علی داودی | ||
|
راز جنایت در چاه خانه قدیمی اوایل هفته گذشته دختر جوانی به اداره آگاهی لاهیجان رفت و از ناپدید شدن پدرش اینگونه خبر داد: «دیروز پدرم از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. با طولانی شدن غیبتش به جستوجو پرداختم، اما هیچ اثری از او نبود، چرا که پدرم مرا در جریان کارها و رفتوآمدهایش قرار میداد. حالا هم احتمال میدهم برایش اتفاق بدی افتاده باشد و از پلیس کمک میخواهم.» بدینترتیب تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی به تحقیق درباره سرنوشت مرد ?? ساله پرداختند تا اینکه به مستأجر خانهاش مشکوک شدند. سرهنگ عبادالله کریمی – رئیس پلیس آگاهی گیلان – با اشاره به این خبر گفت: کارآگاهان وقتی متوجه تناقضگوییهای مرد مستأجر – میلاد – شدند، به بازجوییهای تخصصی ادامه دادند تا اینکه او لب به سخن گشود و راز قتل صاحبخانه را فاش کرد. متهم درباره انگیزهاش گفت: «به رفت و آمدهای مقتول به خانهام مشکوک شده و احتمال میدادم با همسرم رابطه پنهانی دارد. از آنجا که این موضوع بشدت آزارم میداد، تصمیم گرفتم او را بکشم! روز حادثه وقتی به خانه آمده و او را در خانه دیدم، در اوج عصبانیت با چوب به جانش افتادم، سپس با کمک همسرم جسدش را داخل چاه فاضلاب خانه قدیمی انداختیم.» سرهنگ کریمی ادامه داد: با اعترافهای مرد جنایتکار، کارآگاهان راهی خانه مورد نظر شده و جسد مقتول در حضور آنها از چاه بیرون کشیده شد. در ادامه با دستور بازپرس جنایی جسد برای تعیین علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات جنایی در اینباره همچنان ادامه دارد. [ یکشنبه 90/3/22 ] [ 9:5 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
تابناک اجتماعی: مجید رفیعی در وبلاگش، پل مدیریت نوشت: توی فروشگاه کوچک مانتوفروشی پاساژی در بازار تهران نشسته بودم که خانمی سر داخل مغازه کرد و از فروشنده پرسید: "خانم مانتوی کوتاه دارید؟" ، خانم فروشنده پرسید چقدر کوتاه؟ ، دختر خانم با دست نشون داد و گفت مثلا تا اینجام باشه. خانم فروشنده گفت اینقدر کوتاه نداریم. فروشش ممنوعه. دختر خانم گفت خب اینجاها خیاطی نیست بدم کوتاه کنن؟ خانم فروشنده گفت: چرا هست! دختر خانم وارد مغازه شد و چندتا مانتو را امتحان کرد. دائما اصرار داشت که هر چی بیشتر مانتو بهش بچسبه! خانم فروشنده که اون هم یه خانم جوان بود کنجکاو شد که آخه دختر چرا اینقدر حساسی؟! دختر خانم گفت آخه فردا با دوستام می خوام برم بیرون. - بعدش شروع کردن به خندیدن_ خانم فروشنده پرسید مگه تا حالا با دوستات بیرون نرفتی که اینقدر حساسیت به خرج می دی؟! دختر خانم گفت نه اولین بارمه. حدسم درست بود دختر خانم ماجرای ما دانشجوی ترم اول دانشگاهه توی یکی از دانشگاههای اطراف تهران کم کم فروشگاه شلوغ شد و من که از پا درد به تک صندلی داخل فروشگاه پناه برده بودم از حرف ها و حرکاتی که خانم ها و آقایان! می آمدند آنجا می کردند خجالت زده شده بودم. از مغازه بیرون رفتم. *** حدود یک ربع بعد که همسرم از فروشگاه بیرون اومد گفت دیدی دختره را؟! گفتم ای بابا مگه شما هم دیدیش؟!! گفت: دختره دانشجوی ترم اول رشته ... بود. فردا می خواست بره گردش و ... همسرم ادامه داد تازه به تو هم تیکه انداخت! گفتم به من؟!!! گفت: وقتی فهمید که من متاهلم اول کلی بحث کرد که چرا زود ازدواج کردی و آخرش هم برگشت با یه لحن خاصی گفت نکنه شوهرت همون پسر حزب اللهیییه بود که اینجا نشسته بود ... [ یکشنبه 90/3/22 ] [ 8:53 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
این جامعه شناس و آسیب شناس از رعایت نکردن حدود شرعی در پوشش و لباس در 60 درصد زنان و مردان تهرانی خبر داد و افزود: بررسیهای شورای فرهنگ عمومی نشان می دهد تنها 40 درصد مردان و 37 درصد زنان تهرانی حدود شرعی حجاب را در پوشش های خود رعایت می کنند.
مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس گفت: 60 درصد زنان و مردان تهرانی حدود شرعی را در پوشش و لباس خود رعایت نمی کنند. مجید ابهری در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه با آغاز فصل تابستان دو موضوع اوقات فراغت و بدحجابی در جامعه و رسانه ها داغ می شود گفت: در موضوع اوقات فراغت با توجه به اینکه نهادهای مختلفی با بودجههای قابل توجه 30 سال است که در حوزه اوقات فراغت جوانان و نوجوانان فعالیت می کنند ولی هنوز این مشکل برطرف نشده است. وی افزود: بر اساس بررسیهایی که در مناطق 16، 10، 11 و 20 تهران انجام شده است آموزش و پرورش تنها 30 درصد از نوجوانان و جوانان را تحت پوشش برنامه های تابستانی خود قرار داده و الباقی جوانان و محصلان با خیابانگردی، تماشای تلویزیون و ماهواره، بازیهای رایانه ای، کلاسهای تقویتی و تجدیدی و یا کار کردن در فروشگاههای اقوام و آشنایان خود را سرگرم کرده و به نوعی اوقات فراغت را می گذرانند. مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: امروز هیچ مسئول و نهادی نمی تواند بگوید بودجه نداریم زیرا بودجه تامین شده ولی سیاستگذاریها و برنامه ریزیها صحیح نبوده است و بیشتر برنامه ها کوتاه مدت و مقطعی بوده است. ابهری افزود: برای تقویت برنامه های اوقات فراغت نوجوانان و جوانان باید فرهنگسراها، مساجد و مدارس را با تمرکز و تامین بودجه و امکانات سخت افزاری و نرم افزاری به پایگاهی برای حضور صمیمانه و راحت برای قشر جوان تبدیل و این برنامه ها را در کشور نهادینه و مستمر کرد. این جامعه شناس و آسیب شناس از رعایت نکردن حدود شرعی در پوشش و لباس در 60 درصد زنان و مردان تهرانی خبر داد و افزود: بررسیهای شورای فرهنگ عمومی نشان می دهد تنها 40 درصد مردان و 37 درصد زنان تهرانی حدود شرعی حجاب را در پوشش های خود رعایت می کنند. ابهری اظهار داشت: گروههای بدحجاب و بد پوشش در جامعه به سه گروه تقسیم می شوند که گروه نخست مهاجمانی هستند که آگاهانه در ازای دریافت حقوق و دستمزد به مانکن تبدیل شده و با آرایش و ظاهری نامتعارف درصدد بدنام کردن جامعه در رسانه ها هستند. گروه دوم را افراد متخلف و قانون شکن تشکیل می دهند که با آگاهی اقدام به بدپوششی می کنند و گروه سوم افراد بی خبر هستند که از روی تقلید نوع پوشش خود را انتخاب کرده و بدون اطلاع خلاف می کنند. [ یکشنبه 90/3/22 ] [ 8:51 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
در نامهای که به مجلس ارائه شده نام حمید سجادی به عنوان گزینه پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت ورزش و جوانان اعلام شده است اما باتوجه به اینکه دو مورد در دولت نهم نام افراد پیشنهادی در لحظات آخر تغییر کرد، باید تا فردا و قرائت رسمی نامه منتظر بمانیم.
عضو کارگروه تربیتبدنی مجلس از معرفی حمید سجادی از سوی رئیس جمهور به عنوان گزینه تصدی وزارت ورزش و جوانان خبر داد. سید جلال یحییزاده در گفتوگو با فارس، عنوان کرد: در نامهای که به مجلس ارائه شده نام حمید سجادی به عنوان گزینه پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت ورزش و جوانان اعلام شده است اما باتوجه به اینکه دو مورد در دولت نهم نام افراد پیشنهادی در لحظات آخر تغییر کرد، باید تا فردا و قرائت رسمی نامه منتظر بمانیم. وی ادامه داد: آنچه مسلم است این که تا این لحظه نام آقای سجادی به عنوان گزینه پیشنهادی آقای احمدینژاد به مجلس معرفی شده است. این موضوع فردا در مجلس مورد بررسی قرار خواهد گرفت. یحییزاده درباره اینکه نظر نمایندگان در این باره چیست، خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه هفته گذشته مجلس جلسهای نداشت، نمیتوانم درباره رایزنیهای غیررسمی و اینکه آقای سجادی تا چه اندازه مورد نظر نمایندگان است، صحبت کنم. فردا این موضوع تا حدود زیادی مشخص خواهد شد. این نماینده در پاسخ به این سؤال که شرایط سجادی را برای احراز این سمت چگونه میبیند به فارس گفت: ایشان ویژگیهای مثبتی دارند و از سابقه ورزشی خوبی برخوردار هستند. سجادی در سازمان تربیتبدنی فعالیت کرده و تجارب خوبی دارد اما نکاتی هم وجود دارد که مبهم است و باید برطرف شود. وی در توضیح این موارد اظهار داشت: برخورد ایشان با وزارت ورزش نیاز به توضیح دارد و اینکه بدانیم سجادی تا چه اندازه نسبت به تشکیلات این وزارتخانه باور و ایمان دارد. ارتباطاتی هم که وجود دارد گاهی اوقات مایه نگرانی ما درباره سجادی است و از همه مهمتر این است که بدانیم وی چه برنامهای دارد و میخواهد چه کارهایی انجام دهد. من اکنون نمیتوانم در این باره قضاوت کنم و باید منتظر تشکیل جلسه رسمی مجلس باشیم. یحییزاده در پایان گفتوگو با فارس درباره اینکه چه زمانی تکلیف این موضوع مشخص خواهد شد، تاکید کرد: در صورتی که فردا کار آغاز شود هفته آینده جلسه رأی اعتماد برگزار خواهد شد. [ یکشنبه 90/3/22 ] [ 8:51 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
چندی قبل با پدر نوزاد آشنا شدم. او از بارداری ناخواسته همسرش و مشکلات مالی زندگی شان گلایه میکرد. من هم بهدلیل نازایی، همیشه در حسرت داشتن فرزند بودم. به همین خاطر به او پیشنهاد کردم پس از تولد نوزادشان، او را به ما بفروشد.
ایران: سناریوی ربودن نوزادی از مقابل بیمارستان که با همکاری پدرش طراحی و به اجرا درآمده بود از سوی پلیس فاش شد. سرهنگ کرمی- رئیس پلیس بندر عباس- در تشریح ماجرا گفت: اوایل خرداد امسال والدین نوزاد تازه متولد شدهای هراسان و مضطرب خود را به مأموران کلانتری 15 بندر عباس رسانده از ربوده شدن فرزندشان مقابل بیمارستان خبر دادند. پس از تشکیل پرونده و در تحقیقات پلیسی مشخص شد نوزاد هنگامی که در آغوش مادر بزرگش بوده از سوی افراد ناشناسی ربوده شده است. بدینترتیب مأموران با ردیابیهای گسترده پلیسی، سرانجام کودک ربایان را شناسایی و در عملیاتی ضربتی، زوج جوان را دستگیر کردند. زن جوان در بازجوییها ضمن اعتراف گفت: «چندی قبل با پدر نوزاد آشنا شدم. او از بارداری ناخواسته همسرش و مشکلات مالی زندگی شان گلایه میکرد. من هم بهدلیل نازایی، همیشه در حسرت داشتن فرزند بودم. به همین خاطر به او پیشنهاد کردم پس از تولد نوزادشان، او را به ما بفروشد. ابتدا مخالفت کرد اما پول وسوسهاش کرد و بالاخره پذیرفت. روز حادثه هم طبق قرار نوزاد را مقابل در بیمارستان به مادر زنش داد و آنجا را ترک کرد. من هم در فرصتی مناسب بچه را ربوده و فرار کردم.» بهدنبال این اعترافها نوزاد پسر تحویل مادرش شد و پدر را هم به اتهام فروش فرزندش دستگیر کردند. [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:55 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به دنبال این اعتراض، نیروهای امنیتی فرودگاه، شروع به ضرب و شتم این مسافر ایرانی و یکی دو نفر که می خواستند به او کمک کنند، کردند. در همین حین، وقتی همسر این مسافر ـ که به گفته خودش پدر و برادرش شهید جنگ تحمیلی بودند ـ به سویش آمد، با لگد به شکمش زدند. به دنبال این رخداد.../در همین حال، یکی از فرزندان شهید حکیم وارد فرودگاه شد. وی که گویی پیشتر از موضوع باخبر شده بود، تأکید کرد تا این موضوع حل نشود، حاضر به ترک محل نیست.
رفتار ناشایست و همراه با توهین و ضرب و شتم نیروهای امنیتی فرودگاه نجف اشرف با زایران ایرانی پرواز 113 روز چهارشنبه، هفدهم خرداد ماه جاری نجف اشرف ـ تهران و دیرکرد دوازده ساعته این پرواز، تاکنون با هیچ واکنشی از سوی عراقی ها برای عذرخواهی و برخورد با عوامل این رفتار همراه نبوده است. به گزارش «تابناک»، پرواز 113 هواپیمایی «العراقیه» که قرار بود، ساعت 10 صبح روز چهارشنبه از نجف اشرف به سوی تهران حرکت کند، پس از آنکه ساعت ها با دیرکرد همراه شد، با اعتراض مسافران ایرانی روبه رو شد که این اعتراض برحق به توهین، تحقیر و ضرب و شتم برخی مسافرین منجر شد و تأسف بارتر اینکه یکی از مسافرین به شکل وحشیانه ای مورد اذیت قرار گرفت و اگر پا درمیانی مقامات کنسولگری و یکی از شخصیت های سیاسی ـ مذهبی عراق نبود، وی در حال بازداشت شدن به دست نیروهای امنیتی بود. شاهدان عینی ماجرا را اینگونه برای خبرنگار ما شرح دادند: «پرواز 113 العراقیه، طبق بلیت قرار بود ساعت 10 صبح به وقت عراق ـ 11/30 به وقت ایران ـ به سوی تهران پرواز کند که در همین حین به ما اعلام کردند برای جلوگیری از مشکلات احتمالی، از ساعت 6 در فرودگاه حاضر باشید. پس از گذشت چند ساعت، هنگامی که مسافران، گذرنامه هایشان مهر خروج از عراق خورد، به سالن خروجی برای پرواز وارد شدند. این در حالی بود که فرودگاه، دارای کمترین امکانات رفاهی بود و جز یک بوفه کوچک، هیچ امکانی برای تهیه غذا و حتی آب نبود. این بوفه لیوان های آب را به قیمت بیش از هزار تومان عرضه می کرد که البته گرم هم بود. سالن فرودگاه بسیار گرم بود و به نظر نمی رسید دستگاه خنک کننده ای داشته باشد. برخی مسافران که کودکانی به همراه خود داشتند، به شدت در عذاب بودند. خلاصه، ساعت ها از زمان اعلام شده برای حرکت هواپیما گذشته بود، ولی از انجام پرواز خبری نبود. وقتی هیچ اطلاع رسانی به مسافران نشد، چند تن از مسافران با مراجعه به تنها شخصی که احتمال می رفت آگاه باشد، وضعیت را جویا شدند. وی نیز با بی اعتنایی و بی احترامی تمام می گفت: به من ربطی ندارد و نمی دانم پرواز کی انجام می شود. در همین هنگام بود که به دلیل این بی احترامی میان آنان بحثی در گرفت و وقتی یکی از مسافران معترض شد که: « فرودگاه هیچ امکاناتی ندارد و زن و بچه های ما با اینکه دوازده ساعت اینجا هستند، نه پذیرایی شده اند و نه فروشگاهی هست که بتوانیم آب و غذا تهیه کنیم»، نیروهای امنیتی فرودگاه شروع کردند به ضرب و شتم این مسافر ایرانی و یکی دو نفر که می خواستند به او کمک کنند. همچنین در همین حین، وقتی همسر این مسافر ـ که به گفته خودش، پدر و برادرش شهید جنگ تحمیلی بودند ـ به سویش آمد، با لگد به شکمش زدند و به دنبال این رخداد، جو متشنج شد و نیروهای امنیتی خواستند این مسافر را با خود به سوی دیگر سالن ببرند که مردم در برابر آنها مقاومت کردند و شعار «الله اکبر» و «یا حسین» سر دادند که باعث شد نیروهای امنیتی او را رها کنند. لحظاتی بعد شخصی که او را ژنرال خطاب می کردند و گفته می شد رئیس فرودگاه است، در جمع معترضین حاضر شد و گفت: تا این فرد را تحویل ندهید، اجازه نمی دهم پرواز انجام شود! و لحظاتی بعد با نیروهای بیشتری آمدند و گفتند که حتما باید این فرد را برای پاره ای از توضیحات ببرند؛ اما مسافران گفتند: ما یا همه می آییم یا نمی گذاریم وی را ببرید. در این میان، شخص ژنرال و نیروهای همراهش، شروع به توهین به ایرانیان و حتی برخی از مقامات کشورمان کردند، به گونه ای که گویی از تحقیر ما لذت می برند. وقتی فضا خیلی متشنج شد، نزدیک ساعت 10 شب، مقداری مواد غذایی آوردند، ولی مسافران به نشانه اعتراض حاضر نشدند آنها را تحویل بگیرند. گاه اذان مغرب رسید و مسافران گرسنه و تشنه در بلاتکلیفی، در گوشه و کنار سالن فرودگاه به اقامه نماز ایستادند، زیرا نمازخانه یا محل مناسبی برای خواندن نماز نبود. در همین حال، مأموران امنیتی از فرصت استفاده کرده و به رغم مقاومت فردی که با آنها درگیر شده بود و برخی مسافران که نزدیک وی بودند، او را روی دست گرفته و سپس با ضرب و شتم به سوی دیگر سالن یعنی سالن انتظار بردند، اما گذرنامه وی نزد همسرش مانده بود. در این هنگام، اعتراض مسافران خسته و بی رمق بالا گرفت. پیش از این نیز برخی افراد که به نظر می رسید از مقامات باشند، با کنسولگری و برخی افراد تماس گرفته بودند که به دنبال آن، یکی از مقامات کنسولگری نیز در بین مسافران حاضر شد. نیروهای امنیتی فرودگاه خواهان حضور یکی از مسافران که به انگلیسی تسلط داشت شدند. وی می گفت وقتی به این مسافر رسیدم، دیدم از شدت ضرب و شتم در حالت نیمه بی هوشی است و حتی نیروهای امنیتی فرودگاه نیز از این وضع نگران شده بودند تا جایی که یکی از مقامات فرودگاهی، نزد ژنرال رفته و خواهان فیصله موضوع شد، اما او دست بردار نبود. متأسفانه، به رغم آنکه همه گونه توهین و بی حرمتی به ما شده بود، برای جلوگیری از ایجاد دردسر برای هموطن بازداشت شده مان، حاضر به عذرخواهی شدیم تا موضوع پایان یابد؛ اما ژنرال عراقی که شمایلش به بعثی های زمان جنگ می ماند، حاضر به این کار نشد و می گفت باید گذرنامه او را تحویل بدهید. در همین حال، یکی از فرزندان شهید حکیم وارد فرودگاه شد. وی که گویی پیشتر از موضوع آگاه شده بود، به همراه مقام کنسولگری پیگیر موضوع شد و تأکید کرد تا این موضوع حل نشود حاضر به ترک محل نیست. سرانجام مقام کنسولگری اطمینان داد که اجازه نمی دهد این مسافر ایرانی را نگه دارند و با گرو گذاشتن گذرنامه سیاسی خود نزد مسافران، گذرنامه این مسافر را گرفت و تحویل طرف عراقی داد که ساعتی بعد پس از تصویر برداری از گذرنامه و پرسش و پاسخ هایی که برای تحقیر مسافر ایرانی بود و با پافشاری مقام کنسولی و آقای حکیم وی را آزاد کردند. و این گونه بود که پرواز ساعت 11 شب به وقت عراق، در حالی که به مسافران به شدت تحقیر شده و وضعیت روانی بدی داشتند انجام شد؛ اما دشمنی ژنرال به همینجا ختم نشد و وقتی که هواپیما در فرودگاه امام به زمین نشست، مشخص شد که بار هیچ یک از مسافران این 113 فرستاده نشده بود». پیگیری های خبرنگار «تابناک» در پی وقوع این رخداد، حکایت از آن دارد که مسافران استشهادی درباره چگونگی ماجرا، تهیه کرده و در اختیار کنسولگری ایران در نجف قرار داده اند. این رفتار اخیر و رفتارهای مشابه با زایران ایرانی از سوی برخی مأمورین عراقی، در حالی صورت می گیرد که در سال گذشته، بیش از یک میلیون و دویست هزار زایر ایرانی به عراق سفر کرده اند و درآمدی بیش از ششصد میلیون دلار را نصیب عراقی ها کرده است. ناگفته نماند، با توجه به این سودرسانی ایرانی ها به عراق، جدای از کمک های دولت ایران به این کشور و نذوراتی که به عتبات عالیات اهدا می شود، منطق حکم نمی کند که مردم عراق، قدر این نعمت را دست کم برای حفظ منافع خود ندانند. برای همین گفته می شود برخی باقی مانده های حزب بعث ـ که بعید نیست ژنرال فرودگاه نجف نیز یکی از آنها باشد ـ از حضور ایرانی ها در عراق و گسترش این رابطه به شدت خشمگین بوده و از هر راهی با چنین برخوردهایی، در پی ایجاد اشکال در توسعه این رابطه هستند؛ رابطه ای که بیش از ایران، عراق و مردمش از آن سود می برند. اما اکنون باید پرسید، آیا ایرانیانی که چنین باعث رونق عراق شده اند و حضورشان سود سرشاری برای عراقی ها دارد، شایسته چنین برخوردهایی هستند؟ اکنون خواست مسافران پرواز 113 نجف ـ تهران و دیگر ایرانیان این است که دولت ایران با جدیت این موضوع را پیگیری کرده و خواهان برخورد شدید از سوی دولت عراق با فرد خاطی شوند و همچنین به طرف عراقی هشدار دهند که سهل انگاری در برخورد با چنین رفتارهایی برای آنها هزینه های بسیاری خواهد داشت. این موضوع نباید فراموش شود که هر چند مردم ایران حساب دولت و حکومت جدید عراق را کاملا جدا از حکومت دوران صدام معدوم می دانند، در کنار گسترش روابط با همسایه خود، خواهان حفظ عزت و شأن ایرانیان در کشور همسایه شیعی خود هستند. [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:53 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
همه مسئولان باید لجبازی را کنار بگذارند و منافع ملی و مصالح مردم را بر نظر و سلیقه شخصی خود ترجیح دهند و تنها پیرو قانون باشند، چرا که اجرای قانون حتی اگر اشکالاتی داشته باشد بهتر از بی قانونی و بلاتکلیفی است. همچنین بلاتکلیفی سیستم مدیریتی، عدم جذب امکانات لازم در بخش ورزش و نبود متولی قانونی برای دفاع از مواضع ورزش ایران در عرصه جهانی مشکلات و تبعات ناشی از تشکیل نشدن وزارت ورزش و جوانان است.
به گزارش «تابناک» ورزشی، پس از مدتها کشمکشهای فراوان، و موافقت رئیس جمهور ظاهرا تکلیف وزارت ورزش و جوانان طی امروز و فردا مشخص می شود ، و فرد مورد نظر احمدی نژاد برای گرفتن رای اعتماد به مجلس معرفی می شود ، البته بهتر بود از دی ماه 89 ، رئیس جمهور برای دو سازمان منحل شده تربیت بدنی و جوانان سرپرست انتخاب می کرد تا این دو سازمان در این چند ماه اینقدر بلا تکلیف نباشند. بنا بر شنیدهها، از میان کاندیداهایی که از رسانههای گوناگون برای این پست نام برده میشوند، ظاهرا شانس حمید سجادی ، حبیب کاشانی خانم «طاهره بنیاسد» و علی سعیدلو بیش از دیگران است ، البته در آخرین لحظات هر اتفاقی ممکن است رخ دهد و شاید فردی دیگری برای این وزارتخانه در نظر گرفته شود ... مهمترین موضوعی که باید روی آن بحث شود، اینکه آیا مجلس به فرد مورد نظر احمدی نژاد رأی اعتماد میدهد یا آن که گزینه اصلی در صورت رأی عدم اعتماد، در مرحله دوم مطرح میشود!؟ به ویژه آنکه در گذشته، نمایندگان مجلس معمولا در مرحله دوم انعطاف بیشتری از خود نشان داده اند... ضمنا، غیر از موارد بالا، باید نگرانی فدراسیونهای ورزشی را درباره برنامهریزی بینالمللی نیز در نظر گرفت. در ضمن، این وزارتخانه تنها متولی امر ورزش نیست و اگر قرار است فردی که وزیر آن می شود، خود متولی امور باشد، بی تردید باید برخوردار از اقتدار، دانش و تجربه مدیریتی در سطح کلان باشد. همچنین بلاتکلیفی سیستم مدیریتی، عدم جذب امکانات لازم در بخش ورزش و نبود متولی قانونی برای دفاع از مواضع ورزش ایران در عرصه جهانی مشکلات و تبعات ناشی از تشکیل نشدن وزارت ورزش و جوانان است. هر فرد یا نهادی که در اجرای قانون و تشکیل وزارت ورزش و جوانان کوتاهی کرده است، مسئول تبعات و مشکلات جاری ورزش کشور است و باید در برابر مردم پاسخگو باشد. به هر حال همه مسئولان باید لجبازی را کنار بگذارند و منافع ملی و مصالح مردم را بر نظر و سلیقه شخصی خود ترجیح دهند و تنها پیرو قانون باشند، چرا که اجرای قانون حتی اگر اشکالاتی داشته باشد بهتر از بی قانونی و بلاتکلیفی است. مخالفان تشکیل وزارت ورزش، گزینه مناسبی برای تصدی این وزارتخانه نیستند عضو هیئت رئیسه فراکسیون ورزش مجلس در مورد گزینههای احتمالی وزارت ورزش و جوانان گفت: افراد مطرح شده برای تصدی این وزارتخانه از ابتدا مخالف تشکیل این وزارتخانه بودند و اکنون نمیتوانند گزینه مناسبی برای تصدی این وزارتخانه باشند. "مقداد نجفنژاد" در گفتوگو با خبرنگار خانه ملت، گزینه های مطرح شده برای تصدی وزارت ورزش و جوانان را در حد شایعه دانست و گفت: این افراد مخالف تشکیل وزارت ورزش و جوانان بودند و قطعا گزینه مناسبی برای این وارتخانه نیستند. نظرات سابق برخی از کاندیدهای وزارت ورزش و جوانان سجادی: ما مدیران دولتی هستیم؛ اگر وزارت ورزش تصویب شود قانون را اجرا میکنیم نفر دوم سازمان تربیت بدنی می گوید که هیچ اجباری برای انتقاد از تشکیل وزارت ورزش نیست. موضعگیریهای روسای فدراسیونهای ورزشی که همگی علیه تشکیل وزارت ورزش جبهه گرفتهاند و آن را نقد میکنند، این شائبه را به وجود آورده که سازمان تربیت بدنی روسای فدراسیونها را اجبار کرده تا علیه این موضوع موضعگیری کنند. ولی حمید سجادی معاون ورزشی سازمان تربیت بدنی این حرف را قبول ندارد. او به عنوان نفر دوم سازمان تربیت بدنی مواضع این سازمان را اعلام میکند و میگوید هیچ اجباری برای انتقاد از تشکیل وزارت ورزش نیست روزنامه جمهوری اسلامی 14/12/1389 سعیدلو: مخالف تشکیل وزارت ورزش و جوانان بودم معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی با بیان اینکه از ابتدا مخالف تشکیل وزارت ورزش و جوانان بوده است از اجرایی شدن مراحل تشکیل این وزارتخانه خبر داد. علی سعیدلو در حاشیه سفر هیئت دولت به لرستان در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد روند تشکیل وزارت ورزش و جوانان و ادغام سازمان ملی جوانان و سازمان تربیت بدنی، اظهار داشت: این موضوع طبق شرایط قانونی دارد مراحل کار اجرایی خود را طی میکند. وی با یادآوری اینکه من از ابتدا مخالف تشکیل وزارت ورزش و جوانان بودم، ادامه داد: دلیل مخالفت من این بود که چیزی را نمیدیدم که درست باشد و تشکیل این وزارتخانه را به صلاح ورزش کشور نمیدانستم. گفتنی است، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نشست علنی دوازدهم دی ماه گذشته با 141 رأی به طرح تأسیس وزارت ورزش و جوانان رأی دادند که پس از آن این طرح از سوی شورای نگهبان، تأیید شد [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:52 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
بنابر این گزارش (حمید.پ) از طریق فردی به نام (م) در حال دریافت مدرک دکترا می باشد. نامبرده اخیرا مدارک دکترا را از طریق دو کشور روسیه و رومانی به برخی مسئولین که خواهان آن هستند ارائه می دهد.
شنیده های خبرنگار جوان آنلاین حاکی از آن است که مهره گروه انحرافی و قائم مقام یکی از مراکز مهم پولی کشور نیز به جمع دارندگان مدرک دکترای پولی از نوع مشکل آن دار پیوسته است! بنابر این گزارش (حمید.پ) از طریق فردی به نام (م) در حال دریافت مدرک دکترا می باشد. نامبرده اخیرا مدارک دکترا را از طریق دو کشور روسیه و رومانی به برخی مسئولین که خواهان آن هستند ارائه می دهد. گفته می شود در ازای دریافت مدرک دکترا برای آقای (حمید.پ) مجوز راه اندازی یک سیلو در اردبیل به همراه کلیه تسهیلات مالی مربوطه از طریق وی به آقای (م) داده شده است! لازم به ذکر است چندی پیش خبری با مضمون کارشکنی مهره جریان انحرافی در بازرسی از بانک های خصوصی منتشر شده بود با این مضمون که نامبرده با کارشکنی باعث متوقف شدن این طرح که از بانک پارسیان آغاز شده بود گردید. که البته این موضوع ظاهرا با تکذیب نامبرده مواجه گردید که البته گزارشات مربوطه موضوع دیگری را تایید می کند. لازم به ذکر است این مهره گروه انحرافی در بانک مرکزی که دارای گرایشات چپ کارگزارانی می باشد از طریق آقای (م) وارد بانک مرکزی شد و اصلا مشخص نیست با این سوابق و ارتباط وی با جریانات مختلف اصلاح طلب تندرو و از سوی دیگر ضدیت وی با دولت و شخص رییس جمهور چگونه در چنین جایگاهی در بزرگترین مرکز مدیریت پولی کشور قرار گرفته است. البته گفتنی ها پیرامون عملکرد مهره گروه انحرافی در بانک مرکزی فراوان است که به وقت خود بازگو خواهد شد. [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:51 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
ابوحفص عبیدالله بن زیاد، در سال 33 یا 39 هجری به دنیا آمد. پدرش، زیاد بن اَبیه بود که داستان تغییر یافتن نسب او و الحاقش به ابوسفیان توسط معاویه، مشهور است. مادر عبیدالله نیز زن مجوسی به نام مرجانه، فرزند یکی از پادشاهان فارس بود که از زیاد، جدا شد و با مردی کافر به نام شیرویه ازدواج کرد و عبیدالله در خانه او پرورش یافت.
در قسمت سیوسوم سریال «مختارنامه»، سر بریده اُمالفتنه دشت نینوا را برای مختار آوردند، اما «عبیداللهبن زیاد» چگونه در ششمین سالروز واقعه عاشورا و در نبرد با ابراهیمبن مالکاشتر به درک واصل شد؟ به گزارش فارس شب گذشته (جمعه شب) و در قسمت سیوسوم مجموعه تلویزیونی مختارنامه، «عبیداللهبن زیاد» ملعونی که میان کاروان حسینی و فرات مانع شد و نگذاشت که حسین علیهالسلام و همراهانش از آن بنوشند، به سزای اعمال جنایتکارانهاش رسید و سر بریدهاش را برای مختار آوردند. اما چگونگی قصاص وی نمایش داده نشد. برای بررسی این موضوع، به یکی از معتبرترین و کاملترین منابع موجود درباره قیام عاشورا و وقایع پس از آن یعنی؛ «دانشنامه 14جلدی امام حسین(ع)» رجوع کردیم که حاصل آن در پی میآید. ابوحفص عبیدالله بن زیاد، در سال 33 یا 39 هجری به دنیا آمد. پدرش، زیاد بن اَبیه بود که داستان تغییر یافتن نسب او و الحاقش به ابوسفیان توسط معاویه، مشهور است. مادر عبیدالله نیز زن مجوسی به نام مرجانه، فرزند یکی از پادشاهان فارس بود که از زیاد، جدا شد و با مردی کافر به نام شیرویه ازدواج کرد و عبیدالله در خانه او پرورش یافت. ابن زیاد، در جوانی به سیاست و قدرت، دست یافت. او هوش سیاسی و به تعبیر دیگر، جرئت و قساوت خود را ـ که از پدرش به ارث برده بود ـ در راه مقاصد شیطانی بنی امیه به کار میگرفت. ابن زیاد در زمان معاویه، به حکومت بصره منصوب شد و پس از معاویه، یزید او را در همان منصب، ابقا کرد و برای مقابله با امام حسین (ع) با مشورت سِرجونِ نصرانی، فرمانداری کوفه را نیز به وی واگذارد. در حادثه کربلا، همه جنایتها، به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت، چنانکه پس از یزید، بیشترین نقش را در این فاجعه دردناک داشت. او پس از واقعه کربلا نیز در کمال سفاکی، اعتراضهای عراقیان را سرکوب نمود؛ اما سرانجام و پس از مرگ یزد، در حالی که بر حسب نقل، چهار هزار و پانصد نفر از شیعیان با وضعی فجیع در زندان او بودند، در برابر نافرمانی و شورش بصریان، تاب نیاورد و ذلیلانه فرار کرد. اندکی بعد، وی در روز دهم محرم سال 67 هجری ـ یعنی تنها شش سال بعد و درست، در همان روزی که امام حسین (ع) به شهادت رسیده بود ـ با سپاه ابراهیم بن مالک اشتر، در خازر (در پنج فرسنگی موصل در شمال عراق) درگیر و به وسیله او کشته شد. در این جنگ سخت که با پیروزی ابراهیم اشتر همراه بود، افزون بر ابن زیاد، بسیاری از فرماندهان جنایتکار و سپاهیان شام، به هلاکت رسیدند. ابراهیم، بدن ابن زیاد را سوزاند و سرش را برای مختار ثقفی فرستاد و او نیز سرش را روانه حجاز نمود تا امام زینالعابدین (ع) و خاندان پیامیر (ص) را خوشحال کند. در کتاب «البدایة و النهایة» آمده است: زمان تولد عبیدالله بن زیاد، بر اساس آنچه ابن عساکر از ابوالعباس احمد بن یونس ضبّی نقل کرده، سال 39 [هجری] بوده است.... ابونعیم فضل بن دکین گفته: گفتهاندکه عبیدالله بن زیاد، وقتی حسین (ع) را کشت، 28 ساله بود. میگویم: بنابراین، او در سال 33 [هجری]، به دنیا آمده است. در کتاب «سیر أعلام النبلاء» آمده است: عبیدالله بن زیاد بن ابیه ... به سال 55 [هجری] در 22 سالگی، حاکم بصره شد ... صورت زیبا داشت و بدباطن بود. گفتهاند: مادرش مرجانه، از دختران پادشاهان ایران بود ... سری بن یحیی، از حسن [بصری] نقل کرده که گفت: عبیدالله، در حالی که جوانی نادان و خونریز و سرسخت بود، پیش ما آمد و معاویه او را به عنوان حکمران، انتخاب کرده بود ... حسن گفت: عبیدالله ترسو بود. در کتاب «تاریخ الطبری» در توصیف ابن زیاد به گفتههای خودش استناد شده است. عبیدالله بن زیاد، در یکی از سخنرانیهایش میگوید: من، پسر زیادم. در میان افرادی که بر روی زمین راه میروند، منم که به او شباهت دارم و هیچ شباهتی به دایی و پسر عمو[یم] ندارم. در کتاب «المعجم الکبیر» به نقل از دربان عبیدالله بن زیاد آمده است: پس از کشته شدن حسین، پشت سر عبیدالله بن زیاد، وارد قصر شدم. آتشی در صورتش شعله کشید. آستینش را بر صورتش گذاشت و گفت: دیدی؟ گفتم: آری. پس به من دستور داد که آن [حادثه] را پوشیده نگه دارم. در کتاب «تاریخ الطبری» آمده است: یساف بن شریح یشکُری، از علی بن محمد، نقل کرد که: پس از هلاکت یزید، ابن زیاد از بصره بیرون رفت و در شبی گفت: سوار شدن بر شتر برایم سخت است. برایم حیوان سمداری فراهم کنید. برایش گلیمی را روی الاغی انداختم و سوار شد، در حالی که پاهایش به زمین میرسید. او در جلوی من حرکت میکرد و وقتی خاموش میشد، سکوتش طول میکشید. به خود گفتم: ابن عبیدالله، دیروز فرمانروای عراق بود و اکنون بر روی الاغ، خواب است. اگر از آن سقوط کند، رنجیده میشود. و آن گاه گفتم: به خدا سوگند، اگر خواب باشد، خوابش را بر او ناگوار میکنم. نزدیکش شدم و گفتم: خوابی؟ گفت: نه. گفتم: پس چرا ساکتی؟ گفت: با خود، حدیث نفس میکردم. گفتم: میخواهی بگویم با خودت چه میگفتی؟ گفت: بگو، که ـ به خدا سوگند ـ نمیبینم عقل درستی داشته باشی و درست بگویی! گفتم: داشتی میگفتی: ای کاش حسین را نکشته بودم! گفت: دیگر چه؟ گفتم: میگفتی: ای کاش آنهایی را که کشتم، نکشته بودم! گفت: دیگر چه؟ گفتم: میگفتی: کاش کاخ سفید را نساخته بودم! گفت: دیگر چه؟ گفتم: میگفتی: ای کاش دهبانها[ی عجم] را به کار نگرفته بودم! گفت: و دیگر چه؟ گفتم: میگفتی: ای کاش دست و دلبازتر از آنچه هستم، بودم! عبیدالله گفت: به خدا سوگند، سخن درستی نگفتی و از خطا باز نایستادی. حسین، آمده بود و قصد جان مرا داشت. من هم او را کشتم تا مرا نکشد. کاخ سفید را نیز از عبیدالله بن عثمان ثقفی خریدم و یزد، یک میلیون برایم فرستاد و هزینه آن کردم. اگر ماندگار شدم که برای خانوادهام است و اگر مردم، برای آن، تأسف نمیخورم؛ چرا که برایش زحمت نکشیدهام. درباره به کارگیری دهبانها، عبدالرحمان بن ابی بکره و زادان فرخ، نزد معاویه از من بدگویی کردند، تا جایی که پوست برنجها را هم گفتند و [مقدار] مالیات عراق را یکصد میلیون گفتند. معاویه مرا میان بازپرداخت آنها و برکنار شدن، مخیر کرد. من هم بر کنار شدن را دوست نداشتم. وقتی مرد عربی را به کار میگرفتم، او از مالیات، کم میگذاشت و من آن را از خودش میگرفتم، یا جریمهاش را از بزرگان قومش و یا از قبیلهاش میگرفتم و به آنها ضرر میزدم، و اگر اصلاً آن را نمیگرفتم، مال خدا را نگرفته بودم، در حالی که جای [هدر رفتن] آن مال را میدانستم، به همین خاطر، دهبانها[ی عجم] را که آشناتر به جمعآوری مالیات و امینتر بودند و در درخواست مالیات، از شما آسانگیرتر بودند، به کار گرفتم، ضمن این که شما را هم بر آنها امین قرار دادم که مبادا به کسی ستم کنند. در مورد گفته تو درباره دستودلباز نبودنم ـ به خدا سوگند ـ من ثروتی نداشتم تا آن را بر شما ببخشم. البته اگر میخواستم، میتوانستم بخشی از ثروت شما را بگیرم و فقط به برخی از شما بدهم و نه به همه. در این صورت میگفتند: «چه دست و دلباز است!»؛ ولی به همهتان دادم، و به نظرم، [این کار] به سود شما بود. درباره گفته تو که: ای کاش آنها را که کشتم، نکشته بودم! بعد از شهادت به توحید، من کاری که نزدیکتر از این به خدا باشد که خوارج را کشتم، نکردهام. اما من، به تو میگویم که با خود، چه میگفتم. میگفتم: کاش با بصریها جنگیده بودم! آنان به دلخواه و بدون اجبار، با من بیعت کردند. به خدا سوگند، من طالب این [جنگ] بودم؛ ولی فرزندان زیاد، پیش من آمدند و گفتند: اگر تو با آنها بجنگی و آنان بر تو چیره شوند، از ما کسی باقی نخواهد ماند؛ اما اگر رهایشان کنی، هر یک از ما نزد داییها و دامادهایش میماند. من هم با آنها مدارا کردم و نجنگیدم. نیز میگفتم: ای کاش زندانیان را از زندان، بیرون میآوردم و گردنشان را میزدم! و وقتی این دو از دست رفت، ای کاش پیش از آن که کاری کرده باشند، به شام میرفتم! برخی گفتهاند: عبیدالله به شام رفت و آنها هنوز هیچ کاری نکرده بودند و گویا با وجود او، آنها چند کودک بودند. برخی نیز گفتند: به شام که آمد، آنها کارشان را کرده بودند؛ اما او همه را به نظر خودش برگرداند. در کتاب «البدایةوالنهایة» آمده است: سال 67 [هجری] شد. در این سال، عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعی کشته شد. ماجرا چنین بود که ابراهیم بن مالک، در روز شنبه ماه ذیالحجه، هشت روز به پایان سال مانده، به قصد ابن زیاد از کوفه به موصل رفت. آن دو در جایی به نام خازر در پنج فرسخی موصل، به هم رسیدند. ابراهیم، آن شب را نتوانست بخوابد و تا صبح، بیدار بود. سحرگاهان بود که برخاست و سپاهش را آمادهباش و نظام داد و نماز صبح را در اول وقت با یارانش خواند. سپس سوار شد و به سوی سپاه ابن زیاد به حرکت درآمد. او لشکرش را آرام آرام به راه انداخت، در حالی که خود در میان پیاده نظام، در حرکت بود، تا این که از فراز تپهای بر سپاه ابن زیاد، مشرف شد؛ ولی هنوز از سپاه عبیدالله، کسی نجنبیده بود. وقتی آنها سپاه ابراهیم را دیدند، وحشتزده به سوی اسبها و اسلحههایشان هجوم آوردند. پسر اشتر، بر اسبش سوار شد و در برابر پرچمهای قبایل میایستاد و آنان را به جنگ با ابن زیاد، تشویق میکرد و میگفت: «این، قاتل پسر دختر پیامبر خداست که خدا او را پیش پای شما آورده و امروز، او را در تیررس شما قرار داده است. پس بر شماست که کار او را بسازید. او با پسر دختر پیامبر خدا، آن کرد که فرعون با بنیاسرائیل نکرد. این، پسر زیاد، قاتل حسین است که میان او و فرات، مانع شد و نگذاشت که او و فرزندان و زنانش از آن بنوشند، و نگذاشت که او به شهر خودش بازگردد و یا نزد یزید بن معاویه برود، تا این که او را کشت. وای بر شما! دلهایتان را به [کشتن] او تسکین دهید و نیزهها و شمشیرهایتان را از خونش سیراب سازید. این، همان کسی است که درباره خانواده پیامبرتان، آن کارها را کرد. خدا او را برایتان آورده است!». ابراهیم، این کلمات و امثال این را بسیار گفت و آنگاه زیر پرچم خود، فرود آمد. ابن زیاد در میان انبوه سپاه خود، با سوارهها و پیادهها پیش آمد و حصینبن نمیر را فرمانده جناح راست و عمیر بن حباب سلمی را فرمانده جناح چپ سپاهش کرده بود و با پسر اشتر، رویارو شد. عمیر بن حباب سلمی به پسر مالک، قول داده بود که با اوست و فردا با مردم، از لشکر ابن زیاد، فرار خواهند کرد. فرمانده سواران سپاه ابن زیاد، شُرَحبیلبن کِلاع بود و ابن زیاد، خود در میان پیاده نظام، حرکت میکرد. دو سپاه، در برابر هم ایستادند. حصینبن نمیر با جناح راست به جناح چپ سپاه ابراهیم حمله کرد و آن را شکست داد و فرمانده آن، علیبن مالک جُشَمی را کشت. پرچم او را پسرش محمد بن علی گرفت؛ ولی او هم کشته شد و جناح چپ سپاه عراق، به کلی متلاشی شد. [پسر] اشتر در میان سپاه، فریاد زد که: «ای پاسبانان خدا! به سوی من بیایید. من، پسر اشترم» و رویش را باز کرد تا او را بشناسند. در نتیجه، آنان (سپاهش) به سوی او روان شدند و بر گردش آمدند. آن گاه جناح راست سپاه کوفه، حمله را آغاز کرد... او آنان را میکشت، همانند کشتن قوچ، و خودش و دلیران همراهش، آنها را تعقیب میکردند. عبیداللهبن زیاد در جایش ایستاده بود که پسر اشتر به او رسید و در حالی که عبیدالله را نمیشناخت، او را به قتل رساند... در کتاب «تاریخ الیعقوبی» در بیان وقایع پس از هلاکت عبیدالله بن زیاد به دست مختار در سال 67 هجری آمده است: مختار، سر عبیدالله بن زیاد را به وسیله مردی از خویشانش برای امام زینالعابدین (ع) در مدینه فرستاد و به او گفت: بر در خانه علی بن الحسین (ع) بایست و هرگاه دیدی درهای خانه باز و مردم وارد شدند، این، همان زمان بار عام است. تو هم وارد شو. فرستاده مختار به در خانه امام زینالعابدین (ع) آمد و وقتی درها باز شدند و مردم برای غذا خوردن وارد شدند، او با صدای بلند اعلام کرد: ای اهل بیت نبوت و معادن رسالت و مکانهای فرود آمدن فرشتگان و جایگاههای نزول وحی! من فرستاده مختار بن ابی عبید هستم. سر عبیدالله بنزیاد، همراه من است. در خانههای بنیهاشم، هیچ زنی نبود، مگر این که صدا به ناله بلند کرد. فرستاده مختار، وارد شد و سر عبیدالله را بیرون آورد. وقتی امام زینالعابدین (ع) آن را دید، فرمود:«خداوند، او را از رحمتش دور کند و به آتش ببرد!». برخی گفتهاند: امام زینالعابدین (ع) از روزی که پدرش کشته شد، هرگز خندان دیده نشد، مگر در آن روز. ایشان شتری داشت که از شام، میوه میآورد. وقتی سر عبیدالله بن زیاد آورده شد، دستور داد که میوهها در میان اهالی مدینه توزیع شوند و زنان خاندان پیامبر خدا (ع) شانه به سر زدند و مو رنگ کردند. از زمانی که حسین بن علی (ع) کشته شده بود، زنی شانه نزده و مو رنگ نکرده بود. [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:50 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
در این شرایط، بازار معاوضه املاک بسیار پررونق است و گرچه همیشه هم مشتری مناسبی پیدا نمی شود اما به گفته یکی از مالکان کارخانه ای در حومه تهران، ارزش تلاش برای فروش کارخانه ای زیان ده را دارد.
گرانی آپارتمان در تهران و اجارههای سرسام آور، برخی مالکان ویلاها، زمینها و حتی مغازه ها و کارخانهها را وادار کرده است که ملک خود را به فروش برسانند و یک آپارتمان در تهران خریداری کنند تا با اجاره آن، وضعیت اقتصادی بهتری داشته باشند. به گزارش خبرنگار مهر، در گذشته های نه چندان دور مردم به دنبال این بودند تا با خرید ویلا و یا تکه ای زمین در منطقه ای خوش آب و هوا، تعطیلات خود را در آنجا بگذرانند؛ به همین جهت حتی به صورت شراکتی هم ویلایی را می خریدند و روزهایی را به استراحت در این مناطق می پرداختند اما مدتی است که ویلاهای زیبا و مناطق خوش آب وهوا جایگاه خود را برای بخشی از مردم از دست داده اند. کم نیستند مالکانی که ویلاهایی خود را به فروش گذاشته اند تا آپارتمانی هر چند کوچک در تهران خریداری کنند. یکی از این مالکان معتقد است که اگر پولی که صرف خرید این ویلا در 10 سال پیش کرده است، در تهران آپارتمانی می خرید الان حداقل 3 برابر شده بود اما این ویلا افزایش قیمت چندانی نداشته و شلوغی جاده ها هم اجازه مسافرت را نمی دهد. براین اساس، گرانی آپارتمان در تهران و اجاره های سرسام آور، برخی مالکان ویلاها، زمینها و حتی مغازه ها و کارخانه ها را وادار کرده است که ملک خود را به فروش برسانند و یک آپارتمان در تهران خریداری کنند تا با اجاره آن، وضعیت اقتصادی بهتری پیدا کنند. در این شرایط، بازار معاوضه املاک بسیار پررونق است و گرچه همیشه هم مشتری مناسبی پیدا نمی شود اما به گفته یکی از مالکان کارخانه ای در حومه تهران، ارزش تلاش برای فروش کارخانه ای زیان ده را دارد. شرایط معاوضه یک ملک در خارج از تهران با آپارتمانی در تهران بسیار راحت است و حتی مالکان حاضرند با شرایط مناسب و قیمتهای پایین ملک خود را به فروش برسانند تا شاید بخشی از سودی که در تهران نصیب مالکان آپارتمانها می شود، به دست آورند. درواقع سیاستهای دولت برای خروج سرمایه از تهران نه تنها به واقعیت تبدیل نشد بلکه افزایش تورم و نوسان بازار کالاهای سرمایه ای شرایط را بدتر از گذشته هم کرده است. شرایط معاوضه املاک در شهرستان با تهران براین اساس، مالک 450 متر بنا در شهریار- باغستان خواستار معاوضه زمین خود با یک ملک در تهران است، همین طورمالک زمینی 520 متری با 180 متر سوله در شهرک صنعتی موزائیک سازان، ملک خود را با یک آپارتمان در تهران تعویض می کند. ویلا تریبلکس نوساز در شهر دماوند با 450 متر زمین و 250 متر بنا هم با قیمت 320 میلیون تومان با آپارتمان مسکونی یا اداری درتهران به معاوضه گذاشته است. مالک ویلایی 300 متری هم در سی سنگان، ملک خود را با ملکی در تهران تعویض می کند، همچنین 3400 متر باغ در چابکسر با قیمت 50 میلیون تومان با آپارتمانی درتهران یا کرج معاوضه می شود. این شرایط دردیگر شهرهای شمالی هم دیده می شود به طوریکه چند دستگاه ویلا نوساز در نوشهر و ویلایی با 350 متر زمین و20 متر بنا با آپارتمانی در تهران تعویض می شوند. 2 واحد 110 متری و یک زیر زمین در مارلیک کرج هم از سوی مالک با آپارتمانی در تهران به معاوضه گذاشته شده است از سویی زمین یک هزار متری در وردآورد با آپارتمانی در شمال غربی تهران معاوضه می شود. در فریدون کنار هم زمینی 355 متری با ملکی کلنگی و یا آپارتمانی در تهران تعویض می شود. [ شنبه 90/3/21 ] [ 11:46 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |