سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه


به گزارش اعتماد، ظهر روز شنبه 23 فروردین مادری با شتاب و وحشت‌زده وارد پاسگاه انتظامی پلیس در شادگان خوزستان شد و خبر داد که شوهرش پسر‌های دوقلوی یک سال و نیمه‌شان را زنده به گور کرده است.

این زن که ترس همه وجودش را فرا گرفته بود و مدام فریاد می‌زد، نمی‌توانست دقیق توضیح بدهد که چه اتفاقی افتاده است ولی ماموران نیروی انتظامی بعد از اینکه این زن را آرام کردند توانستند جزییات بیشتری از این حادثه پیدا کنند.

این زن گفت: صبح برای خرید به بیرون از منزل رفتم و زمانی که به خانه بازگشتم فرزندانم را ندیدم وقتی به داخل اتاق رفتم دیدم همسرم مشغول پر کردن گودالی در اتاق است. ابتدا از همسرم راجع به دوقلوها پرسیدم که او گفت: آنها را دفن کردم و بعد از آن هم نوبت تو است. من که این موضوع را جدی نگرفته بودم دوباره پرسیدم که دوقلوهایم کجا هستند و این گودال که وسط اتاق پر می‌کنی چیست اما باز با همان جواب مواجه شدم و در همین حال با وضعیتی آشفته و پابرهنه به سمت پاسگاه نیروی انتظامی دویدم و باورم نمی‌شد که بچه‌هایمان را کشته باشد.

 زمانی که ماموران نیروی انتظامی از این خبر آگاه شدند؛ به همراه اکیپی از کارآگاهان و پلیس آگاهی در محل حضور پیدا کردند و بعد از دستگیری پدر دوقلوها متوجه شدند که وی مسلح به کلاشینکف است. بعد از دستگیری و بازجویی از این مرد او اعتراف کرد به دلیل مشکلات خانوادگی که با همسرش داشته بچه‌هاشان را کشته است.

 او گفت: صبح زمانی که همسرم برای خرید به بیرون رفت، گودالی در یکی از اتاق‌های خانه حفر کردم و کودکانم را که کنارم ایستاده بودند و شاهد حفر گودال بودند بدون هیچ آسیبی به این گودال انداختم و آنها را زنده به گور کردم و زمانی که همسرم به خانه رسید مشغول پر کردن گودال‌ بودم.

این مرد در ادامه اعترافاتش گفت: از مدتی پیش اسلحه‌یی تهیه کردم و نقشه قتل همسرم را بعد از زنده به گور کردن دوقلوهایم کشیدم ولی زمانی که همسرم به خانه بازگشت خبر زنده به گور کردن آنها را به او دادم.

این مرد در ادامه گفت: من مدت زمان زیادی است که به شیشه اعتیاد دارم و اختلافاتم با همسرم به دلیل استفاده من از شیشه بود و زمانی که دوقلوها را هم دفن کردم شیشه مصرف کرده بودم.

 ماموران نیروی انتظامی استان شادگان استان خوزستان بعد از اعتراف این مرد و حفر گودال دفن دوقلوها با جسد بی‌جان آنها مواجه شدند و اجساد را برای انجام بررسی‌های دقیق‌تر به پزشکی قانونی انتقال دادند.

سرهنگ سید رحمان موسوی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خوزستان با تایید این خبر گفت: فرد جانی قصد کشتن همسرش را نیز داشته و مادر قربانیان زمانی توانست از مهلکه بگریزد که شوهر جنایتکارش مشغول دفن بچه‌های دوقلویشان بود.

وی گفت: آخرین گزارش‌ها حاکی از این است که اجساد قربانیان حادثه تحویل پزشکی قانونی شده و فرد دستگیر شده نیز به اتهام زنده به گور کردن دو فرزند بی‌گناهش پس از تکمیل پرونده و مستندات قانونی، تحویل مراجع قضایی شد.


[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 9:43 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

وقتی می‌شنویم که در شهر ساوه با جمعیت حدود دویست و شصت هزار نفر (بر اساس سرشماری سال 90)، سیزده نوزاد در سال گذشته با اعتیاد متولد شدند، اگر با ریاضیات بخواهیم تعداد نوزادان معتادی که در کشور متولد می‌شوند را حساب کنیم، به عدد چند هزار خواهیم رسید که بسیار دردناک است و لا به لای آمارهایی که هرگز اعلام نمی‌شوند، گم می‌شود!

به گزارش «تابناک»، هرچه درباره اعتیاد و معضلاتی که همراه آن در جامعه پدید می‌آید بشنویم و از شمار روز افزون جرایمی که به این قشر نسبت داده می‌شود، نگران شویم، باز هیچ کدام تا این اندازه دردناک نخواهد بود که می‌شنویم در سال 92 تنها در شهرستان ساوه 13 نوزاد معتاد متولد شده و در بیمارستان بستری شده‌اند.

رقیه خرم، مدیر گروه بهداشت خانواده معاونت بهداشتی دانشکده علوم پزشکی ساوه با اعلام این خبر به ایسنا گفت: متأسفانه شیوع اعتیاد در بین گروه‌های مختلف جمعیتی علاوه بر ایجاد مشکلات اجتماعی و فرهنگی، باعث بروز بسیاری از بیماری‌ها از جمله بیماری‌های واگیردار خواهد شد و سلامت جامعه را تحت تأثیر قرار خواهد داد که از جمله آنها، روند رو به رشد مصرف مواد مخدر است.

وی افزود: بر اساس آمار موجود، در سال 1392 بیست و یک مادر باردار معتاد به بیمارستان‌های شهرستان مراجعه و از این تعداد 16 نفر زایمان کرده‌اند که یکی از جنین‌ها مرده متولد شده و از 15 نوزاد زنده متولد شده‌، 13 نوزاد به علت عوارض مصرف مواد مخدر در بخش نوزادان بستری شده‌اند‌.
خرم در ادامه گفت: از این تعداد، سرپرستی پنج نوزاد به دلیل عدم صلاحیت والدین جهت نگهداری از آنها سلب و به سازمان بهزیستی واگذار شده است، در حالی که متأسفانه یکی از نوزادان HIV مثبت بوده است.

این مسئول با بیان اینکه اعتیاد یک بیماری پیش‌رونده مزمن است، افزود: بسیاری از زنان توسط مردانی که اغلب از اعضای خانواده‌شان (همسر، برادر یا پدر) به مصرف مواد مخدر روی آورده و معتاد شده‌اند. البته اعتیاد زنان مسئله‌ای پنهانی است و به اندازه مردان آشکار نیست؛ زنان مصرف‌کننده مواد مخدر با توجه به احساس شرم و گناه، به رغم وجود مشکلات عدیده جسمی و نیاز به دریافت خدمات بهداشتی و درمانی به هیچ مرکزی مراجعه نمی‌کنند و در صورت مراجعه نیز موضوع اعتیاد خود را مطرح نمی‌کنند.

خرّم در ادامه پنهانی بودن اعتیاد زنان را عامل مکتوم ماندن آمار واقعی شیوع این پدیده شوم در این قشر شد و گفت: به همین دلیل آمار موجود، برآیندی از سطح آسیب است نه آمار واقعی. این آمار تنها هشداری است برای کلیه مسئولان و تصمیم‌گیرندگان، تا مداخلات و راهکارهای مناسبی را جهت حل این مشکل برنامه‌ریزی کنند.

همان گونه که از آمار ارائه شده توسط این مسئول می‌توان دریافت، مصرف مواد مخدر توسط مادر باردار موجب بروز اعتیاد در جنین شده و از یکسو شانس زنده ماندن جنین را کاهش می‌دهد و از سوی دیگر، در صورت زنده ماند جنین، پای نوزادی را به این جهان باز می‌کند که از همان ابتدای راه، با مشکلات زیادی همراه است؛ مشکلاتی که در رشد جنین هم خود را نشان داده و اگر به مشکلات اسکتی، قلبی-عروقی و مغزی وی منجر نشده باشد، دست کم نوزادی با وزن کم و سر کوچک و البته معتاد نصیب والدین و جامعه خواهد کرد.

گویی آگاهانه یا ناآگاهانه تلاشی از طرف والدین، به ویژه مادر برای زنده به گور کردن نوزاد صورت گرفته باشد که درصدی بالایی به موفقیت ختم شده و جان جنین را می‌گیرد و اگر اینچنین نشود هم، شانس تولد نوزادی سالم را به کمترین میزان خود می‌رساند.

این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که کمتر در بررسی اثرات شوم اعتیاد، تولد نوزادان معتاد مورد بحث و بررسی قرار گرفته و تقریبا هیچ اقدام پیش گیرانه‌ای به این منظور تدارک دیده نشده است تا آمار رو به افزایش مادران معتاد، نوید تولد روز افزون نوزادان معتاد را داده و این ضرورت را یادآور شود که می‌بایست اقداماتی در این خصوص ترتیب داد.

شاید اگر آمارهای شومی از این دست آشکار و اعلام شود، امثال نمایندگان مجلس، مسئولان وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی و... دست به کار شده و در کنار اطلاع رسانی درباره عاقبت بارداری مادران معتاد، اتخاذ روشهایی برای تعیین این دست مادران سنگدل و مورد حمایت قرار دادنشان در دستور کار قرار گرفته و تلاشی جمعی برای کاستن از درد نوزادان معصومی که می‌بایست با درد متولد شوند، در دستور کار قرار گیرد؛ به شرطی که «هشدار ساوه» شنیده شده و دست از کتمان آمار و ارقام برداشته شود!


[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 9:42 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

چرا باید از دریافت یارانه انصراف داد؟»؛ نخست این پرسش را از دور و اطرافیان و حتی خودمان پرسیده و پاسخ را گوشه‌ای از ذهنمان نگه داریم تا بعد برسیم به نقش کسانی که می‌توانند و باید در شکل‌دهی پاسخ به این پرسش نقش داشته باشند و در میانه راه ‌نام‌نویسی مرحله دوم هدفمندی، عملکردشان قابل قضاوت به نظر می‌رسد.

به گزارش «تابناک»، هرچند از نیمه بهمن‌ماه سال 92 که رئیس صداوسیما طی حکمی، معاون سیاسی‌اش را به سمت رئیس ستاد هدفمندی یارانه‌ها در رسانه ملی منصوب کرد تا گام نخست برای اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها آغاز شود تا به امروز بیش از دو ماه گذشته و ‌نام‌نویسی مرحله دوم این طرح به نیمه راه رسیده، کارکرد این رسانه فراگیر در این مدت به گونه‌ای بوده که کمتر توانسته رضایت عمومی را به دنبال داشته باشد.

آن روز ضرغامی به معاونش مأموریت داد، «با شرکت منظم در کمیسیون‌های مرتبط با این طرح در دولت، اقدامات جامعی را برای موفقیت و به ثمر نشستن آن در رسانه ملی سامان دهید؛ رویکرد سازمان صداوسیما حمایتی، تبیینی همراه با زمینه‌سازی اجتماعی است‌‌»، ولی امروز گلایه‌هایی که در این باره مطرح می‌شود، نشان می‌دهد که این مأموریت به خوبی انجام نشده است.

یارانه نگیرید، بگیرید خواهد شد؟!

از یک سو برخی نقش حمایتی رسانه ملی را مورد ابهام قرار می‌دهند و آن را مخدوش می‌دانند و‌ برخی نقش تبیینی و زمینه‌سازی اجتماعی این رسانه را نقشی فراموش شده دانسته و از کارکرد معکوس اقدامات ایشان در انصراف مردم از دریافت یارانه سخن می‌گویند.

این در حالی است که اگر بخواهیم مجموع اظهار‌نظرها‌ در این باره را دسته‌بندی کنیم، به سه تئوری درباره نقش رسانه ملی در فاز دوم هدفمندی رسانه‌ها خواهیم رسید که هر کدام نکات مؤیدی ‌دارند و ابهاماتی پیرو آن‌ها مطرح می‌شود؛

نخست: صداوسیما به وظیفه خود عمل می‌کند

در حالی که مسئولان رسانه ملی با بهره جستن از بمباران خبری و برنامه‌های تولید شده برای تشویق مردم به انصراف از دریافت یارانه نقدی، مدتی ‌که به گونه‌ای متفاوت نقش‌آفرینی می‌کند، برخی این کار را عمل ذاتی این رسانه فراگیر نسبت به وظایف محوله و مصرحه در قانون می‌دانند و بر این باورند، همان ‌گونه که پیشتر و در مواردی مانند دعوت مردم به شرکت در انتخابات، پمپاژ خبری و برنامه‌های تولیدی این رسانه در عرصه اجتماعی نقش ایفا می‌کند، این بار نیز اتفاقی مشابه رخ داده که بنا بر ‌طبیعت همیشگی این رسانه بوده و مسبوق به سابقه است.

با این پیش فرض، گویا رویکرد حمایتی به درستی مد نظر قرار گرفته است؛ اما ابهام ماجرا هنگامی آشکار می‌شود که می‌بینیم زمینه‌سازی تشویق مردم به انصراف از دریافت یارانه نقدی تقریبا مغفول واقع شده و شاهد ماجرا آنکه تا چند روز مانده به آغاز ‌نام‌نویسی مرحله دوم، هیچ خبری از این اتفاق بزرگ در رسانه ملی منعکس نمی‌شد.

کافی است بدانیم که چند روز مانده به آغاز ‌نام‌نویسی متقاضیان دریافت یارانه نقدی، بسیاری از کاربران دنیای مجازی پیام‌هایی را دست به دست می‌کردند که قصدشان هشدار نسبت به روشن نکردن برخی ابعاد این مرحله در رسانه ملی بود؛ امثال این زنهار که «حتما بار دیگر ثبت نام کنید چون در غیر این صورت انصراف برایتان ثبت می‌شود و این موضوع را در رسانه ملی نمی‌گویند!»

دوم: صداوسیما با دولت همراه شده است


طرفداران این نظریه کسانی هستند که از عملکرد رسانه ملی در این روز‌ها تشکر می‌کنند و بر این باورند، رسانه ملی با همه توان پا به میدان گذاشته و شاهد ماجرا را هم برنامه‌های متعددی می‌دانند که در این رابطه ساخته و پخش شده است.

طرفداران این نظریه کسانی هستند که جدای حجم برنامه‌های پخش شده، تنوع این برنامه‌ها را هم از نشانه‌های همراهی رسانه ملی با دولتمردان در مرحله دوم هدفمندسازی یارانه‌ها می‌دانند و بر این باورند که این موضوع از بهتر شدن تعامل این سازمان با دولت ناشی شده است؛ این جمله را محمدرضا میرتاج‌الدینی می‌گوید که پس از دولت دهم، در پست معاون پارلمانی صدا وسیما مشغول به کار شده است.

یارانه نگیرید، بگیرید خواهد شد؟!

این نظریه از این روی قوت می‌گیرد که به یاد می‌آوریم رابطه خوبی میان دولت یازدهم با رسانه ملی در سیاست خارجی دیده نشده و حتی‌ گاه موارد ساده‌ای مانند انتخاب مجری برنامه گفت‌وگو با رئیس‌جمهور نیز محل اختلاف طرفین واقع شده؛ اما ابهام اساسی این تئوری زمانی آشکار می‌شود که به نتیجه کار می‌اندیشیم؛ آنجا که نمی‌دانیم در پایان ‌نام‌نویسی‌‌ها از متقاضیان دریافت یارانه نقدی، چه درصدی از مردم انصراف داده‌اند.

به عبارت بهتر، زمانی می‌توان از همراهی رسانه ملی با دولت سخن گفت که نتیجه این همراهی آشکار شده باشد که در غیر اینصورت، شاید یکی از دلایل تعداد کم انصراف دهندگان، ورود نامناسب رسانه ملی به ماجرا ارزیابی شود!

سوم: صداوسیما با دولت لج کرده است!

این تئوری هنگامی رسمیت یافت که یکی از سایت‌های طرفدار دولت نوشت: «در شرایطی که بحث و مسأله یارانه‌ها به منافع ملی و مردمی گره خورده است، فعالیت یک جریان منسجم ضد دولت که برخی آن را ستاد ضددولتی «بله به یارانه» نامگذاری کرده‌اند، تشدید شده است».

پیرو این انتقاد، برخی روزنامه‌های اصلاح طلب هم به آن پرداختند و بیان کردند «جریانی منسجم و ضددولتی که در رأس آن صداوسیماست، با تبلیغات تحریک‌آمیز و پخش مکرر و جهت‌دار سخنان رئیس‌جمهور در مورد یارانه، ضمن تلاش برای ثبت شعار «انصراف از یارانه» به نام رئیس جمهور، درصدد است محبوبیت روحانی را برابر با «تعداد انصراف دهندگان از یارانه» معرفی کند».

شاهد این ماجرا هم تماس‌های پیاپی معرفی شده که از سوی نزدیکان و مشاوران رئیس جمهور با ضرغامی، معاونان و حتی خبرنگاران این سازمان صورت گرفته و صراحتا از آنان خواسته شده ‌از چنین کاری جلوگیری کنند و اجازه ندهند منافع ملی و ملت، فدای منافع گروهی برخی جریان‌های خاص شود!

این تئوری هم به مانند تئوری‌های قبلی با ابهاماتی همراه است؛ از جمله اینکه ادعای مطرح ‌در آن ‌اثبات شدنی نیست و افزون بر آن، سخنان دولتمردان خلاف آن را نشان می‌دهد.

چه زمانی رسانه ملی یاد می‌گیرد که «ملی» باشد؟


چه طرفدار یکی از تئوری‌ها باشیم و چه نظر متفاوتی درباره نقش رسانه ملی در فاز دوم هدفمندی داشته باشیم، اگر از زاویه دید مردم به موضوع بنگریم، ماجرا به کلی فرق خواهد کرد؛ به این صورت که اگر بگوییم در نگاه صداوسیما و دولت نسبت به ماجرا مردم کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند، چه بسا سخنی به اغراق نگفته باشیم.

کافی است، کمی به برنامه‌های پخش شده از تریبونی که لقب ملی بر آن نهاده شده دقت کنیم، تا دریابیم ‌در میان انبوه برنامه‌های ساخته شده برای تشویق مردم به انصراف از دریافت یارانه نقدی، حتی به این اندازه که محل هزینه مبالغ صرفه‌جویی شده آشکار نشده و صرفا کلیاتی مانند بهبود وضع تولید و بهداشت بیان می‌شود که خدا می‌داند از چه زمانی، هر ساله به صورت شعار تکرار شده و به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است.

یارانه نگیرید، بگیرید خواهد شد؟!


اگر این کلی‌گویی‌ها را کنار شعارهای محقق نشده مرحله نخست هدفمندی گذاشته و یا به یاد بیاوریم که امثال قانون مالیات بر ارزش افزوده ـ که هر ساله بر درصد آن افزوده می‌شود‌ ـ به باور عموم هیچ نتیجه ملموسی در افزایش کیفیت زندگی مردم نداشته است، آنگاه برایمان عجیب نخواهد بود که از جوک‌های ساخته شده برای انصراف از دریافت یارانه نقدی بشنویم.

اینجاست که اگر رسانه ملی در راستای شفاف‌سازی اهداف این مرحله به یاری دولت شتافته و در نتیجه همکاری این دو، این اطمینان برای مردم پدید می‌آمد که با انصراف از دریافت یارانه نقدی، رفاه ایشان تأمین می‌شود، آن زمان هم رسانه ملی، «ملی» عمل کرده بود، هم دولت به اهداف خود می‌رسید و هم چالش میان دولت و رسانه ملی ـ که میزان انصرافی‌ها می‌تواند بر آتش آن بدمد ـ مرتفع می‌شد.

با این متر، هر چه مسئولان صدا و سیما از حجم برنامه‌های تولیدی خود در این باره بگویند و این کارنامه را برای خود قابل قبول دانسته و مهر تأیید مسئولان را دریافت کنند، باید اذعان داشت که مردم مغفول واقع شده‌اند و عجیب نیست که واکنششان به دیده نشدن در رسانه ملی، با استقبال نکردن از کمپین انصراف از یارانه نقدی بروز کند!


[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 9:41 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

بار دیگر محمود احمدی‌نژاد به یاری تحرکات اطرافیان وی و البته پافشاری برخی رسانه‌ها مورد توجه قرار گرفت‌. تلقی روزنامه‌ها این است که تلاش‌ها برای تشویق مردم به انصراف از دریافت یارانه‌ها به اندازه مورد انتظار موفق نبوده است. تحلیل و توصیه در مورد گزینه نمایندگی ایران در سازمان ملل دیگر مطلب مهم روزنامه‌های امروز است.

 

عده‌ای بر بازگشت احمدی‌نژاد اصرار دارند

شرق که ‌هفته گذشته و حتی پیش از نوروز، تلاش داشته اخبار مربوط به بازگشت احمدی‌نژاد را بزرگ جلوه دهد، با اشاره به راه‌اندازی مجتمع رسانه‌ای هما (هواداران محمود احمدی‌نژاد)، در مطلبی با تیتر «رونمایی از نسخه آزمایشی هواداران مجازی» نوشته: روزبه‌روز نمود عینی‌تری از خود نشان می‌دهند. از راه‌اندازی سایت تا ماهنامه و هفته‌نامه! آرام و بی‌سروصدا به فضا برمی‌گردند و برعکس روال چند سال گذشته‌شان ترجیح می‌دهند بدون هیاهوهای معمول که عادت مألوفشان است، اظهارنظرهایی بی‌خطر و بی‌حاشیه و البته به‌دور از حضور خبرنگاران رسانه‌های مستقل داشته باشند. آنقدر منتظرند که هیأتی به‌نام «منتظران بهار» تشکیل داده‌اند. هفته گذشته بود که ابوالمشاغل دولت دهم فراخوانی برای اتحاد احمدی‌نژادی‌ها داد و از همه هوادارانش خواست که دور هم جمع شوند و اکنون گامی فرا‌تر برای بازگشت به عرصه سیاست برداشته‌اند.

«دولت بهار»، «آیین»، «رئیس‌جمهور ما» و «مهر ماندگار» از جمله سایت‌هایی است که در کنار چند وبلاگ و نشریه مکتوب، به دفاع از سیاست‌های احمدی‌نژاد می‌پردازد. هرچند که تاکنون سعی داشتند به دور از جنجال‌های معمول خود، کار را پیش ببرند اما شاید به‌دلیل حساسیت عمومی نسبت به این افراد و همچنین لمس عملکرد نامناسب آن‌ها که اکنون خود را بیش از هر زمان دیگری نشان می‌دهد، هر حرکت و واکنشی از سوی آنان مورد رصد رسانه‌ها قرار می‌گیرد. به گزارش خبرنگار «شرق»، راه‌اندازی مجتمع رسانه‌ای هما (هواداران محمود احمدی‌نژاد) گام جدید تیم دولت سابق برای ورود دوباره به عرصه سیاست‌ورزی و نقش‌آفرینی است.

یک منبع آگاه به «شرق» گفت: مجتمع رسانه‌ای هما مخفف «هواداران محمود احمدی‌نژاد» برای سازماندهی فعالان رسانه‌ای حامی احمدی‌نژاد راه‌اندازی می‌شود. این مجتمع، یک مجتمع مردمی است که ساماندهی وبلاگ‌نویسان، شبکه‌های اجتماعی و راه‌اندازی رسانه‌های جدید را به همراه تولید محتوا در فضای مکتوب و سایبر در دستور کار دارد. مدیریت این مجتمع با یک هیأت‌مدیره پنج نفری است. این منبع در پاسخ به اینکه بودجه این مجتمع از سوی چه افراد یا ارگانی تأمین می‌شود، گفت: «مجتمع هما بودجه مشخصی ندارد و عمدتا از محل کمک‌های حامیان دکتر احمدی‌نژاد مدیریت می‌شود. این کمک‌ها شامل پرداخت مالی مستقیم و ارایه خدمات است و این مجتمع مجموعه این خدمات را ساماندهی می‌کند. در حال حاضر حدود 150 وبلاگ‌نویس در سطح کشور به‌صورت افتخاری با این مجتمع همکاری دارند‌». او در واکنش به این اظهارنظر که مطابق این برنامه نیروهای هوادار احمدی‌نژاد دور هم جمع شده‌اند، افزود: «بله! فعلا دوستان در دو محل متمرکزند. جلسات عمومی با ظرفیت 150نفر در میدان بهارستان و دفتر آقای رحیمی یگانه تشکیل و جلسات «هیأت منتظران بهار» هم در همان‌جا برگزار می‌شود. جلسات هیأت‌مدیره مجتمع هما و فعالیت‌های رسانه‌ای هم در دفتری در خیابان انقلاب برگزار می‌شود‌».

او همچنین درباره برنامه‌های این مجتمع ‌ادامه داد: «چند نوع برنامه از جمله حلقه‌های مطالعاتی و هیأت مذهبی برگزار می‌شود. برنامه هیأت مذهبی از طریق سایت «دولت بهار» اطلاع‌رسانی می‌شود و حلقه‌های مطالعاتی نیز در سال جدید از اردیبهشت آغاز به ‌کار می‌کنند که معمولا دو جلسه در هفته هستند‌».

این منبع نزدیک به احمدی‌نژاد در پاسخ به پرسشی درباره ‌هدف این مجتمع توضیح داد: «تبیین مبانی نظری و رویکردهای دولت نهم و دهم در عرصه‌های مختلف، توضیح نتایج عملکردی و کارکردی دولت‌های مزبور، نقد تخصصی دولت حاکم به‌ویژه در عرصه اقتصادی و سیاست خارجی، انسجام فعالان رسانه‌ای حامی دکتر احمدی‌نژاد، ایجاد ارتباط گسترده‌تر با نخبگان دانشگاهی و روشنفکران و گروه‌های مرجع مورد نظر طبقه متوسط از عمده اهداف ماست. در عرصه فرهنگی انتقاد موثری نداریم و به همین دلیل انتقاد‌ها به دولت کنونی را به حوزه اقتصاد و سیاست خارجی تعمیم می‌دهیم‌». وی در پایان گفت: «فعلا در دوره راه‌اندازی، سرپرستی مجتمع هما برعهده یکی از فعالان رسانه‌ای نزدیک به احمدی‌نژاد است‌».

آرمان نیز در مطلبی با تیتر «ورود الهام به جاده مشایی!» به تیم احمدی‌نژاد پرداخته و نوشته: غلامحسین الهام پس از یک دوره غیرعلنی بودن، چندی است ‌در مراسم‌‌ مختلف حضور دارد و اظهاراتی می‌کند که قابل تأمل است. این رویکرد در مردان نزدیک به احمدی‌نژاد چندان غریب نیست چنان‌که با نگاهی به لیست آن کابینه به اسامی افرادی مانند رحیمی، بقایی و در صدر آن‌ها به مشایی می‌رسیم؛ مردی که وقتی خود می‌خواست یا از او خواسته می‌شد تا سکوت پیشه کند، مطبوعات از نام او خالی نمی‌شد و به عبارتی همیشه در اذهان بود چنان‌که هنوز هم که دولت به پایان رسیده و نشانی از رئیس دفتر احمدی‌نژاد نیست اما خاطراتش نقل محافل سیاسی است.

به نظر می‌رسد غلامحسین الهام هم شاید در نظر داشته باشد که در مسیر مشایی گام بردارد اما اگر اسفندیار کابینه دهم اقدامی انجام می‌داد احتمال داشت با توجه به اینکه عضوی از دولت است به هدفی برسد اما اکنون غلامحسین الهام در این مسیر به دنبال چه مقصدی است؟ البته او این مسیر را به تازگی آغاز نکرده و در اذهان هست که د ر روزهای پایانی عمر دولت دهم از خلأ مشایی در کنار رئیس‌جمهور بهره برد و در بسیاری بازدید‌ها و مراسم‌های رسمی رئیس‌جمهور وقت را همراهی می‌کرد. اشتراکی هم با مشایی داشت و آن هم لبخند‌هایش به نگاه‌های متعجب بود.

اکنون می‌گویند الهام سمتی ندارد و در منزل به استراحت مشغول است اما کمتر کسی می‌تواند این موضوع را بپذیرد و ارتباط او با احمدی‌نژاد را کمرنگ شده بداند. مگر جا نداشتن الهام در کابینه احمدی‌نژاد از اذهان پاک شده است و اینکه او به جبهه اخراجی‌های دولت (جبهه پایداری) پیوست اما حضورش چندان دوام نداشت و بار دیگر به چشمه بازگشت تا ارادت و همراهی خود را به احمدی‌نژاد ثابت کند. اگر الهام در آن روز به احمدی‌نژاد بازگشت پس ساده‌انگاری است که تصور شود او اکنون هیچ رابطه‌ای با رئیس‌جمهور دهم ندارد؛ محمود احمدی‌نژادی که برخی از برنامه او برای گنجاندن یارانش در مجلس دهم سخن می‌گویند به‌طور قطع به همراهی امثال الهام اذعان دارند که وفاداری خود را همانند مشایی به اثبات رسانده است. پس یک احتمال به مجلس دهم و آماده‌سازی نیروهای حامی احمدی‌نژاد برای ورود به این مجلس برمی‌گردد و مورد دیگر می‌تواند به اندیشه‌ای بزرگ‌تر یعنی انتخابات ریاست جمهوری سال 96 بازگردد. به هر حال حامیان احمدی‌نژاد در فضای مجازی از چندی قبل تبلیغات برای ریاست جمهوری مجدد او را آغاز کرده‌اند و به هر حال در این مسیر نیاز به یک لیدر دارند که الهام در دولت قبل نشان داد این توانایی راهبری در فضای مجازی را دارد همانطور که مشایی داشت و دارد.

انتقال ناموفق پیام انصراف از یارانه


ابتکار در سرمقاله خود با تیتر «تردید دارا‌ها و ابهام ندار‌ها!» به قلم محمدعلی وکیلی نوشته: چند روزی از آغاز ثبت‌نام در سامانه اینترنتی سازمان هدفمندی برای دریافت یارانه نقدی آغاز شده است. این اقدام بر اساس تبصره 21 قانون بودجه وبه منظور اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها صورت گرفته است. بر اساس مصوبه مجلس، دولت طی فراخوانی از افراد متقاضی دریافت یارانه دعوت کرده است تا با تکمیل فرم اطلاعات اقتصادی خود تقاضای دریافت یارانه را به دولت ارائه دهند. دولت نیز پس از راستی آزمایی می‌تواند متقاضیان را غربال کند، تا نیازمندان مشخص بشوند و به این ترتیب یارانه نقدی به صورت هدفمند به نیازمندان برسد. در این خصوص ملاحظاتی وجود دارد:

1 ـ اصل ارجاع خوداظهاری مردم، گامی در جهت بهبود اعتماد مردم و دولت به حساب می‌آید. طبیعی است این دو روش دارای درصدی خطا خواهد بود، چرا که برخی سعی در کتمان واقعیت خواهند کرد؛ ولی منافع اعتماد به خوداظهاری مردم قابل مقایسه با ریسک ناشی از خطا در اطلاعات اعلامی نیست.

2 ـ نباید ثبت‌نام ناشده‌ها بی‌نیاز تلقی شوند. درجامعه ما مفهوم توانمند و نیازمند نسبی هستند و مرز قطعی و روشنی ندارند.

به عنوان مثال کسی که از درآمد 1،‌000،‌000 تومانی برخوردار است در قیاس با شخصی که درآمدی کمتر از 500،‌000 تومان دارد، دارا به حساب می‌آید. این در حالی است که ممکن است همین شخص، با توجه به شریط اقتصادی موجود، در رفع بسیاری از نیازهای خود ناتوان ‌باشد. پس اگر این فرد به احترام گروه اول (با درآمد زیر 600هزار تومان) از ثبت‌نام صرف‌نظر کند دلیل بر بی‌نیازی‌اش نیست. چنان چه هم‌اکنون بخش قابل توجهی از منصرفین یارانه‌ها دارای چنین شرایطی هستند.

3 ـ هم‌اکنون بخشی از دارا‌ها نگران پیامدهای مٌحتمل ثبت‌نام خود هستند. اینان بیم آن دارند که همه خدمات دولتی، منوط به ثبت‌نام کنونی باشد و انصراف از یارانه نقدی باعث انصراف از دیگر خدمات نیز شود. این در حالی است که مردم فقط از یارانه نقدی انصراف داده‌اند و تسری آن برای دیگر خدمات عمومی و تصمیم بر اساس آن ناپسند است و منجر به بی‌اعتمادی خواهد شد.

4 ـ با توجه به تغییر شرایط، بخشی از مردم، دل‌مشغولی آینده خود را دارند. آنان با شرایط کنونی آماده انصراف می‌باشند اما نمی‌دانند این شرایط تا چه زمان برقرار است. آیا تاثیر اجرای مرحله دوم هدفمندی در زندگیشان آنان را نسبت به تصمیم امروزشان پشیمان نخواهد کرد؟

به ‌عبارتی نبایست راه بهره‌مندی از یارانه‌های نقدی برای همیشه ‌روی ثبت نام نکرده‌ها بسته شود.

بی‌گمان اگر به دل ‌مشغولی، تردید و ابهام‌های مردم پاسخ منطقی داده شود و آنان در این زمینه اطمینان خاطر پیداکنند، تعداد کسانی که آمادگی انصراف اختیاری دارند به مراتب بیش از آن تعدادی است که تاکنون از ثبت‌نام صرف‌نظر کرده‌اند. شرایط کنونی آزمونی از اعتماد را بین دولت و مردم به رقم زده است. مطابق آمار‌ها تا به امروز نمره مردم در این آزمون قابل قبول بوده است. باید دید که دولت چه پاسخی به اعتماد مردم می‌دهد؟

شرق نیز درباره «انتقال ناموفق پیام انصراف از یارانه» به قلم مهدی افشارنیک نوشته: مردم این ‌روز‌ها مدام با این پیام مواجه می‌شوند: «اگر نیاز ندارید، از گرفتن یارانه انصراف دهید‌». پیام کاملا صادق است، اگر دهک‌های پردرآمد و متوسط رو به بالای جامعه از دریافت یارانه انصراف دهند، دست دولت برای کمک به اقشار فرودست باز می‌شود و معنای واقعی «هدفمندی یارانه‌ها» تازه تحقق می‌یابد. در واقع آن‌چیزی که در سال‌های قبل و توسط دولت سابق اجرا شد، هدفمندی نبود. یارانه‌ای هم در کار نبود. دولت یکسری کالای عمومی را گران کرد و به موازات آن برای کسب مقبولیت در برهه‌های مختلف سیاسی و انتخابات، بین همه مردم، بی‌طبقه‌بندی، بی‌دسته و رسته‌بندی دریافت‌کننده‌ها، پول نقد توزیع کرد که نتیجه مستقیم آن، بالارفتن سطح تقاضا و پایین‌ آمدن سطح عرضه و فربه‌شدن شدید نقدینگی و بالارفتن تصاعدی تورم شد.

اما در درخواست برای انصراف توانمند‌ها از دریافت یارانه، واقعا همین گزاره کافی است تا تمام بی‌نیازان مجاب به انصراف شوند؟ چه با نیاز چه بی‌نیاز، انصراف ‌دادن از دریافت یارانه از دست‌دادن بخشی از مطلوبیت بی‌هزینه‌ای است که مردم به دست می‌آورند. یک خانواده چهارنفره که نیازمند است، با 180‌هزارتومان زخم‌های اساسی زندگی‌اش را التیام می‌دهد، اما یکی شاید باک ماشینش را پر کند یا چشم‌روشنی و کادو عروسی دوستش را بخرد.

در مورد اول، یارانه نیازهای حیاتی و دست اول زندگی را سامان می‌دهد و در مورد دوم، نیازهای دست‌چندم، اما منطق اقتصادی حکم می‌کند که ازدست‌دادن یک مطلوبیت، باید با به‌دست‌آوردنی دیگر همراه باشد. چیزی مثل بیمه سلامت، یا یارانه آموزشی یا حتی یارانه سفر که درخصوص بیمه سلامت آنچنان اطلاع‌رسانی درستی انجام نشد که این پس‌دادن در ازایش آن به‌دست‌آوردن را به‌همراه دارد. از سوی دیگر، از این گرفتن و به آن دادن، فقط با تبلیغ خیرخواهی برای جامعه می‌سر نیست، آن‌هم در شرایطی که جامعه ایران همیشه در معرض این تبلیغات بوده است که «باید برای فرودست‌ها، کار مهمی کرد» اما مدام این شعار تکرار شده است و همیشه این بوده که امروزی‌ها، دیروزی‌ها را محکوم کرده‌اند که کوتاهی و قصور داشته‌اند. این در حالی است که مدام این پیام از رسانه ملی پخش می‌شود و در واقع، مجری اصلی این تبلیغات صداوسیماست؛ تقریبا لابلای تمام برنامه‌ها که «اگر نیاز ندارید انصراف دهید... اگر نیاز ندارید...‌».

هوشمندانه یا غیرهوشمندانه این روش به‌ ضرر اهداف دولت است. مخاطب این پیام دولت برای انصراف‌ دادن از یارانه، اقشار بالادست جامعه‌اند که کمتر مخاطبان رسانه ملی‌اند و در مقابل تبلیغات مستقیم و گل‌درشت به این شکل، معمولا واکنش منفی نشان می‌دهند. این در حالی است که عمدتا پایگاه سیاسی دولت که در انتخابات 24خرداد نمود پیدا کرد همین طبقه و قشرند و پیروزشدن این دولت، خواسته طبیعیشان است. در واقع انتقال پیام و ایجاد گفت‌وگو با این طبقه، نه از راه صداوسیما که راه‌ها و روش‌های دیگه‌ای را طلب می‌کرد که اتفاقا امتحان شده است و در اطلاع‌رسانی از مذاکرات ژنو، خود را نشان داد، اما وقتی این پیام به‌صورت گسترده و مستقیم از رسانه ملی پخش می‌شود، مخاطبش عامه مردم می‌شوند که اتفاقا بسیاریشان به یارانه دولت نیازمندند. حال با این گستردگی ارسال پیام (که به نظر، هوشمندانه پوست موز زیر پای دولت انداختن است) این گمانه در بین عموم مردم شکل می‌گیرد که دولت در پی برداشتن رسم یارانه‌دادن است و متل‌ها و ضرب‌المثل‌های مختلفی که در انبان ادبیات موجود است، پیش کشیده می‌شود.

در این مرحله و دقیقه از اجرای فاز دوم هدفمندی، اصلا این مهم نیست که دولت چه برنامه‌هایی برای آینده دارد. بسیار از آینده‌های خوب و رویایی برای مردم سخن گفته شده، اما ارزنی از نتایج خوب و مطلوب بر زندگی و سفره مردم وارد نشده است، در این مورد اعتماد عمومی در حداقل‌ترین شکل ممکن است. اما مهم این است که دولت پیام این روز‌هایش را به مردم چگونه منتقل می‌کند. استراتژی تبلیغاتی اتخاذ شده که بر خیرخواهی انصراف‌دهنده‌ها برای کل جامعه و بهترشدن رفاه فرودستان برگزیده شده، با راهبری صداوسیما، ترکیب ناسازی به‌هم‌زده که خروجی آن، بی‌اعتمادی به دولتی است که هنوز فرصت نکرده برنامه‌هایش را پیاده کند. ناهمسازی این ترکیب خیلی امر غریبی نبود. تیم رسانه‌ای و تبلیغاتی دولت از قبل باید فکرش را می‌کرد، غیرقابل پیش‌بینی نبود که این بسته و این سلیقه و این اجرا به کجا می‌رسد. نه روی بسته‌های جایگزین در صورت انصراف کار خوبی شده، نه روی مخاطب‌شناسی پیام انصراف.

تصویری که از دولت ساخته شده، این گونه است که گویی در تله شتابزدگی افتاده است و فقط به کم‌شدن یارانه‌بگیران فکر می‌کند، ولی جاانداختن و کم‌وکاستن از نگرانی‌های مردم و مواردی که زیر پوست این تبلیغات ممکن است علیه دولت‌ به آن دامن زده شود، کمتر فکر و پرداخته شده است. البته در ابتدای این مسیر هستیم و شادبختانه اینکه فرصت جبران در این فقره هست.

روزنامه دولتی ایران ترجیح داده در‌باره گیر کردن مردم در «دو راهی ثبت‌نام یا انصراف»، صدا و سیما را مقصر بداند. در سرمقاله این روزنامه به قلم حسن وزینی آمده: با گذشت 3 روز از آغاز ثبت‌نام مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها، شواهد و قرائن نشان می‌دهد که مردم در میانه تقاضای دریافت یارانه نقدی یا انصراف از آن با پاره‌ای مشکلات مواجه هستند. دولت بنا را بر این گذاشته که در مرحله دوم هدفمندی با توزیع عادلانه یارانه‌ها به 3 امر مهم یعنی به تحول در بیمه همگانی و کاهش هزینه بهداشت، سلامت و افزایش سهم اقشار محروم یا فرودست و بالاخره کمک به حوزه تولید مبادرت کند. نباید از نظر دور داشت که دولت در مأموریت خطیر اصلاح نظام یارانه، مجری قانون مصوب مجلس است، قانونی که در مرحله اجرا توسط دولت پیشین از مسیر اصلی خارج شد و اکنون دولت یازدهم باید این راه پرخطا را تصحیح کند.

نخستین واقعیتی که دولت روحانی اکنون با آن مواجه است، این‌که تحقق اهداف قانون یارانه‌ها مشروط به حمایت مردم از شکل جدید هدفمندی و کاهش داوطلبانه متقاضیان یارانه نقدی است. لکن به نظر می‌رسد ابعاد این موضوع مهم آن‌گونه که ضرورت دارد، شفاف و روشن از سوی نهادهای متولی و رسانه‌ها برای مردم تبیین نشده است. در این زمینه چند نکته را می‌توان مطرح کرد:

1 ـ ثبت‌نام یارانه‌ها در حالی چند روز پس از بازگشت مردم از تعطیلات نوروزی کلید خورد که زمینه اطلاع‌رسانی متناسب با این اتفاق بزرگ فراهم نشد. در ایام تعطیلات، صدا و سیما از سر رفع تکلیف اقدام به انتشار زیرنویس‌هایی در شبکه‌های مختلف کرد که به جای پاسخ به سؤال‌های مردم، حتی مطالبات به دور از واقعیت و غیر‌قابل اجرا را دامن می‌زد. تب بحث یارانه در حالی گستره ایران را فرا گرفته که در رسانه اصلی اتفاق خاصی به چشم نمی‌خورد. کمترین انتظار این است که در این فرصت صدا و سیما به تریبونی برای بیان نظرات و دیدگاه‌های کار‌شناسان و کالبدشکافی حقیقی این موضوع و ضرورت اصلاح میراث ناگوار بر جای مانده از مرحله اول هدفمندی یارانه‌ها تبدیل شود. گویی صدا و سیما با ضرورت‌های انصراف غیرنیازمندان از دریافت یارانه، به مانند سایر آگهی‌های تجاری برخورد کرده است. حال آن‌که دولت مجری قانونی است که مجلس آن را مصوب کرده و همه کار‌شناسان و دلسوزان کشور اجرای مؤثر و مطابق قانون را از قوه اجرایی مطالبه می‌کنند.

2 ـ در حال حاضر اجماع کم‌نظیری بین کار‌شناسان، فعالان اقتصادی، تولیدگران، نخبگان و بسیاری از مردم درباره راه اشتباه مرحله اول هدفمندی شکل گرفته شده که البته بسیاری از این اشتباهات از‌‌ همان ابتدای اجرای قانون هدفمندی در زبان هشدار کار‌شناسان جاری شد، اما مورد توجه دولتمردان وقت قرار نگرفت. تبعات سنگین آن خطای بزرگ ایجاب می‌کند که اکنون همه نهاد‌ها اعم از دولت، مجلس، رسانه‌ها و سایر نهادهایی که مستقیم یا غیر‌مستقیم با این موضوع مهم و ملی مرتبط هستند، لحظه به لحظه، گام‌های دولت و مجلس در پیشبرد مرحله دوم هدفمندی را رصد کنند و هر اشتباه یا غفلتی را تصحیح کنند.

در این برهه، مهم‌ترین پرسش مردم آن است که چرا باید ثبت‌نام کرد و چرا باید انصراف داد و تبعات و مزایای هر کدام چیست؟ بعید نیست که شماری از مردم که در بخش‌های غیر‌دولتی اشتغال دارند و در واقع حقوق‌بگیر دولت نیستند، تمایل به انصراف داشته باشند، اما در اثر نبود اطلاع‌رسانی مناسب یا مطرح شدن نگرانی از مسائل غیر‌واقعی مثل قرار گرفتن در فهرست افراد پردرآمد مالیاتی اقدام به ثبت‌نام نمایند. طبیعی است که در نبود اطلاع‌رسانی شفاف بسیاری از افراد غیر نیازمند ترجیح دهند جانب احتیاط را گرفته و به ستاد ثبت‌نام بروند تا به اصطلاح نقد را از دست ندهند.

3 ـ آنچه از 3 روز گذشته بر‌می‌آید اکنون ثبت‌نام از متقاضیان یارانه نقدی موضوع اول کشور است، اما موضوع اصلی برخی نهادهای دولتی و غیر‌دولتی و تریبون‌ها بخصوص صدا و سیما نیست، حال آن‌که اهمیت این مسأله کمتر از برگزاری یک انتخابات بزرگ نیست، زیرا مثل انتخابات تمام مردم باید نسبت به دو گزینه «تقاضا» یا «انصراف» تصمیم بگیرند. هر یک از انتخاب‌های آن‌ها تعیین‌کننده مسیر مهمی در کشور خواهد شد. به عنوان مثال فرق بسیاری بین انصراف 10 درصدی یا 50 درصدی از حیث تأثیر آن بر سرنوشت تولید داخلی، نرخ تورم و... وجود دارد. همان‌طور که انتخاب یک رئیس جمهوری با تفکر اعتدالی یا افراطی در سرنوشت مردم تعیین‌کننده است.

به راستی رسانه‌ها، دولتمردان، نهاد‌ها و کار‌شناسان با موضوع انتخابات چگونه برخورد می‌کنند؟ آیا کفایت می‌کند که در روزهای ثبت‌نام مردم، صدا و سیما اطلاع‌رسانی خود را به زیرنویس‌هایی به محوریت «نیازمند بودن» و «متقاضی بودن» شرط ثبت‌نام است، محدود کند؟

 


[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 9:39 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

دولت یازدهم و مسئولان در حالی از مردم درخواست انصراف از یارانه را دارند که معلوم نیست، افراد با چه درآمدی باید به این درخواست دولت جواب بدهند.

به گزاش خبرگزاری فارس، شمارش معکوس اجرای مرحله جدید قانون هدفمندی یارانه‌ها در حالی شروع شده است که دولت به شیوه‌های مختلف در صدد منصرف کردن بخش‌هایی از مردم به ویژه پردرآمدها از گرفتن یارانه نقدی است، تا بتواند به اقشار نیازمند و جامعه هدف کمک کند.

همچنین توجه به سلامت و بهداشت در مرحله دوم هدفمندی به رویکردی برای دولت یازدهم تبدیل شده و مسئولان عنوان می‌کنند که با انصراف مردم از دریافت یارانه، بخش بهداشت و درمان تقویت خواهد شد.

براین اساس از 20 فروردین ماه سال جاری فرم‌های خود اظهاری دریافت یارانه نقدی بر اساس ارقام شماره ملی افراد شروع خواهد شد، اما نکته قابل تامل این است که هیچ اطلاع‌رسانی و آگاهی دقیق و درستی از سوی مسئولان مربوطه برای شیوه شناسایی پردرآمدها، میزان درآمد افراد برای انصراف از یارانه، پیش‌بینی تورم هدفمندی و هزینه خانوار در کنار سایر مباحث ارائه نمی‌کنند و در عین حال توقع دارند که مردم بدون آگاهی و اطلاع از آنچه دولت مدنظر دارد، انصراف دهند.

اخبار رسانه‌ها طی روزهای گذشته نیز نشان می‌دهد که 5 گروه درآمدی برای پرداخت یارانه از سوی دولت تعیین شده، اما تاکنون هیچ مقام مسئول و دولتمردی آن را تایید و تکذیب نکرده است.

در این راستا کاظم دلخوش مشاور معاون نظارت راهبردی رئیس جمهور در گفت‌وگو با فارس به این نکته اکتفا ‌کرد که افرادی با درآمد بالای دو میلیون و 100 هزار تومان از پرداخت یارانه نقدی توسط دولت حذف خواهند شد.

از نکات دیگر این موضوع که دارای ابهام است، این بوده که درآمد سرپرست خانوار ملاک پرداخت یارانه نقدی خواهد بود و یا اینکه درآمد مجموع خانوار مد نظر دولت برای این موضوع است.


[ دوشنبه 93/1/18 ] [ 12:4 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
رامین حضرتی، سجاد زاهانی، محمد نظامی و جمشید تیموری چهار تن از پنج مرزبان ایرانی که 17 بهمن ماه 1392 توسط گروهک تروریستی جیش العدل در جنوب سیستان و بلوچستان ربوده شدند، روز یکشنبه (17 فروردین 1393) به کشور بازگشتند


[ دوشنبه 93/1/18 ] [ 12:3 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

  مقامات افغانستان از کشف 1200 کارت رأی دهی تقلبی در ایالت کونار این کشور خبر دادند،‌ در یکی از موارد عکس کودکی حضرت یوسف بر یکی از کارتها نقش بسته است.

به گزارش تسنیم؛ مقامات افغانستان از کشف 1200 کارت رأی‌دهی تقلبی در ایالت کونار این کشور خبر دادند،‌ نکته جالب این جا است که در یکی از موارد عکسی از حسین جعفری (بازیگر نقش دوران کودکی حضرت یوسف) بر یکی از کارت‌های تقلبی نقش بسته است.


[ دوشنبه 93/1/18 ] [ 12:2 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

 

این استان پنجمین استان پرجمعیت ایران است. خوزستان از شمال به استان لرستان، از شمال شرقی و شرق به‌استان چهارمحال و بختیاری، از شمال غربی به‌استان ایلام، از شرق و جنوب شرقی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به استان بوشهر وخلیج فارس، و از غرب به کشور عراق محدود می‌شود. جمعیّت این استان 4?531?720 نفر است.
قلعه باستانی شوش
قلعه باستانی شوش
مسجد جامع خرمشهر
مسجد جامع خرمشهر
هورالعظیم خوزستان
هورالعظیم خوزستان
نیایشگاه باستانی چغازنبیل
نیایشگاه باستانی چغازنبیل
تالاب شادگان
تالاب شادگان
بزگ‌ترین پل قوسی کشور بر روی سد کارون 3 اهواز
بزگ‌ترین پل قوسی کشور بر روی سد کارون 3 اهواز
پل کابلی اهواز
پل کابلی اهواز
غروب نخلستانهای خوزستان
غروب نخلستانهای خوزستان
شهر باستانی آسک
شهر باستانی آسک
بندر امام خمینی اهواز
بندر امام خمینی اهواز
جزیره نفت خیز خارک
جزیره نفت خیز خارک
نقش های سنگی دیوار کاخ آپادانا در شوش
نقش های سنگی دیوار کاخ آپادانا در شوش
اولین چاه نفت خاورمیانه در مسجد سلیمان
اولین چاه نفت خاورمیانه در مسجد سلیمان

[ چهارشنبه 93/1/6 ] [ 11:10 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی مطهری با ویژه‌نامه نوروزی روزنامه «اعتماد» را انتخاب کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

* اینکه اگر ایشان [شهید مطهری] بودند، شرایط انقلاب و کشور به چه صورت بود، خود قابل بحث است. یعنی اصلا باید ابتدا این سوال را مطرح کرد که اگر شهید مطهری ترور نمی‌شد اکنون انقلاب همین وضع را داشت؟ بدون شک ایشان در سرنوشت کشور بسیار اثرگذار بود و اگر زنده بودند برخی از آسیب‌هایی که به انقلاب وارد شده و مشکلاتی که ایجاد شده، وجود نداشت. برای پاسخ به این سؤال دو حالت متصور است، یکی اینکه بگوییم اگر ایشان زنده بود در حالی که یک سمت حکومتی داشت سرنوشت انقلاب چگونه بود، و دیگر اینکه بگوییم در حالی که ایشان صرفا فعالیت علمی داشت و به عنوان یک عالم بزرگ مطرح بود سرنوشت انقلاب همین سرنوشت بود یا سرنوشت دیگری رقم می‌خورد. اگر ایشان ترور نمی‌شدند قطعا در بسیاری از حوادث مانند سرنوشت بازرگان، جنگ و بنی‌صدر و حتی تسخیر سفارت آمریکا تاثیر داشتند. به هر حال این‌طور نیست که بگوییم اگر ایشان بود، شرایط کشور همین بود و حالا آقای مطهری در این شرایط چه می‌کرد. این سوال اشتباه است. چون اگر ایشان شهید نمی‌شدند، وضعیت در برخی قسمت‌ها متفاوت بود.

 

* در مورد دوره امام باید چند چیز را از هم جدا کرد. برخورد امام با مجاهدین خلق برای این بود که آن‌ها قیام مسلحانه کرده بودند. این افراد که محارب بودند فرق دارند با کسانی که صرفا معترض یا مخالف هستند. امام اگر سال 67 آن برخورد تند را در مورد زندانیان مجاهد خلق کرد، یک بحث فقهی داشت. مجاهدین از مرزهای غربی وارد شده بودند و سودای گرفتن تهران را داشتند و این افراد در زندان اعلام هم‌پیمانی با آن‌ها کرده بودند...اسلحه نداشتند اما اعلام هم‌پیمانی و همکاری کرده بودند. البته یک بحث این است که آیا حکم امام به خوبی و صحیح اجرا شد یا تندروی کردند؟ آیا واقعا به این افراد تفهیم اتهام شد؟ شاید خیلی از این افراد اصلا نمی‌دانستند داستان چیست. از آن‌ها می‌پرسیدند که آیا توبه می‌کنید یا نه؟ طبعا با غرور جوانی‌شان می‌گفتند نه و حکمشان صادر می‌شد. ممکن است تندروی شده باشد اما اصل حرف، مسئله محاربه بود.

 

* شهید مطهری سیاستش این بود که نقشش در انقلاب آشکار نباشد. شما یک عکس از ایشان می‌بینید که کنار امام باشند؟ با اینکه نزدیکترین فرد به امام بود. ایشان تاکید داشت که فعالیت‌هایش زیاد آشکار نباشد. چون مجاهدین خلق و کمونیست‌ها از استاد مطهری کینه داشتند و ایشان از نفوذ این گروه‌ها به دستگاه رهبری انقلاب جلوگیری می‌کرد. از بین نزدیکان امام، فردی که به شدت جلوی مجاهدین خلق ایستاده بود، ایشان بود. مثلا آقای طالقانی مشکل زیادی با مجاهدین نداشت. حتی آقای بهشتی معتقد بود که در دولت موقت چند تا پست هم به مسعود رجوی بدهیم تا بتوانیم کنترل‌شان کنیم. اما شهید مطهری می‌گفتند ما چنین حقی نداریم و نمی‌توان انقلاب را دو شقه کرد. سران مجاهدین مارکسیست هستند. انقلاب مانند رودخانه نیست که بگوییم یک بخش آن در مسیر اسلام برود و بخش دیگرش در مسیر مارکسیسم. ایشان محکم ایستاده بود.

 

* [دربار? اعدام‌های وابستگان پهلوی] واکنش‌های استاد مطهری در این بخش پنهان بود. ایشان چندین بار به آقای خلخالی تلفنی تذکر دادند. من خودم یکی دو بار را شاهد بودم. مثلا در مورد اعدام هویدا معتقد بودند که نباید عجله شود. تلاش کردند که با امام تماس بگیرند و آن شب موفق نشدند و تصمیم داشتند صبح با امام صحبت کنند اما هویدا را‌‌ همان شب اعدام کرده بودند...معتقد بودند که نباید عجله شود. فضا طوری بود که گاهی کار دست امام هم نبود. شهید مطهری در یک سخنرانی که‌‌ همان روز‌ها داشتند گفتند برخی از جوانان هستند که می‌گویند گلوله هم حیف است که ما خرج این‌ها می‌کنیم. در حالی که از نظر اسلام حتی حقوق یک مجرم هم باید محفوظ باشد و ما حق نداریم بیش از مجازاتی که دادگاه اسلامی برای یک مجرم در نظر گرفته، مجازات کنیم. این رویکرد شهید مطهری بود. بالاخره در پشت صحنه تا جایی که توان داشت سعی کرد جلوی تندروی‌ها را بگیرد اما واقعیت این است که شرایط روزهای اول انقلاب به گونه‌ای بود که گاهی حتی اگر امام هم دستور می‌داد که اعدامی صورت نگیرد، برخی کاری می‌کردند که قبل از آنکه دستور امام برسد یا رسانه‌ای شود، طرف اعدام شده باشد و امام در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد. اصلا معلوم نیست که خود امام هم از همه آن اعدام‌ها راضی باشند. البته برخی از این اعدامی‌ها سران آن نظام بودند و در ظلم‌های آن نظام موثر بودند و حکمشان مشخص بود، مثل فرماندهان نظامی برخی شهر‌ها که افراد زیادی را به قتل رسانده بودند. اما می‌توان ادعا کرد که خطاهای انقلاب ما در این زمینه قابل قیاس با سایر انقلاب‌ها نیست و ریشه آن هم اسلامی بودن این انقلاب است.

 

* تسخیر سفارت آمریکا مساوی با خشونت نبود. خشونت هم چیزی نیست که همیشه مردود باشد بلکه در جای خودش درست است، ‌همان‌طور که جهاد همراه با خشونت است و در جای خودش واجب است. البته خشونت جهاد هم فقط شامل سربازان دشمن می‌شود نه مردم عادی. بحث در ضرورت و عدم ضرورت تسخیر سفارت آمریکاست. البته می‌دانید که استاد مطهری شش ماه قبل از تسخیر سفارت آمریکا شهید شده بودند ولی با نگاهی که از ایشان سراغ داریم به نظر می‌رسد که لااقل با طولانی شدن اشغال این سفارتخانه موافق نبودند و آن را به ضرر انقلاب می‌دانستند چون ما برای مردم جهان پیام‌های غنی داریم و می‌خواهیم انقلاب را به دنیا معرفی کنیم نه اینکه دنیا را رودرروی انقلاب قرار دهیم. بنابراین حدس می‌زنم که قاعدتا با تسخیر سفارت نمی‌توانستند موافق باشند. اگر هم موافق بودند در حد چند روز بود تا صدای اعتراض ما به خاطر پناه دادن آمریکا به شاه و تلاش برای شکست انقلاب شنیده شود، اما اینکه 444 روز سفارت در تسخیر باشد و گروگان داشته باشیم و تبلیغات وسیعی علیه انقلاب شود و چهره انقلاب، خشن جلوه داده شود و صدام هم از این فرصت برای حمله به ایران استفاده کند، مسلما با مخالفت ایشان مواجه می‌شد و به احتمال قوی امام را قانع می‌کردند که این موضوع سریع‌تر جمع شود. نگاه شهید مطهری مانند نگاه امام یک نگاه جهانی بود. معتقد بودند که انقلاب اسلامی محدود به مرزهای ایران نیست. منتها روش کار مهم بود.‌‌ همان تسخیر سفارت آیا سبب گسترش پیام انقلاب بود؟ و در مجموع در جهت صدور انقلاب بود یا برعکس، به صدور انقلاب لطمه زد؟ به هر حال نگاه ایشان بیشتر ایدئولوژیک بود و معتقد بود نظام سیاسی و جزایی و اقتصادی‌مان را به دنیا معرفی کنیم و برای دنیا حرف داریم لذا باید با دنیا مرتبط باشیم و پیام‌مان را به دنیا برسانیم. به همین جهت با تندروی‌هایی مانند اینکه با دنیا قطع رابطه کنیم، مخالف بودند.

 

* برخورد امام با جبهه ملی زمانی بود که آن‌ها حکم قصاص را غیرانسانی نامیدند و اعلام راهپیمایی علیه لایحه قصاص کردند. یا برخورد امام با نهضت آزادی در دوره جنگ بود که آن‌ها جبهه خودی را تضعیف می‌کردند. نباید آن برخورد‌ها را به امروز سرایت دهیم. افرادی در‌‌ همان دوران و بعد از آن، این برخورد‌ها را یک ملاک کلی برای برخورد با این گروه‌ها در نظر گرفتند و گاهی تندروی کردند. من با برخی برخوردهایی که در آن دوران شد و حتی الان با نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها می‌شود، مخالفم. چون نهضت آزادی‌ها مثل مجاهدین خلق نبودند. البته آن‌ها یک بینش و روش جداگانه‌ای داشتند اما باید این روش و بینش را تحمل می‌کردیم. به هر حال این‌ها یک گروه اسلامی بودند، منتها اصل ولایت ‌فقیه را به این شکل رایج قبول نداشتند و یا در روش کار، کمی متفاوت بودند. آن‌ها با تندروی‌ها مخالف بودند، اما به هر حال گروهی بودند که می‌شد با آن‌ها کار کرد و می‌شد آن‌ها را جذب کرد. البته با امام زاویه داشتند مانند زاویه بازرگان؛ اما زاویه ‌داشتن مستلزم طرد کردن نیست. کاربرد اصلی‌شان هم در‌‌ همان دولت موقت بود.

 

شهید مطهری، آقای بازرگان را به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت معرفی کرد چون این استدلال را داشت که انقلاب سریع‌تر به نتیجه می‌رسد و با حضور بازرگان بسیاری از حساسیت‌ها روی انقلاب ما کمتر شد و انقلاب سریع‌تر به پیروزی رسید. اما بعدا این گروه نتوانستند خودشان را با امام هماهنگ کنند و آن حوادث رخ داد. پدرم در‌‌ همان روزهای آخر حیاتشان از عملکرد بازرگان راضی نبودند و معتقد بودند که این‌ها دیگر باید کنار بروند و ماموریتشان را انجام دادند که‌‌ همان مدیریت دوره انتقال بود. اما این به این معنی نیست که ما باید آن‌ها را طرد و محدود می‌کردیم و حتی ضد انقلاب معرفی کنیم. البته نهضت آزادی در دوره جنگ هم معتقد به ادامه جنگ نبودند و می‌گفتند باید صلح شود. این نگاه‌شان از نظر انقلابیون سبب تضعیف روحیه مردم می‌شد و به همین دلیل از دست آن‌ها ناراحت بودند و گاهی نهضت آزادی را ستون پنجم دشمن می‌نامیدند.

 

با همه این اوصاف معتقدم به عنوان یک گروه منتقد باید تحمل می‌شدند و حقوقشان به درستی رعایت نشد. اگر شهید مطهری بودند بسیاری از این افراد را جذب می‌کردند، چون بالاخره از سال 34 تا 58 با آن‌ها مراوده داشتند و سخنران اصلی جلسات انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان بودند که مهندس بازرگان و دکتر سحابی و مهندس کتیرایی و مهندس معین‌فر گردانندگان اصلی آن بودند؛ لذا حضور ایشان می‌توانست نهضت آزادی را به دیدگاه‌های امام نزدیک کند.

 

* مراجع سه‌گانه زمان انقلاب یعنی آیت‌الله گلپایگانی و شریعتمداری و نجفی مرعشی و نیز آقای خویی در نجف، همگی شهید مطهری را وزنه بزرگ علمی می‌دیدند نه یک چهره صرفا سیاسی. مراجع سه‌گانه قم در دوره نهضت اسلامی در میان یاران امام حرف آیت‌الله مطهری را بیشتر قبول داشتند و آن شهید نقش ویژه‌ای در هماهنگ کردن آن‌ها با نهضت امام داشت. شهید مطهری آن‌ها را ترغیب می‌کند که در مواردی اعلامیه سه نفره بدهند و از امام حمایت کنند. همین طور اعلامیه آقای شریعتمداری در چهلم شهدای قیام قم که منجر به قیام تبریز شد به تحریک شهید مطهری صادر شد.

 

* از لحاظ مال و منال که از قبل انقلاب وضع مالی خوبی داشتیم.‌‌ همان قبل انقلاب، یکی از ایرادهایی که برخی انقلابیون به شهید مطهری می‌گرفتند این بود که چرا خانه شما بالای شهر است. خانه ما در قلهک بود،‌‌ همان خانه‌ای که الان مادر و برادرم در آن سکونت دارند؛ لذا در یک سطح متوسط به بالا بودیم.‌‌ همان موقع خانه ما بزرگ بود برای زندگی هفت فرزند. ایشان از سال 50 راننده و ماشین بنز – البته نه مدل بالا – داشتند. این‌طور نبود که بعد از انقلاب به چیزی رسیده باشیم. آقای بهشتی هم همین‌طور بود، منزل خوب و پژوی 504 داشت و خودش رانندگی می‌کرد. آقای مفتح هم همین‌طور. از قضا بچه‌های این‌ها هیچ کدام منحرف و دچار سوءاستفاده از موقعیت نشدند. چون انقلاب و پیروزی‌اش فرقی به حال ما از لحاظ اقتصادی نکرد. بعد از انقلاب هم که شهید مطهری تنها می‌رفتند و می‌آمدند و شهید شدند؛ لذا این‌طور نبوده که مثلا ما چشمداشتی به ثروت و قدرت داشته باشیم. در مورد قدرت هم شهید مطهری خودش به امام پیشنهاد می‌کند از شورای انقلاب بیرون بیاید و به قم برود و به کار اصلی‌اش یعنی کار علمی بپردازد. امام هم فرموده بود مدتی دیگر باشید بعدا بروید. ایشان اصلا دنبال پست نبود؛ لذا اگر ایشان ترور نمی‌شدند به قم می‌رفتند و به عنوان وزنه علمی مطرح بودند. ایشان معتقد بود که باید حوزه را تقویت کرد و به تربیت طلاب پرداخت.


[ چهارشنبه 93/1/6 ] [ 11:9 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

از باورهای اشتباه میان عوام و حتی برخی نخبگان، استقلال و سلامت سیستم قضایی در دوره پهلوی دوم است، حال آنکه قطعاً چنین نبوده و فسادهای آشکاری که در این سیستم در دوران محمدرضا پهلوی رقم خورد، قابل چشم پوشی نیست. یکی از قضات کشور که در آن دوران جامعه وکالت بر تن داشته، یکی از همین روایات‌ را که نشانه خوبی برای وضعیت جالب و تهوع آور سیستم قضایی در آن دوران است، عیان کرده است.

به گزارش «تابناک»، یکی از دروغ‌های بزرگی که در دهه‌های اخیر تکرار شده و متأسفانه بخشی از طبقه تحصیل کرده ایرانی نیز بدون تکیه بر مستندات مشخص به تکرارش پرداخته‌ و می پردازند، سیستم قضایی مستقل رژیم پهلوی است و حتی تأکید بر سلامت این سیستم قضایی است؛ ادعایی که به سادگی قابل نقض است. کافی است به دادگاه مصدق و دکتر فاطمی توجه کرد و مستنداتی که نشان می‌دهد محمدرضا پهلوی نتیجه دادگاه این دو چهره تاریخی را پیش از برگزاری هر دادگاهی اعلام کرده بود.

مطابق با کتاب «ضد کودتا»ی کرمیت روزولت، روزولت در یکم شهریور پس از کودتا به ایران می رود و سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی را جویا شده و از محمدرضا شاه می پرسد: «میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده‌اند، چه فکری کرده‌اید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده‌ام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب‌های شاه می‌لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت... ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می‌کنند. فاطمی، بیش از همه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده‌ای‌ها را واداشت مجسمه‌های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.» (صفحات 200 و 201)

طبیعتاً بر هیچ کس پوشیده نیست که سرنوشت مصدق و فاطمی چه شد و این دو چهره آزادی خواه و پرچمداران استقلال صنعت نفت، چه بر سرشان آمد. با این حال روایات دیگری نیز درباره سستی، عدم استقلال و فساد عیان سیستم قضایی در دوران پهلوی وجود دارد که نشان می‌دهد هرگونه تعبیر به استقلال یا سلامت مجموعه قضاییِ پهلوی دوم، حکم یک افسانه را داشته که با تاریخ سر ناسازگاری دارد.

جهانگیر مستوفی، رئیس شعبه چهارم وکلای دادگستری که از قضا در آن دوران وکیل بوده، روایت جالبی درباره قائقه آتشین، ملقب به گوگوش، یکی از بازیگران و خوانندگان صاحب نفوذ در آن دوران مطرح کرده که این عدم استقلال را به خوبی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد تا چه میزان عمل به مر قانون در آن دوران بازیچه و از آرمان‌های دست نیافتنی بوده است!

مستوفی در این باره در نسیم بیداری نوشته است: طبیعتاً بر هیچ کس پوشیده نیست که سرنوشت مصدق و فاطمی چه شد و این دو چهره آزادی خواه و پرچم داران استقلال صنعت نفت، چه بر سرشان آمد. با این حال روایت‌های دیگری نیز درباره سستی، عدم استقلال و فساد عیان سیستم قضایی در دوران پهلوی وجود دارد که نشان می‌دهد هرگونه تعبیر به استقلال یا سلامت مجموعه قضاییِ پهلوی دوم، حکم یک افسانه را داشته که با تاریخ سر ناسازگاری دارد.

جهانگیر مستوفی رئیس شعبه چهارم وکلای دادگستری که از قضا در آن دوران وکیل بوده، روایت جالبی را در خصوص قائقه آتشین ملقب به گوگوشش یکی از بازیگران و خوانندگان صاحب نفوذ در آن دوران مطرح کرده که این عدم استقلال را به خوبی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که تا چه میزان عمل به مر قانون در آن دوران بازیچه و جزو آرمان‌های دست نیافتنی بود «سال‌های تحصیل من در دانشگاه تهران مصادف بود با کودتای 28 مرداد که در دانشگاه، خفقان شدید حکم‌فرما بود و معمولاً کلاس درس، سربازی با تفنگ می‌ایستاد و از تجمع بیش از دو نفر در محوطه دانشگاه و دورن کلاس‌ها جلوگیری می‌کرد. آن روز‌ها دلم می‌خواست زود‌تر وکیل شوم و باری از این مشکلات و بی‌عدالتی‌ها بردارم؛ خامی و آزاداندیشی دوران جوانی بود. وقتی وکیل شدم، دیدم تفاوت میان چیزی که من می‌خواستم با آنچه عملاً انجام می‌شود، از زمین تا آسمان است.

خاطره جالبی که دارم از سال‌های اول وکالتم بود. آن سال‌ها افراد زیادی برای وکالت داوطلب نمی‌شدند و بنابر این پرونده‌های خاص ممکن بود سهم هر فردی شود. تابستان سال 52 بود. از آن تابستان‌های گرم که فعالیت جریان‌های مختلف سیاسی هم بر گرمای آن می‌افزود تا جایی که زندگی را سخت می‌کرد! بازار موسیقی هم داغ بود و هر خواننده‌ای برای خود هوادارانی داشت. اگر کسی از این جماعت می‌توانست با دربار هم ارتباط پیدا کند، برای خودش قدرتی دست و پا می‌کرد و به قول معروف «نانش در روغن» بود.

تیرماه بود که یکی از دوستان دوران دانشگاه با من تماس گرفت و پیگیری پرونده‌ای را به من سپرد. آن روز درباره مشکل توضیحی نداد و فقط گفت مشکل دعوای مالی است. برای روز پنجشنبه وقت دادم و روز موعود مردی میانه سال به سراغم آمد که فرد موجهی به نظر می‌رسید. او از کیفش یک فقره چک درآورد و از من پرسید که می‌توانم آن را برایش نقد کنم یا نه؟

معلوم بود که این چک برگشتی، متعلق به فرد مهمی است که برای نقد کردن آن نیازمند وکیل شده است. رقم چک بسیار بالا بود؛ یک میلیون تومان که برای سال 52 ثروت کلانی به حساب می‌آمد. پای چک را هم فردی امضاء کرده بود که در آن زمان همه او را می‌شناختند و خواننده معروفی بود. چک متعلق به گوگوش بود.

طی کردن مراحل قانونی برای دادگاهی شدن صاحب چک بی‌محل، خیلی طول نکشید. خوب می‌دانستم رای دادگاه دو حالت بیشتر ندارد؛ یا صاحب چک باید پول را می‌داد یا راهی زندان می‌شد. روز دادگاه فرارسید. من و موکلم در کمال خوش باوری در دادگاه حاضر شدیم. گوگوش هم آمد. کسی هم همرانش نبود. فکر می‌کردم برای خودش وکیل بیاورد تا در صورت ناتوانی مالی، راهی زندان نشود اما او فقط وارد دادگاه شد، به قاضی اعلام کرد مبلغ چک را ندارد که پردازد و از در دیگر خارج شد، بدون اینکه مشکلی برایش ایجاد شود. قاضی حتی از او یک تعهد ساده هم نگرفت تا دل ما خنک شود. این موضوع تا مدت‌ها نقل رسانه‌ها و محافل حقوقی آن زمان بود که البته فایده‌ای هم نداشت. اینجا بود که فاصله آرمان و آرزو با واقعیت‌های جاری جامعه را متوجه شدم!
».

گوگوش از خوانندگان معتمد دربار بود و خوانندگی او در جشن‌های دربار از جمله جشن تولد رضا پهلوی، پسر محمدرضا شاه مشهور است و ظاهراً به همین دلیل، سیستم قضایی وقت جرأت نقد چک‌های او و همسر اولش محمد قربانی را نداشته است.


[ چهارشنبه 93/1/6 ] [ 11:8 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 542
کل بازدیدها: 1639468