلید (و نه پاکی را از پلیدی؛ «زیرا مراد از طیب و خبیث پاک و پلیدهاى خارجى و حقیقى است»18) در عین کثرت پلیدان بهتر دانسته و خردمندان را به تقوای الهی دعوت کرده است تا با این ملکهی مقدس مدارج فضیلت و کمال را پیموده و به رستگاری برسند. تقواست که رحمت و برکتهای مادی و معنوی را نصیب انسان میکند و قابلیت درک رستگاری را در او ایجاد میگرداند. 3. خودسازی انسان با حب ذاتی که دارد، باید مهربان تر از هر کسی نسبت به خود باشد. به گونه ای که بیشتر از هر چیزی به فکر خود و سرنوشت جاوید خود باشد. آغاز حرکت به سمت این مهم نیازمند خودسازی و تزکیه نفس است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی»19 و نیز «فَمَنْ کَانَ یرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا»20 منظور از خودسازی «جهت بخشیدن به فعالیت های حیاتی و تصحیح انگیزه ها با در نظر گرفتن مقصد نهایی و جهتدهی فعالیت ها برای خداوند است؛ نه متوقف کردن فعالیت های اجتماعی و عزلتگزینی»21 و سر در گریبان خویش نهادن به امید رسیدن به خدا. عمل صالح مذکور در آیه بالا شامل هر کاری خیری می شود که قربة الی الله صورت گیرد، فردی باشد یا اجتماعی فرقی ندارد. از دیدگاه قرآن کریم، رستگار کسی است که خویشتن را از آلودگی ها و خصلت های شیطانی و حیوانی پاک گردانیده، آداب انسانی آموخته و برای رسیدن به خدا که فلاح نهایی است، تربیت شده است. چنانکه آیه نهم سوره شمس«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا» نیز تزکیه نفس را عامل سعادت و رستگاری دانسته است. رسیدن به بارگاه قدس که جای پلیدی و ناپاکی نیست، بدون تزکیهی نفس محال است. 4. بندگی بندگی معنای وسیعی دارد که بسی فراتر از عبادات با ارکان خاص است. انجام و یا ترک هر کاری برای رضای خدا را می شود زیر سقف خیمهی بندگی قرار داد. اگر انسان ها برای نماز به عنوان راه رسیدن به رستگاری فراخوانده می شوند (حی علی الفلاح) برای آن است که بندگی در این عمل مخصوص معنای تام و تمام پیدا کرده و به دیگر افعال عبادی آنها نیز جهت می دهد. در این عنوان نیز نماز به عنوان بندگی و چشمه رستگاری در آیه ذیل بررسی گردیده هرچند انجام هر کار خوب (وَافْعَلُوا الْخَیرَ) در کنار نماز و همراه آن مکمل معنای بندگی است.«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که [این کارها] شما را رستگار کنند.»22 بندگی از خودشناسی (عبد) و خداشناسی (معبود) نشأت می گیرد. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در عبادت خدای متعال ظهور و تجلی می یابد. رکوع و سجود (نماز) در آیهی فوق عامل رستگاری شمرده شده است؛ زیرا نماز عصارهی همه عبادات است که بالاترین مرتبه آن در سجده نمود می-یابد و «حقیقت عبادت هم همان اظهارخضوع آگاهانه به درگاه بی نیاز مطلق است»23 منظور از عبادتی که خرجی راه رستگاری را تأمین می کند، عبادتی است که با اختیار و شعور صورت می گیرد (بندگی اختیاری) نه آن عبادت تکوینی که همه موجودات ارض و سماوات مشغول آن هستند، هرچند همه موجودات تسبیح گو، به اندازهی خود شعور دارند؛ اما شعور انسان با توجه به شأن و منزلت او هرگز قابل مقایسه با دیگران نیست.
چنانکه عبادتش از عبادت دیگر موجودات ارزشمندتر است. عبادت انسان به طور کلی یعنی رابطهی او با معبودش چه در قالب ذکر و دعا و راز و نیاز و نیایش و چه در قالب اطاعت از دستورات امری و نهی او، اما در آیهی فوق، خداوند انسان را امر به رکوع و سجده (نماز) و کار خیر کرده که بهترین کار هم نماز است و شاید منظور، انجام بهترین نماز باشد و بدین اساس به انسان می نمایاند که سعادت و رستگاری از مسیر نماز آن هم نماز خوب به دست آوردنی است. پس سعادت طبق این آیه از راه نماز میسور است و اینکه رستگاری با شاید (لَعَلَّ) نتیجهی نماز دانسته شده، شاید بدان جهت است که رسیدن به رستگاری از مسیر نماز، بستگی به کیفیت نمازی دارد که اهل ایمان می خوانند و بر این اساس می فهماند که هر نمازی توان رساندن عبد را به فلاح موعود ندارد، بلکه نمازی با شرایط خاص و تام می تواند از پس این مهم برآید. عبادت تنها انجام اعمال نیک نیست، بلکه ترک اعمال ناشایست و ناپسند برای رضای خدا نیز عبادت است. چنانکه در آیه ذیل آمده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید ربا را چندین برابر نخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید.»24آنچه از این آیه استفاده می شود، این است که ترک گناه نیز عاملی است برای رسیدن به رستگاری و سعادت؛ زیرا این کار برای رضای خدا نیز به جای خود عبادتی است مقبول و پسندیده. 5. اطاعت از خدا و پیامبر ( ص) انسان برای رسیدن به خدا که کمال مطلق است، آفریده شده و به این کمال نمی رسد مگر از راهی که خالقش معرفی کرده است. یافتن این راه و با موفقیت پیمودن آن، نیز در گرو اطاعت از دستورات خدای خالق و سر تسلیم در برابر شریعت او داشتن است. چنانکه خود فرمود:«...وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً؛ ...و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان برد قطعا به رستگاری بزرگی نایل آمده است.»25از آنجا که از خداوند متعال جز خیر و خوبی صادر نمی شود، دستورات او مقدمهی رسیدن به خیر است، بنابراین، اطاعت از او همان و فوز و فلاح را در آغوش گرفتن همان. مبیّن آیات خدا و وصی رسولش امیر المؤمنین ( ع) ، نیز اطاعت را راه رستگاری و نیل به ثواب بزرگ دانستهاند:«مَن یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَه فَقَد فَازَ فَوزاً عَظِیماً وَ نَالَ ثواباً کَریماً؛ آن کس که از خدا و رسولش اطاعت کند، واقعا به رستگاری و ثواب عظیم و کریمی دست خواهد یافت»26بنابراین خوشبختی و رستگاری را در رشته و شغل و ثروت و... که جدا از اطاعت خدا باشد، جستوجو کردن کاری است بی هوده هرچند اطاعت با خیلی از امور مخالفت ندارد که هیچ، بلکه می شود آنها را عین عبادت و اطاعت دانست و انجام داد. مثل کار حلال برای امرار معاش خود و یا برای باز کردن گرهی از مشکل جامعه. 6. توبه برخی که ندانسته و یا مست از جام شهوت و شیطان، پا در دام گناه نهاده اند، می پندارند که دیگر رستگاری از آنان روی برتافته و رفته که برنگردد، به گونهای که دست یافتن به آن محال است و بر اساس همین پندار نادرست و ناشایست شعار «آب که از سر گذشت چه...» را سر داده و راه نفس و شیطان را ادامه می دهند، در حالیکه از این پندار بوی نومیدی از رحمت بی کران الهی می آید که خود گناهی است نابخشودنی و البته از القائات شیطانی. غافل از اینکه خدای مهربان بر روی همهی بندگانش (حتی آنانکه گاهی در مراتع شیطان به چرا میروند) دری گشوده که هرگز و هیچگاه نمی بندد.
به فرموده امام عارفان و ساجدان ( ع) :«إلهی أنتَ الذی فَتَحتَ لِعِبادِکَ بَاباً إلى عَفوِکَ سَمَّیتَه التّوبة فَقُلتَ: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا»27 فَما عُذرُ مَن أغفَلَ دُخُولَ البَابِ بَعدَ فَتحِه؛ خداوندا! تویى که درى از بخششت به روى بندگانت گشودى و توبه نامش نهادى و فرمودى: به درگاه خدا باز آیید، باز آمدن بیبازگشت (تا مورد بخشش قرار گیرید) پس عذر آنکه از این درِ باز غافل است، چه خواهد بود؟»28 خدای منان برای امیدواری بندگان عاصی اش می فرماید:«وَ تُوبُوا إِلَی اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُومِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای مؤمنان همگی [از مرد و زن] به سوی خدا بازگردید امید که رستگار شوید.»29بنابراین، توبه که خود توفیقی است از سوی خدای متعال، راهی است برای رسیدن به رستگاری و سعادت مخصوصاً برای کسانی از بندگان خدا که مدتی دل به مهر گناه داده و به شاهراه رستگاری ناامیدانه نگریسته اند. 7. ولایت هرچند کسی که دل به خدا داده و مطیع او باشد، ولایتپذیر نیز هست؛ اما هستند کسانی که اولی را پذیرفته و دومی را نه، باید بدانند که بر اساس دلایل و شواهد فراوان قرآنی و روایی30 مطیع خدا بودن منهای ولایت ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا مصداق «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»31 خواهند گردید. از این رو به مسئل? ولایت پرداخته شده که مسئل? عقیدتی مهم و روشن کنند? راه سعادت است. امیرالمؤمنین ( ع) میفرمایند: «بِنَا یَفُوزُ مَنْ فَازَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ در قیامت هر کسی که به رستگاری برسد، از ناحی? ما رسیده است.»32تنها سرخوش زیستن در دنیا را نمی شود رستگاری نامید. رستگاری واقعی آن است که در قیامت نصیب رستگار می گردد؛ زیرا جاوید و زوالناپذیر است و آنجا نیز تقسیمکنندهی این روزی پیامبر ( ص) و اهلبیت ( ع) هستند. بنابراین، عاصیان و مخالفان این خاندان روی رستگاری را نخواهند دید. چنانکه أبو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر ( ع) از حضرت امام سجاد ( ع) نقل کرده که حضرت فرمود: «مَنْ دَعَا اللَّهَ بِنَا أَفْلَحَ وَ مَنْ دَعَاهُ بِغَیْرِنَا هَلَکَ وَ اسْتَهْلَکَ؛ کسی که خدا را به واسط? ما خواند رستگار شد و کسی که او را به واسطهی غیر ما خواند هلاک»33براین اساس، پیداست که اهلبیت ( ع) واسطهی فیضاند و ولایت زینتدهندهی افعال پسندیده و مکمل آنهاست به گونه ای که اطاعت، عبادت، تقوا، ایمان و... بدون آن رنگ و بویی ندارد تا راه رستگاری را برای پویندگان آن هموار گرداند. نماز بی ولایت بی نمازیست/ تعبد نیست، نوعی حقهبازیست. پینوشت: 1. عرفا. 2. مفردات الفاظ القرآن، ص647، ماده: الْفَوْز. 3. عن طارق المحاربی أنه قال: رأیت رسول اللّه ( ص) فی السوق یقول: یا أیها الناس قولوا: لا إله إلا اللّه تفلحوا، و رجل خلفه یرمیه بالحجارة و قد أدمى عقبیه... رازى، فخر الدین(م 606 ق)، تفسیر مفاتیح الغیب، ج32، ص349، دار إحیاء التراث العربی، بیروت1420 ق. 4. مؤمنون/1. 5. بقره/189، آل عمران/130و 200، مائده/35 و90 و100، أعراف/69، أنفال/45، حج/77، نور/31)، جمعه/10. 6. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج7، ص549. دار الحدیث. 7. أفضل الإیمان الأمانة، تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص250 دفتر تبلیغات اسلامى، قم 1366ش. 8. این صفات عبارتند از: پریشانی هنگام یاد خدا، ازدیاد ایمانشان با شنیدن آیات خدا، اقامه نماز و انفاق در راه خدا. انفال/ 2و 3. 9. انفال/4. 10. (الْوِقَایَةُ: حفظُ الشیءِ ممّا یؤذیه و یضرّه). راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص881. و قال امیرالمؤمنین ( ع) : (المتقی من اتقی الذنوب و المتنزه من تنزه عن العیوب). غرر الحکم، ص 268. 11. وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ/ اعراف/26. 12. وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ/ طلاق/3- 2. 13. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الارْضِ/ اعراف/96. 14. إنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ/ مائده/27. 15. إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا/ نحل/128. 16. إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً/ انفال/29. 17. مائده/100. 18. طباطبایى، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج6، ص218 (ترجمه: سید محمد باقر موسوى همدانى) دفتر انتشارات اسلامى، قم 1374 ش 19. أعلی/14. 20. کهف/110. 21. مصباح یزدی محمدتقی، خودشناسی برای خودسازی، ص126. موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره، قم 1387. 22. حج/77. 23. تحریری، محمدباقر، نجوای عارفانه، ص6. حر، تهرانف 1386ش. 24. آلعمران/130. 25. احزاب/71. 26. صدوق، محمدبن بابویه، (م 386 ق) التحید، ص33، مؤسسة النشر الإسلامی، قم 1398ق. 27. تحریم/8. 28. صحیفه سجادیه، مناجات التائبین. 29. نور/31. 30. آیه ولایت و حدیث ثقلین و.... 31. نساء/150. 32. کافی، ج1، ص217. 33. بشارة المصطفی، ص96، طبری عمادالدین(م 355ق) حیدریه، نجف 1383ق. زکریا فصیحی/ کارشناسیارشد رشته کلام اسلامی منبع: ماهنامه آفاق مهر،شماره51 انتهای متن/ [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:24 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
خبرگزاری فارس: بنیصدر در یک ماشین ضد گلوله نشسته بود و از جلوی مدرسه رد شد. حتی یک دست هم تکان نداد. کاظم فتاحی میخواست با پرتقال به بنیصدر بزند. داد میزد: «ای خدا! کو تیربار تا مغزشو دربیارم؟» بغض، گلویم را گرفته بود و از شدت ناراحتی داشتم دیوانه میشدم. ![]()
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، کتاب «سفر هفتم» یادداشتهای روزانه شهید «نصرالله ایمانی» است. وقتی صدای شنی تجاوز در گوش خاک ما پیچید و لولههای توپ و تانک، پنجره خانههای ما را نشانه رفت، نصرالله و گروهی از جوانان همشهریاش، با لباس خاکی رنگ، خود را میان دشتها و نخلستانهای جنوب دیدند. این آغاز سفری بود که هفت سفر را به دنبال خود داشت. سفرهایی که لبریز از پیروزی بر شیطان درون و بیرون بود. سفرهایی که با تن مجروح به خانه باز میگشت. سفرهایی که پیکر همشهریهایش را برای خداحافظی به کازرون میآورد. سفرهایی که رنجها و امیدهایش را در سینه سپید دفترچه یادداشتی که به همراه داشت، مینوشت و حالا شما آن را میخوانید. اما این سفر، 7 منزل بیشتر طول نکشید و نصرالله در سفر هفتم، مثل ستارهای درخشان، همسایه خدا شد. یادداشتهای «شهید نصرالله ایمانی» را که یادگاری از آن روزهای آسمانی است، تقدیم مخاطبان خبرگزاری فارس میکنیم. متن زیر بخش اول از «سفر دوم»، مربوط به خاطرات «ساریه تا عقبنشینی هویزه» است: * * * چهارشنبه 10/10/59 تصمیم گرفتم که بعد از اربعین شهدای محاصره سوسنگرد، به جبهه بروم. بنا را بر این گذاشته بودم که تا آخرین قطره خونم، راه شهدای کربلای سوسنگرد و تمامی شهدا را ادامه دهم. با عباس اسلامی که قبلاً با هم در هویزه بودیم، روانه اهواز شدیم. در حدود ساعت 5/5 بعدازظهر به بهبهان رسیدیم. شب را در بهبهان خوابیدیم و فردایش به اهواز روانه شدیم و مستقیماً به مدرسه پروین اعتصامی ـ محلی که قبلاً از آنجا به هویزه اعزام شده بودیم ـ رفتیم. وقتی به اهواز رسیدیم، شهر از قبل پر جنجالتر شده بود. نیروها زیادتر بودند. وقتی به در مدرسه نگاه کردم، عکسهایی از اصغر گندمکار و رضا پیرزاده به دیوار دیدم. لحظاتی را که در عملیات روز جنگ، با رضا چطور گذرانده بودم به یاد آوردم. به یاد آوردم که چطور در آخرین دیدار میگفت: «برویم؛ امام زمان ما را یاری میکند.» و بعد همدیگر را بوسیدیم. به یاد آوردم لحظهای را که در جهاد سازندگی هویزه داشتم جارو میکردم، اصغر گندمکار به زحمت جارو را از من گرفت. به یاد آوردم ایثار و از جان گذشتگی آنها را. به یاد آوردم که چگونه خون سرخ و جوشان اصغر در لوله آرپی جیاش جریان گرفت. بغض گلویم را گرفت. میخواستم گریه کنم؛ ولی عباس از گریه کردن من ناراحت میشد. در این مدت که با عباس و غلامرضا بستانپور با هم بودیم و بعد غلامرضا شهید شد، هیچوقت عباس جلوی مردم گریه نمیکرد. به نگهبان در پایگاه، کارت بسیج را نشان دادم. وارد شدم. چند نفر از بچههای کازرون آنجا بودند. قیافه یکی از آنها برایم آشنا بود؛ محمدعلی شفیعی. رفتم به برادری که دم در سالن ایستاده بود، گفتم من از کازرون آمدهام، قبلاً در محاصره سوسنگرد با اصغر گندمکار بودم و حالا میخواهم با این برادر به جبهه برویم. در جوابم گفت: «اینجا باش تا با 13 نفر از بچههای کازرون تو را اعزام کنیم.» خوشحال شدم. بعد با عباس پیش بچهها رفتیم و سلام کردیم. نزدیک ظهر بود. نماز خواندیم و بعد از ناهار، با یک مینیبوس به طرف سوسنگرد حرکت کردیم. از سوسنگرد، به مقر سپاه پاسداران میرفتیم و بعد از توقف کوتاهی، به طرف ساریه حرکت کردیم. وقتی به ساریه رسیدیم، دیدم کاظم داودی آنجاست. خوشحال شدم. تعداد زیادی از بچهها آنجا بودند؛ کاظم فتاحی، رحیم قنبری، نورمحمد دهقان، حبیب رستمی، قدرتالله بهبود، خیرالهب گلستان، حیدر قلیپور، بازیار، قاسم پرآور، اعتمادی، قنبر پویان. سیدمحمدجواد دیدهور هم آنجا بود و سرپرستی خط را به عهده داشت. *پیش بینی میکردم که دشمن از پشت سر به ما حمله کند در اولین لحظهای که متوجه خط دفاعی بچهها شدم ـ کنار رودخانهای که از سوسنگرد به طرف دقاقله میرفت ـ به یکی دو نفر از بچهها گفتم دشمن از روبهرو به ما حمله نمیکند؛ ما از پشت و بغل مورد حمله قرار میگیریم. بعضیها قبول نکردند. با عباس، به سنگر کاظم فتاحی و بازیار رفتیم. سنگر وضع بدی داشت. سقفش خراب بود. فصل زمستان بود و تمام بدن سنگر رطوبت برداشته بود. این سنگر، در حاشیه سیلبند رودخانه بود. از کف سنگر، بعضی اوقات آب بیرون میآمد. هوا بارانی بود. زمین وضع خوبی نداشت. راه رفتن مشکل بود. هوا داشت غروب میکرد و مانند همیشه غروبی دلتنگ داشت. آن شب نماز جماعت خواندیم. از اینکه سعادتی نصیبم شده بود و دو مرتبه به جبهه آمده بودم، بسیار خوشحال بودم. فردا صبح، با کاظم، سری به سنگر دیدهبانی زدیم. تپه بلندی بود، در نزدیکی یک تلمبهخانه آب و خط نیروهای عراقی، از پشت سوسنگرد ادامه داشت تا مالکیه دوم ـ چولانه ـ تا پشت هویزه و مؤمنیه و دقاقله. برادر سیدمحمد جواد دیدهور که فرمانده عملیاتی خط بود، تعداد 10 نفر از بچههای قدیمی را انتخاب کرده بود تا در عملیات 26 صفر که قرار بود در پشت هویزه انجام بگیرد، شرکت کنند. از این ده نفر، چند نفر از برادران تهرانی هم بودند. از کازرون، قدرتالله بهبود، خیرالهن گلستان، قاسم پرآور، حسن اعتمادی، شاطرپور، قنبر پویان، رحیم قنبری و دو سه نفر از تهران. یک روز قبل از اینکه این تعداد به هویزه اعزام شوند، قنبر پویان به کنار سنگر ما آمد. قیافهاش مظلوم بود. معلوم بود که شهید میشود. عصر که شد، کاظم داودی یک قبضه آرپی جی برایم آورد و عباس اسلامی هم کمک آرپی جیام ایستاد. صبح فردا، بچهها برای رفتن به هویزه آماده شدند. دیدهور برایشان کمی صحبت کرد و بعد با ماشین حرکت کردند. از اینکه قسمت ما نشده بود به عملیات هویزه برویم، افسوس میخوردم. *سرکشی بنیصدر از جبهه هویزه با ماشین ضد گلوله روز بعد، با کاظم فتاحی و عباس اسلامی و حیدر قلیپور به هویزه رفتیم. با اینکه مدت 40 روز در هویزه بودم، ولی هنوز جلوه شهر برایم تازگی داشت. با هم سری به مسجدی زدیم که در آنجا اقامت داشتیم و بعد به مدرسه رفتم. ایاب و ذهاب زیادی در اطراف مدرسه دیده میشد. نیروهای زیادی آنجا بودند. آمده بودم تا از آشنایان قبل که در محاصره سوسنگرد بودند، سراغی بگیرم. مدرسه، مرکز پذیرش نیرو بود. رفتم و حسین علم الهدی را دیدم. سلام کردم و از بچهها سؤال کردم. حسین دست در گردنم گذاشت. نزدیک بود گریهام بگیرد. گفت: «از میثم سؤال کن و آدرس بگیر.» در همین موقع بود که بنیصدر نامرد به هویزه آمده بود. در خیابان اصلی شهر داشتم راه میرفتیم که ماشینی را دیدم که آژیر میکشید و مدام با بلندگو میگفت: «بروید کنار.» بعد دو تانک چیفتن با سرعت عبور کرد. بنی صدر هم در یک ماشین ضد گلوله نشسته بود و از جلوی مدرسه رد شد. حتی یک دست هم تکان نداد. کاظم فتاحی میخواست با پرتقال به بنیصدر بزند. داد میزد: «ای خدا! کو تیربار تا مغزشو دربیارم؟» بغض، گلویم را گرفته بود و از شدت ناراحتی داشتم دیوانه میشدم. مقداری وسایل گرفتیم و برگشتیم به ساریه. یکی دو روز بعد، حمله هویزه شروع شد. رادیو سر و صدای زیادی میکرد. خبر از پیشروی سنگینی بود. یک روز بعد از حمله، بچهها آمدند. قنبر پویان شهید شده بود و از جسدش خبری نداشتند. شاطرپور هم زخمی شده بود. یکی دیگر از بچههای تهران هم ناپدید شده بود. دو روز بعد در جنوب ساریه و دقاقله، عراقیها پیش روی داشتند. چند نفری به دقاقله رفته بودند. در یک تک که پشت رودخانه نیسان، از طرف نیروهای ما انجام شده بود، قاسم پرآور و کاظم داودی و حسن اعتمادی شهید شده بودند. من با عباس و کاظم و تعدادی دیگر از بچهها در ساریه بودیم. دیدهور خودش در دقاقله بود. وقتی با بیسیم تماس گرفتیم، متوجه شدیم که پشت بیسیم نیست. همان موقع درک کردم که کاظم شهید شده است. عصر همان روز، به دقاقله رفتم، عباس هم با من آمد. جسد این 3 نفر، پشت رودخانه بود. وقتی رسیدم، چند نفر با عمو برات نوبهار و قدرتالله بهبود میخواستند بروند جسدها را بیاورند. من هم با عباس با آنها رفتیم. با وضعی خاص، با یک قایق، پاروزنان از روی رودخانه گذشتیم. عمو برات در لباس عربی بود. یک پسر عرب که حمید نام داشت و با ما میجنگید، آمده بود. هنوز در روستاها مردم زندگی میکردند. وقتی به آن طرف رودخانه رسیدیم، از یک روستا گذر کردیم و راه را در داخل یک کانال ادامه دادیم. من آرپی جی داشتم. عباس هم کمکی من بود. بعد از اینکه به منطقه رسیدیم، عمو برات و پسر عرب جلو رفتند و کشان کشان، جسدی را به نزدیکی جاده آوردند. عراقیها به روی جاده دید داشتند؛ لذا از داخل یک لوله که به جهت پل به کار رفته بود؛ جسدها را به عقب انتقال میدادیم. اورکت و کوله پشتیام را بیرون آوردم و با حالت خزیدن وارد لوله شدم. به زحمت میتوانستم تکانی بخورم. شهدا 6 نفر بودند که 3 نفر آنها از خرم آباد لرستان بودند. شهید اول از داخل کانال عبور دادیم. من پایش را میکشیدم و قدرتالله بهبود، با پایش به کتف او فشار میداد تا اینکه او را به داخل کانال کشاندیم. بقیه شهدا هم به همین ترتیب و یکی دو نفرشان را از روی جاده ـ سینهخیز ـ به داخل کانال منتقل کردیم. با 3 برانکارد که همراه برده بودیم، شهدا را تا رودخانه آوردیم. یکی از شهدا، کاظم داودی بود. دومی قاسم پرآور بود که در حمله هویزه شرکت داشته بود و سومی هم حسن اعتمادی بود که او هم در حمله هویزه شرکت کرده بود. داودی به دهنش خورده بود، پرآور به سینهاش و اعتمادی هم به شکمش. سه روز از شهادت آنها میگذشت که ما توانستیم جسدشان را به عقب بیاوریم. اعتمادی سوخته بود و بومیداد. در این مدت، من توانسته بودم فقط 3 بار تا رودخانه بیایم و 3 شهید را تا رودخانه انتقال دهم. هوا ابری بود و کمکم داشت باران میگرفت. آب رودخانه هم خیلی زیاد بود. وقتی میخواستیم برای آوردن شهدا به این طرف بیاییم، قایق مرتب به این طرف و آن طرف میرفت و کنترلش از دست خارج میشد. حرکت سریع آب بر خلاف جهت ما بود. برای آسانی کار، دو چوب بلند به این طرف و آن طرف رودخانه کوبیده بودیم که دو سر آن با طناب به هم وصل میشدند. بعد طناب دیگری به قایق بسته بودیم و حلقهوار، دور طناب اول انداخته بودیم و برای نقل مکان قایق، آن طناب را حول طناب اول، به جهت دلخواه میکشیدیم. وقتی برای آوردن آخرین شهید به انتهای کانال آمدم، اورکت و آرپیجیام را ندیدم. گفتند که با شهید بردهاند عقب. *اورکت با همه وسایل شخصیام به همراه شهید داودی به سوسنگرد رفت هوا هم سرد بود و باران میبارید. به این طرف رودخانه که آمدم، آرپیجیام را دیدم؛ ولی از اورکت خبری نبود. هر چه گشتم، چیزی ندیدم. فکر نکردم که همراه شهدا برده باشند. بالاخره معلوم شد که اورکت، روی جسد کاظم داودی گذاشته شده و رفته است سوسنگرد. تمام وسایل شخصیام در اورکت بود؛ شناسنامه، کارت بسیج، قرآن، رادیو، چاقو و رنگ، دستکش و عکس جسد پیروی و بستانپور و خسروی. هوا نزدیک غروب بود. شهدا را در داخل یک سیمرغ گذاشته، بردند به سوسنگرد. خیرالله گلستان هم با آنها به سوسنگرد رفت. باران شدت گرفته بود. وضع سنگرها هم زیاد خراب بود. پوشش جز یک تکه پلاستیک نداشتیم. آمدم پیش محمود دهقان و اکبر. سنگرشان کوچک بود. نمیشد به راحتی داخل آن خوابید. بالاخره قرار شد شب را تا صبح بگذرانیم و فردا به ساریه برویم. سنگر، رطوبت زیادی داشت. با ورزش باد سنگینی، آب از روی پلاستیک به داخل سنگر میریخت. تاریکی، همه جا را فراگرفته بود. نگهبان پاس 2 بودم. زمین هم گلی شده بود و راه رفتن را دشوار میکرد. تا شروع پست که ساعت 10 بود، بیدار ماندم و از 10 تا 12 با عباس پست دادیم. آسمان پوشیده از ابر بود و مرتب باران میبارید و بادهای سنگینی هم میوزید. بعد از تمام شدن نگهبانی، با عباس آمدیم داخل سنگر. محمود هم در سنگر بود؛ ولی به علت کمبود جا، اکبر دهقان به سنگر دیگری رفته بود. بعد از گذشتن چند لحظهای، یکمرتبه صدای رگبار مسلسل کلاشینکف، سکوت فضا را درهم ریخت. همه بچهها حیرتزده از خواب بیدار شدند. فکر میکردند که در محاصره افتادیم؛ چون که ما فقط یک تیربار کلاشینکف داشتیم و قرار نبود شبها تیراندازی کنیم. عراقیها هم همین فکر را کرده بودند. در کمترین زمان، به خمپاره و توپ زدن شروع کردند و تیربارهایشان کار افتاد. سطح آسمان و زمین، از منور روشن شد. بیهدف، همه جا را میکوبیدند. بعد از چند دقیقه معلوم شد که یکی از بچههای خرمآباد، در حالت خواب، دستش روی ماشه رفته؛ ولی عراقیها که این را نمیدانستند، تا صبح مدام تیراندازی کردند. در اطراف ما هم از نیروهای ارتش خبری نبود. روبهرو و سمت چپ ما دشمن وجود داشت. وقتی هوا روشن شد، دود از قسمت عراقیها بلند میشد. معلوم بود که بیچارهها خودشان به خودشان زده بودند. بعد از نماز، با اولین ماشین، به اتفاق عباس به ساریه رفتیم؛ چون نیروهای ما کم بودند. بعد از گذشت یکی دو روز، برنامه عقبنشینی پیش آمد. توپهای دشمن به ساریه نمیرسید، ولی نزدیکیهای ظهر بود که تانکر آب را زدند. هواپیماهای میگ به طور مدام میآمدند و منطقهها را بمباران میکردند. صداهای شلیک توپها هر لحظه نزدیکتر میشد. از فرمانده دیدهور کسب تکلیف کردیم. گفت: «باید عقبنشینی کنیم؛ چون نیروهای دشمن از همه طرف در حال پیشروی هستند.» در هویزه ما شکست خورده بودیم. بارش باران ادامه داشت. من به حرف روزهای اولم رسیدم که با دیدن وضع سنگرها به بچهها گفته بودم: «عراق از پشت سر به ما حمله میکند.» همینطور هم شد. عراق از سمت مؤمنیه و دقاقله پیش میآمد و سنگرهای ما آنطور نبود که ما بتوانیم مقابله کنیم. نیروها تعداد انگشت شماری بودند. مهمات هم غیر از مین و چند آرپیجی و تیرمسلسل ژ ـ ث چیز دیگری نداشتیم. در ساریه، تعدادی از نیروها، از کازرون بود و تعدادی هم از اصفهان. اصفهانیها امتدادشان به طرف سوسنگرد بود؛ ولی ما امتدادمان به طرف دقاقله. *مهمات باقیمانده را زیر خاک پنهان کردیم تا به دست دشمن نیفتد نزدیکیهای غروب بود که بیسیم گفت عقبنشینی کنید. بعضیها وسایل را تا آنجا که میتوانستند حمل کنند، جمع کرده بودند و بیشتر وسایل، شخصی بود تا نظامی. من و عباس و حیدرقلیپور آمدیم تا در این چند ساعت باقی مانده، مهماتها را زیر خاک پنهان کنیم تا به دست دشمن نیفتد. مهماتها در کنار تلمبهخانه قرار داشت آنها را در دو سنگر ریختیم و با گل، روی آن را پوشاندیم. هوا تاریک شده بود. برگشتیم به سنگر؛ ولی از بچهها خبری نبود. همه رفته بودند و ما سه نفرمانده بودیم. باران با شدت میبارید. چند موشک آرپیجی در میان راه افتاده بود. آنها را برداشتیم و به کنار سنگرها آمدیم. اطراف را نگاه کردیم؛ از بچهها هیچ خبری نبود. آنها بدون اطلاع ما رفته بودند و معلوم نبود چه مسافتی از ما فاصله دارند. هر لحظه، نیروهای عراقی نزدیکتر میشدند. با وضع منطقه هیچ آشنایی نداشتم و فقط میدانستم که این رودخانه تا سوسنگرد ادامه دارد. با ترس و وحشت فوقالعاده، کناره رودخانه را میپیمودیم. بارهایمان سنگین بود. هر چیز با ارزشی را که میدیدیم، بالاجبار آن را برخود میکشیدیم. خودم من یک آرپیجی با کوله موشک و یک کوله پشتی از وسایل شخصی و یک کیف از وسایل بچهها و یک گونی از جیره روزانه که کسی آن را نیاورده بود، حمل میکردم. هوا در تاریکی بیاندازهای فرو رفته بود و صداهای انفجار، حالتی غیرعادی را برایم پیاده میکرد. زانوهایم سست شده بود و راه رفتن را برایم دشوار بود. آسمان پوشیده از ابرسیاه بود و با وزیدن بادهای سنگین بوی انفجار تی ان تی توپها به مشام میرسید. علیرغم سردی هوا، تمام بدنم در عرق فرو رفته بود. زیاد گرسنه بودم. عباس و حیدر قدمهای بلندی برمیداشتند و من هم مجبور بودم سریعتر بروم تا به آنها برسم. بعد از طی مسافتی، باران شروع شد و چند لحظه بعد شدت گرفت. سطح زمین لیز شده بود. و از شدت تاریکی، دید کافی هم نداشتم. یکی دوبار به زمین خوردم و بازبلند شدم و راه را ادامه دادم. بعد از چند دقیقهای، در میان رگبارهای سریع باران، با نور رعد و برق، قیافههایی را از دور دیدم. جلوتر که رفتم، دیدم که بچهها هستند. [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:23 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
رژیم سعودی مسجدی را در شهر شیعه نشین العوامیه در شرق عربستان ویران کرد. [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:18 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
عضو "انجمن علمی تحلیل سیاست ها" در مصر، تشکیل ستادی جهانی برای واکنش مناسب و روزآمد به فیلم آمریکایی توهین به ساحت پیامبر اکرم (ص) را خواستار شد تا حقیقت اعتقادات اسلامی و جایگاه واقعی شخصیت بزرگ پیامبر اکرم (ص) برای همگان مشخص شود. [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:17 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به گزارش «تابناک»، دیدار امروز پرسپولیس با نفت تهران برای قرمزهای پایتخت که طی دو فصل اخیر نمایش آبرومندانهای مقابل این تیم ارائه دادهاند یک فرصت ایده آل برای برون رفت از بحران فعلی است. نفت تهران اکنون با کسب 14 امتیاز از 7 بازی صدرنشین جدول لیگ برتر و پرسپولیس با 6 امتیاز در ردیف تیمهای فانوس به دست لیگ یازدهم قرار گرفته اما آمار و ارقام و سابقه رویارویی دو تیم برتری مطلق پرسپولیس را نشان میدهد و قرمزها با این برتری ذهنی امروز به مصاف حریف میروند.
در لیگ دهم بود که شروع رویایی نفت با مربیگری حسین فرکی رقم خورد اما پرسپولیس با علی دایی شرایطی بحرانی را سپری می کرد. با این حال در همان روزها پرسپولیس با نتیجه 3 بر یک نفت را شکست داد. دربازی برگشت هم پرسپولیس با نتیجه عجیب5 بر یک نفت را برد تا سنگینترین باختهای حسین فرکی مقابل قرمزها رقم بخورد. در لیگ یازدهم پرسپولیس بحران زده که با حمید استیلی شروعی بد داشت با وجود برتری مقابل نفت در باز کردن دروازه این تیم ناکام ماند و این تنها امتیازی است که سرخها در سابقه رویارویی دو تیم به نفت دادهاند.
دربازی برگشت فصل قبل هم پرسپولیس با مربیگری مصطفی دنیزلی با 3 گل نفت را برد تا در4 بازی دو تیم پرسپولیس11گل به حریف خود زده و تنها2گل دریافت کرده باشد. نکته ویژه بازی امروز حضور تماشاگران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی است. بعد از اتفاقات پایانی بازی پرسپولیس با صبا، کمیته انضباطی این تیم را به یک جلسه محرومیت تعلیقی محکوم کرد و بعد از این حکم باشگاه پرسپولیس شکایتش را به کمیته استیناف برد.
فرشاد سپهر، رئیس کمیته استیناف فدراسیون فوتبال هم روز گذشته اعلام کرد این کمیته برای بررسی شکایت باشگاه پرسپولیس فرصت نداشته و بنابر این این تیم امروز در حضور تماشاگرانش
به میدان خواهد رفت.
آخرین باری که پرسپولیس در یک بازی لیگ برتری در آزادی پیروز شده به بازی فصل گذشته مقابل نفت تهران بر می گردد. 26 اسفند 1390 پرسپولیس با نتیجه 3 بر صفر نفت را در ورزشگاه آزادی برد و تا امروز در حسرت یک برد دیگر به سر میبرد. پرسپولیس پس از این بازی فقط یک بار مقابل الشباب در آزادی پیروز شد که این بازی روز دوم فروردین برگزار شد. از آن تاریخ تا به امروز قرمزها چه در لیگ قهرمانان و چه در لیگ برتر در ورزشگاه آزادی برنده نشدهاند. باید دید امروز طلسم 182 روزه برنده نشدن پرسپولیس در بازی های خانگی لیگ برتر بالاخره شکسته می شود یا با توقف مقابل نفت پابرجا میماند. [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:16 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
شیخ حسن صانعی، نماینده ولی فقیه و سرپرست بنیاد 15 خرداد با انتشار بیانیهای ضمن محکوم کردن دستاندرکاران فیلم موهن نسبت به ساحت مقدس پیامبر (ص) جایزه اجرای حکم حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر اعدام سلمان رشدی مرتد را مبلغ 500 هزار دلار دیگر افزایش داد و به 3/300/000 دلار رساند. [ یکشنبه 91/6/26 ] [ 9:15 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
شخصی که گفته میشود، در پشت پرده ساخت فیلم ضد اسلامی «معصومیت مسلمانان» بوده، صبح امروز در لس آنجلس دستگیر و بازجویی شده است.
[ شنبه 91/6/25 ] [ 4:25 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
مردی که دختر دانشجویش را به اتهام رابطه با دامادش به قتل رسانده بود، در بازجوییها به جرماش اقرار کرد. [ شنبه 91/6/25 ] [ 2:19 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 91/6/25 ] [ 2:18 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
خبرگزاری فارس: پیامبر(ص) در طولانیترین بخش عمر خویش یعنی از 25 تا 50 سالگی فقط با همسر اول خود حضرت خدیجه(س) زندگی کرد و تا ایشان زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد. درباره ازدواجهای بعدی پیامبر(ص) 3 انگیزه عمده مطرح میشود. ![]()
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، یکی از مواردی که در فیلم موهن به ساحت رسول اعظم(ص) دستمایه قرار گرفته، تعداد ازدواجهای پیامبر(ص) است. در سکانسهایی از این فیلم موهن، پیامبر(ص) را ـ نعوذبالله ـ فردی جاهطلب نشان میدهد که به یارانش دستور کشتن مردان قبایل غیر مسلمان میدهد تا به این ترتیب زنان آنها را به غنیمت گیرد! در ادامه سکانسهایی پخش میشود که زبان از توصیف آنها شرم دارد. این شبهه موضوع جدیدی نیست و همواره از سوی معاندان در طول تاریخ اسلام مطرح میشود. محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «درباره پیامبر اعظم(ص)» درباره علل ازدواجهای پیامبر(ص) چنین مینویسد: * ازدواجهای پیامبر، تابع مصالح دینی و اجتماعی انگیزههای ازدواج حضرت، نه از سر شهوترانی و خوشگذرانی، بلکه اساساً بر طبق دستور الهی و بر پایه مصالح و مقتضیات اسلام در آن مقطع زمانی صورت گرفته بود. ابوسفیان این دشمن پیامبر، وقتی از ازدواج ایشان با دختر خود، زمانی که دخترش در حبشه تنها مانده بود، آگاه شد، گفت: «پشت این مرد به زمین مباد». شرایط زمانی ازدواجها که در اوج سختی و فشار جنگها بود و از طرفی ازدواج با زنان بیوه که برخی چندین بار ازدواج کرده بودند و همسر نگرفتن از انصار که به راحتی اسلام را پذیرفته بودند و عدم انتقاد از ازدواجهای پیامبر در زمان ایشان همگی از این مطلب نشان دارد که این ازدواجها بر پایه مصالح و اقتضائات زمان بوده است نه از سر لذت که برخی در پی القای آن هستند. انگیزههای ازدواجهای حضرت را به صورت کلی میتوان در سه بخش انگیزههای سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و دینی تحلیل و تبیین کرد که به آنها اشاره میشود. الف)انگیزههای سیاسی و اجتماعی (همبستگی با اقوام مختلف) هنگامی که پیامبر ندای اسلام را بلند کرد، تنها بود و تا مدتها جز عدهای محدود به او ایمان نیاوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافی عصر و محیط خود قیام کرد و به همه اعلام جنگ داد، طبیعی است که همه اقوام و قبایل آن محیط بر ضد او بسیج شوند و باید از تمام وسایل برای شکستن اتخاذ نامقدس دشمنان استفاده کند که یکی از آنها ایجاد رابطه خویشاوندی از طریق ازدواج با قبایل مختلف بود؛ زیرا محکمترین رابطه در میان عرب جاهلی، رابطه خویشاوندی محسوب میشد و داماد قبیله را همواره از خود میدانستند و دفاع از او را لازم و تنها گذاشتن او را گناه میشمردند، قرائن زیادی در دست داریم که نشان میدهد ازدواجهای پیامبر لااقل در بسیاری از موارد، جنبه سیاسی داشته است. در راستای این اهداف، پیامبر (ص) با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگ «تیم»، با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی»، با امحبیبه دختر ابوسفیان از قبیله نامدار بنیامیه، امسلمه از بنی مخزوم، سوده از بنیاسد، میمونه از بنیهلال و صفیه از بنیاسرائیل پیوند زناشویی برقرار کرد، ازدواج مهمترین پیوند و میثاق اجتماعی است؛ به ویژه در آن فرهنگ، تاثیر بسیاری از خود به جا میگذارد. در آن محیط که جنگ، خونریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه به تعبیر ابنخلدون، جنگ و خونریزی جزو خصلت ثانوی آنان شده بود، بهترین عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و الفت، پیوند زناشویی بود. با دقت در ازدواجهای حضرت، به این نکته پی میبریم که همسران حضرت تنها از میان مهاجران و نه انصار بود، برای اینکه اتحاد و همدلی بین حضرت و انصار وجود داشته و به واسطهای نیاز نبود؛ اما بین حضرت و قبایل مهاجر، کدورت و دشمنیهایی اتفاق افتاده بود که عقد ازدواج آنها را به عقد دوستی و وحدت تبدیل میکرد، به همین جهت پیامبر (ص) با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر (ص) دشمن بودند، مانند بنیامیه و بنیاسرائیل، ازدواج کرد؛ اما با قبایل انصار که از سوی آنان هیچ خطری احساس نمیشد و آنان نسبت به پیامبر (ص) دشمنی نداشتند، ازدواج نکرد. «گیورگیو» نویسنده مسیحی مینویسد: محمد (ص) امحبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد، در نتیجه پیامبر با خاندان بنیامیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و امحبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانوادههای مکه شد». ب)انگیزههای اخلاقی نکته دیگری که بسیار حائز اهمیت است، اینکه با دقت در سیره پیامبر(ص) میتوان دریافت که هیچگاه مقصود ایشان از این ازدواجها، تمایلات جنسی نبوده است، با تأمل در ازدواجهای حضرت، ما شاهد انگیزههای اخلاقی نوعاً حمایت مادی یا معنوی از زنان (همسران) هستیم که شواهد زیر این ادعا را ثابت میکنند: 1. ایشان در طولانیترین بخش عمر خویش یعنی از 25 تا 50 سالگی فقط با همسر اول خویش حضرت خدیجه زندگی کرد و تا او زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد؛ در حالی که ایشان در سن جوانی بودند، بعد از خدیجه نیز تا یک سال ازدواج نکرد، ازدواجهای متعدد پیامبر(ص) در هفت سال آغازین هجرت بوده است؛ یعنی در حد فاصل سنین 54 تا 61 سالگی بوده است. 2. علاوه بر این شکی نیست کسانی که به زندوستی و شهوترانی نظر دارند، به طور معمول به دنبال جمال، زیبایی و زنان جوان هستند، ولی در سیره پیامبر اکرم(ص) نه تنها چنین چیزی وجود ندارد، بلکه ما شاهدیم که ایشان بعد از ازدواج با دختر باکره با بیوهزنان و حتی با زنان پیر ازدواج میکند و این با انگیزه شهوانی مشابهتی ندارد. 3. علت ازدواج ایشان با امحبیبه (رمله) دختر ابیسفیان به این خاطر بود که شوهرش در حبشه نصرانی شد، ولی او مسلمان باقی ماند؛ پس رسول خدا(ص) برای حمایت از او به صورت غیابی با ایشان ازدواج کرد و نجاشی حاکم حبشه از طرف پیامبر عقد را جاری ساخت. در اینجا به صورت واضح میتوان انگیزه دینی و حمایتی پیامبر را دید و این کار با سخن کسانی که این ازدواجها را با انگیزه شهوت میدانند سازگار نیست؛ چون این زن در حبشه بود و حتی زمان برگشت او مشخص نبود. 4. ازدواج گاهی برای حفظ جان برخی از زنان مسلمان صورت میگرفت. درباره سوده بنت زمعه این جهت را بیان کردند؛ چون همسر خود را از دست داده بود و اقوام او همه کافر بودند که درباره او خطر کشته شدن یا اسارت و شکنجه وجود داشت، رسول خدا(ص) با ازدواج، او را نجات داده و در پناه خود قرار داد. 5. رسول خدا(ص) برای کمک و تأمین زندگی برخی از زنان که بیوه شده بودند، با آنها ازدواج کرد؛ مانند ازدواج با زینب بنت خزیمه که در جاهلیت به خاطر انفاق به فقرا و مساکین به اممساکین شهرت داشت، اما بعدها وی خود فقیر و تهیدست شده بود، پیامبر با ازدواج با او در پی حفظ آبروی وی برآمد. 6. انگیزه ایشان در ازدواج با امسلمه این بود که او دارای کودکان یتیمی بود که قادر به اداره آنها نبود. 7. در برخی از ازدواجها، انگیزه پیامبر، رهایی اسرا و آزادسازی آنها بود؛ چنانکه با صفیه دختر حیی بن اخطب یهودی ازدواج کرد که دختر بزرگ یهودیان بود و او را از اسارت آزاد کرد. 8. حضرت با ازدواج با جویره دختر حارث بن ابیضرار رییس طایفه بنیالمصطلق که به اسارت درآمده بود، موجبات آزادی همه اسرای این قبیله را فراهم آورد؛ چون مسلمانان دیگر وقتی دیدند این طایفه با پیامبر خویشاوند شدند، همگی اسرای این قوم را که در دست داشتند، آزاد کردند و مردمان بنیالمصطلق وقتی این رفتار را دیدند، همگی به اسلام گرویدند. این تعبیر لطیفی است که نشان میدهد ازدواج پیامبر با زنان متعدد و مختلف برای حل یک سلسله مشکلات اجتماعی و سیاسی بوده است. ج)انگیزههای دینی چنان که اشاره شد، بعضی از ازدواجهای پیامبر (ص) به امر الهی و به منظور اثبات یک حکم دینی یا برداشتن سنت جاهلی بود که خود حضرت پیشقدم میشدند؛ اینجا میتوان به ازدواج با زینب بنت جحش اشاره کرد. در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست؛ در حالیکه در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت میدادند، از آن جمله زن پسرخوانده محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد. پیامبر (ص) به دستور خدا با زینب بنت حجش که همسر مطلقه زید بن حارثه، پسرخوانده پیامبر بود، ازدواج کرد، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم، پذیرای نقض حکم جاهلی باشند. اگر این ازدواج صورت نمیگرفت، ممکن بود زید بن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح میشد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر (ص) دگرگون میشد. انتهای پیام/ک [ شنبه 91/6/25 ] [ 9:34 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|||||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |