علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
شهروندان می‌توانند با ارسال کد ملی خود از طریق پیام کوتاه به شماره 300000 اطلاعات مربوط به سرپرست خانوار و تعداد اعضای خانوار را از مرکز آمار ایران دریافت کنند.

به گزارش خبرگزاری مهر، به منظور تسهیل ثبت اطلاعات اقتصادی خانوارها و اعمال تغییرات لازم در این خصوص، شهروندان تهرانی به 11 نکته توجه کنند.

1- همه افراد می‌توانند با ارسال کد ملی خود از طریق پیام کوتاه به شماره 300000 اطلاعات مربوط به سرپرست خانوار و تعداد اعضای خانوار را از مرکز آمار ایران دریافت کنند.
2- در صورت مواجه با مغایرت سرپرست خانوار می تواند به سایت مرکز آمار ایران به نشانیyaraneh.amar.org.ir مراجعه و به اصلاح مغایرت اقدام کنند.
 
3- شماره تلفن 16-85107708 مربوط به مرکز آمار ایران و تلفن سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها به شماره 09620 آماده پاسخگویی به تمامی سوالات هموطنان در زمینه اطلاعات اقتصادی خانوار است.
 
4- تلفن گویای مرکز آمار ایران به شماره 8587-021 به صورت شبانه‌روزی آماده پاسخگویی به تمامی سوالات هموطنان در زمینه اطلاعات اقتصادی خانوار است.
 
5- خانوارهایی که با مواردی از قبیل فوت، اعتیاد سرپرست خانوار به مواد مخدر، زندانی بودن، مفقود و یا مجنون شدن، حضور نداشتن سرپرست در محل زندگی خانوار (مثل زندگی در خارج از کشور‌) و نداشتن صلاحیت سرپرست خانوار مواجهند، می‌توانند با در دست داشتن گواهی معتبر از مراجع ذیصلاح به بخشداری‌ها و یا فرمانداری‌های شهرستان محل سکونت خود مراجعه کنند.
 
6- خانوارهای جدید ‌که موفق به ثبت کامل اطلاعات خانوار خود در سامانه مرکز آمار ایران نشده‌اند، در صورت مراجعات بعدی به سامانه با پیغام "شماره ملی شما قبلا وارد این سامانه شده است"، مواجه می‌شوند.
 
7- مرکز آمار ایران اطلاعات مربوط به این افراد را آخر هر روز از سامانه حذف می‌کند و این افراد ‌باید مجدداً پس از 48 ساعت به سامانه مذکور مراجعه کرده و به ورود کامل اطلاعات اقدام کنند.
 
8- افرادی‌که هنگام ورود اطلاعات، به اشتباه در خانوار دیگری ثبت‌نام شده‌اند نیاز به مراجعه حضوری به مرکز آمار ایران ندارند.
 
9- این افراد ‌باید با شماره تلفن‌های 16- 85107708 تماس گرفته و کد ملی خودرا اعلام کنند. مرکز آمار پس از بررسی، اطلاعات این افراد را از خانوار مذکور حذف می‌کند. این افراد ‌باید 4 روز بعد به سامانه مراجعه و اطلاعات خود را در خانوار خود وارد کند.
 
10- در صورتی که حساب اعلامی سرپرست خانوار از 6 ماه پیش تاکنون غیر فعال بوده، مبالغ یارانه به حساب اعلامی واریز نشده است و افراد ‌باید به شعب بانک‌های مربوط مراجعه کنند.
 
11- سرپرستان خانوار هایی که حساب‌هایشان تأیید نهایی نشده است باید به یکی از شعب بانک‌هایی که دارای حساب می باشند مراجعه تا از طریق شعبه مربوط شماره حساب آنان با استفاده از سیستم E-bank در سامانه اعلام حساب خانوار وزارت رفاه و تأمین اجتماعی ثبت شود.
 
مرکز آمار ایران به زودی نحوه ورود به سامانه را برای افرادی‌که کد رهگیری و یا رمز عبور خود را گم کرده‌اند، اعلام خواهد کرد.


[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:59 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
در پی شیوع و گسترش کپی غیرمجاز از فیلمهای مجاز داخلی دارای پروانه نمایش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که توسط برخی قاچاقچیان محصولات سمعی و بصری صورت می‌گیرد و با توجه به تضییع حقوق مؤسسات ویدئو رسانه که مطابق قانون توزیع کننده این محصولات هستند و با توجه به تأثیر نامطوب این عمل بر شبکه نمایش خانگی و اقتصاد سینما، محمد رضا عباسیان دبیر کل ستاد مبارزه با محصولات غیر مجاز سمعی وبصری طی نامه‌ای از محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور درخواست همکاری و مساعدت کرد.

به گزارش ایسنا، در بخشهایی از نامه عباسیان به دادستان کل کشور آمده است:

شیوع و گسترش کپی غیر مجاز از فیلم های مجاز داخلی دارای پروانه نمایش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که توسط موسسات ویدئو رسانه در شبکه نمایش خانگی توزیع می‌گردد از یک سو تاثیر نامطلوبی بر فعالیت این شبکه و اقتصاد سینما داشته است و از سویی دیگر مقدمات گسترش تکثیر و توزیع فیلم‌های غیر مجاز و مبتذل را به عنوان جایگزین در پر کردن اوقات فراغت مخاطبان و جامعه فراهم می‌آورد.

شایان ذکر است در قانون نحوه مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیتهای غیرمجاز می‌نمایند به صراحت نحوه برخورد و مجازات قاچاقچیان محصولات سمعی و بصری مشخص گردیده که از جمله آن ماده 1 این قانون است که در آن آمده است:

ماده 1- هر شخص حقیقی یا حقوقی که مبادرت به هر گونه اعمالی برای معرفی آثار سمعی وبصری غیر مجاز به جای آثار مجاز نماید و یا با تکثر بدون مجوز آثار مجاز، موجب تضییع حقوق صاحبان اثر شود، اعم از جعل برچسب رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی الصاق شده بر روی نوار و لوحهای فشرده صوتی و تصویری (CD) و یا تعویض نوار یا محتوای داخل کاست نوار دارای برچسب و نظایر آن، برحسب مورد علاوه بر مجازات جعل و پرداخت خسارت وارده در جایی که تضییع حق موجب خسارت مالی است در خصوص مطالبه صاحبان اثر خسارت وارد را جبران می‌کند و در هر حال به جریمه نقدی از دو میلیون ریال تا بیست میلیون ریال محکوم می‌شود.

بخشهای دیگری از این قانون به شرح ذیل است: عوامل اصلی تکثیر و توزیع عمده آثار سمعی و بصری مستهجن در مرتبه اول به یک تا سه سال حبس و ضبط تجهیزات مربوطه و صد میلیون ریال جریمه نقدی و همچنین محرومیت اجتماعی به مدت هفت سال و در صورت تکرار به 2تا 5سال حبس و ضبط تجهیزات مربوطه و دویست میلیون ریال جزای نقدی و محرومیت اجتماعی به مدت ده سال محکوم می‌شود.همچنین تولیدکنندگان آثار مستهجن با عنف و اکراه، تولیدکنندگان آثار مستهجن برای سوءاستفاده جنسی از دیگران و عوامل اصلی در تولید آثار مستهجن از مصادیق مفسد فی الارض شناخته شوند و به مجازات آن محروم گردند.

در نامه عباسیان از مساعدتهای مسئولین تشکر گردیده و درخواست استمرار همکاریهای گذشته به جهت اثر بخشی بیشتر و ابلاغ مجدد قانون فوق الذکر، بخشهای دیگری از نامه را تشکیل می‌دهد

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:53 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
با استفاده از یک تفنگ الکتریکی (Railgun)، سریع‌ترین گلوله دنیا پرتاب شد. این گلوله به سرعت باورنکردنی 7.5 ماخ رسید و عنوان اولین گلوله ابرصوت (hyper sonic) را برای خود ثبت کرد.

به گزارش برنا، دانشمندان با استفاده از  ریل گان (Railgun) و با صرف انرژی 33 مگاژول (یعنی انرژی که با آن می توان سرعت 33 خودروی سواری را تا 170 کیلومتر رساند)، گلوله ای را پرتاب کردند که سرعتش به 7.5 ماخ رسید.

ریل گان (Railgun) نوعی اسلحه الکتریکی است که گلوله را میان 2 ریل فلزی پرتاب می کند. نحوه کار این تفنگ، بر پایه موتورهای تک قطبی است. در موتورهای تک قطبی میدان مغناطیسی اطراف محور چرخشی موتور وجود می آید. در اطراف 2 ریل تشکیل دهنده این تفنگ، دو جریان قوی الکتریکی در جهت های مخالف همدیگر تشکیل می شود. این میدان مغناطیسی با اعمال نیرو بر روی گلوله، شتاب فوق العاده زیادی بر آن اعمال می کند.

به علت اصطکاک بالای میان گلوله و ریل ها، شلیک این گلوله انرژی گرمایی بسیار بالایی تولید خواهد کرد و برای جلوگیری از انبساط و ذوب گلوله و ریل ها، موادی که در ساخت این تفنگ به کار می رود از مقاومت حرارتی بسیار بالایی برخوردار هستند. نکته جالب دیگر این تفنگ، نیروی فوق العاده زیاد لگد زدن آن است که تقریبا با مقدار انرژی که گلوله را پرتاب می کند، برابر است.

نیروی دریایی آمریکا پیش از این، جسمی با وزن 3.2 کیلوگرم را با سرعت 2.4 کیلومتر در ثانیه پرتاب کرده است و چندی پس از آن در تاریخ 31 ژانویه 2008 میلادی، دانشمندان موفق شدند گلوله ای با سرعت 2520 متر بر ثانیه را پرتاب کنند.

به عقیده دانشمندان ساخت این تفنگ به عنوان تحول عظیمی در صنعت مهمات سازی محسوب می شود و با گسترش این فناوری کم کم چاشنی های انفجاری جای خود را به پرتابه های الکترونیکی خواهند داد.

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:52 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
تجمع جمعی از دانشجویان بسیجی دانشگاه‌های تهران در مقابل سفارت انگلیس و در اعتراض به سکوت کشورهای غربی در ترور دانشمندان هسته‌یی کشورمان و برخی مداخلات انگلیس برگزار شد.

به گزارش ایسنا، جمع زیادی از دانشجویان بسیجی که از ظهر امروز در مقابل سفارت انگلیس در تهران تجمع کرده‌اند در حالی که عکس‌هایی از مجید شهریاری، عباسی و مسعود علی‌محمدی اساتید هسته‌یی کشورمان که در تهران ترور شده‌اند را در دست گرفته‌اند شعارهای الله‌اکبر، مرگ بر آمریکا،‌معلم شهیدم راهت ادامه دارد، مرگ بر استعمار، مرگ بر اسراییل را فریاد زدند.



دانشجویان ضمن در دست داشتن عکس‌هایی از مقام معظم رهبری و امام خمینی (ره) پلاکاردهایی از بیانات آنها را در دست دارند که روی بعضی از آنها نوشته شده است آمریکا در راس دشمنان ملت و انگلیس خبیث‌ترین دشمنان ایران است بلاهایی که دولت استعمارگر انگلیس در طول ده‌ها سال بر سر ملت ایران آورده فراموش‌ نشدنی است، سفارت بریتانیا 13 آبان 58 را به یاد آورد. عکس‌هایی از سرکوب تظاهرات دانشجویان در انگلیس نیز در دستان دانشجویان بسیجی مشاهده می‌شد.

به گزارش ایسنا، دانشجویان از اظهارات اخیر سایمون گس ـ سفیر انگلیس در تهران ـ به شدت انتقاد کردند.


دانشجویان معترض همچنین با فریادهای الله‌اکبر ،مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس پرچم این دو کشور را در مقابل سفارت انگلیس در تهران به آتش کشیدند.

حضوری ـ مسوول واحد سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) ـ ضمن قرائت بیاناتی از امام خمینی(ره) در خصوص اقدامات آمریکا و انگلیس علیه کشورمان گفت: آیا شما به دنبال ترور اساتید دانشگاه‌های ما هستید ما همه اینجا آمده‌ایم که به شما اعلام کنیم همه ما شهریاری، عباسی و علی‌محمدی هستیم. آنها رفتند و کاری حسینی کردند. ما آمده‌ایم اینجا حضور یافته‌ایم و امروز در امتداد این شهدای بزرگوار که در عرصه علم مبارزه کرده‌اند مبلغ خون این شهیدان هستیم.

وی افزود: آنها به ما فهماندند در مقابل جائر می‌ایستیم. سفارت انگلیس مرکز نقشه‌ها و فتنه‌گری‌های غرب است فتنه‌های 88 و فتنه‌های آینده همه در اینجا طراحی می‌شود اینجا محل طراحی‌های روباه پیر است ما آمده‌ایم سفارت انگلیس را با شعارهایمان تحقیر کنیم همانگونه که سفیر انگلیس سعی می‌کند با اظهارات خود ملت ایران را تحقیر کند.



در این لحظه دانشجویان شعار دادند: مرگ بر انگلیس، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل غاصب.

به گزارش ایسنا، وی در ادامه با اشاره به مذاکرات کشورهای 1+5 با ایران خاطرنشان کرد: آنها مسوول توقف یک سال و نیم مذاکرات بوده‌اند این توقف از سوی مدعیان دموکراسی و حقوق بشر بوده است. سفیر انگلیس مدعی حقوق بشر است چگونه است که چنین مسائلی را در مورد حقوق بشر علیه ایران مطرح می‌کند.

در این لحظه دانشجویان فریاد زدند: معلم شهیدم راهت ادامه دارد.

حضوری اضافه کرد: آنها نمی‌توانستند رشد و پیشرفت کشور ما را ببینند برای ترور دانشمندان ما برنامه‌ریزی کردند به آنها اعلام می‌کنیم اگر آنها را ترور کنید باز نمی‌توانید پیروز شوید زیرا آرمان این شهیدان در ذهن تک تک ما دانشجویان وجود دارد.

در این لحظه دانشجویان فریاد زدند سفیر انگلستان اخراج باید گردد، سفارت انگلس تسخیر باید گردد، حامی فتنه‌گران اخراج باید گردد.


در ادامه نباف ـ یکی از اعضای بسیج دانشجویی ـ اضافه کرد: شاید بپرسید چرا ما در مقابل سفارت انگلیس تجمع کرده‌ایم اعتراض ما به این کشور نیست بلکه ما معترض صهیونیسم بین الملل هستیم آمریکا و انگلیس توله‌سگ‌های صهیونیست بزرگ بین‌الملل هستند. صهیونیست بین‌الملل این کشورها را به بازی می‌گیرد و باعث می‌شود در تمام مسائل دخالت کنند. ما می‌خواهیم از آنها بپرسیم شما چه‌کاره‌ این دنیا هستید.

وی افزود: چرا لیست ترور موساد سازمان امنیتی اسراییل با لیست بیرون آمده از سازمان ملل به عنوان دانشمندان تحریم شده یکی است؟ علت این شباهت چیست؟ باید پاسخ دهید. آیا مردم آزادی‌خواه جهان از این مسائل به فکر فرو نمی‌روند؟

این دانشجو اضافه کرد: سوال اینجاست که آنها که ادعای حقوق بشر دارند چرا در مقابل این همه اقدامات وحشیانه سکوت می‌کنند ما به آنها می‌گوییم تمدن غرب رو به زوال است اقتصاد و فرهنگ غرب دیگر جوابگو نیست و برای حل بحران اقتصادی‌شان آنها مجبورند از دانشجویان پول دریافت کنند و در مقابل اعتراض آنها نیز آنها را به طرز وحشیانه‌یی سرکوب می‌کنند.

این دانشجو تاکید کرد: برای ما تسخیر سفارت هیچ ترسی ندارد.

به گزارش ایسنا، در این لحظه دانشجویان پرچم‌های آمریکا و اسراییل را لگدمال کردند و همزمان فریاد مرگ بر انگلیس، مرگ بر آمریکا و معلم شهیدم راهت ادامه دارد را سر دادند. آنها شعار می‌دادند دانشجو بیدار است از جاسوسی بیزار است، الله‌اکبر ،مرگ بر استعمار ، مرگ بر اسراییل.

به گزارش ایسنا،‌در ادامه جلولی ـ نماینده اتحادیه انجمن‌های اسلامی مستقل دانشگاه‌هاـ ضمن انتقاد شدید به اظهارات سفیر انگلیس که در وبلاگش در مورد حقوق بشر در ایران منتشر شده بود، گفت: سفیر کشوری که بی‌رحمانه و وحشیانه به جمع دانشجویان حمله می‌کند و با باتوم و گاز اشک‌اور پاسخ اعتراض آنها را می‌دهد به چه حقی می‌خواهد حقوق بشر را در ایران زیر سوال ببرد تو در جایگاهی نیستی که بخواهی از حقوق بشر در ایران حرف بزنی و مدعی حمایت از حقوق بشر باشی. شما در قله علم نشسته‌اید و کورکورانه دانشمندان ما را ترور می‌کنید. در جایگاهی هستی که کل ثروت عالم را با وحشی‌گری در لندن و واشنگتن و نیویورک جمع کردی و سخن حق درگوش شما نخواهد رفت. شما در نقطه انتهایی هر باطلی قرار دارید.

در ادامه این دانشجوی معترض افزود: دولت انگلیس و بریتانیا به واقع مستحق شعار مرگ بر انگلیس است. 40 هزار دانشجوی لندنی را زیر مشت و لگد پلیس‌های خود گرفته‌اید و آن وقت یادداشت حقوق بشر در ایران می‌نویسید.

وی گفت: با بمب‌های خوشه‌ای و گلوله زنان، مردان و کودکان عراقی و افغانستانی را می‌کشید نفرین بر شما نام شما برای همیشه در زباله‌دان تاریخ خواهد ماند.

در این لحظه دانشجویان فریاد زدند مرگ بر انگلیس.

وی افزود: شما دانشمند هسته‌یی ما را ترور می‌کنید وقیحانه و گستاخانه از هم‌جنس‌بازان در کشور خود حمایت می‌کنید کسانی که انسانیت را به چوب حراج گذاشته‌اند از حمایت شما برخوردارند شما در جایگاهی نیستید که دم از این حرف‌ها بزنید.

وی گفت: ما از نسل تسخیرکنندگان سفارت در سال 58 هستیم ما عهد خود را با شهدا،‌امام (ره) و خدا بسته‌ایم این مملکت ثمره خون آنان است با خون آنها عهد بسته‌ایم که دست و پای هر کسی که بخواهد به این مملکت چپ نگاه کند قطع کنیم.

در این لحظه دانشجویان فریاد زدند الله اکبر

این دانشجو افزود: امام فرمودند ما را بکشید ملت مابیدارتر می‌شود. ما نیز می‌گوییم شهریاری‌ها را بکشید شهریاری‌ها بیشتر می‌شوند.اقدامات ننگین شما، شما را به زباله‌دانی تاریخ که اکنون در سراشیبی آن هستید پیش خواهد برد.

دانشجویان فریاد زدند مرگ بر انگلیس

به گزارش ایسنا، این دانشجو ادامه داد: ما به عهد خود با امام‌مان استواریم که شعار لا اله الا الله و مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس را حتی از ناقوس‌های کلیساهای جهان به گوش مردم دنیا برسانید. ما این روز را نزدیک می‌بینیم. ملت ایران راه پیشرفت و سعادت خود را یافته‌ است و به شما می‌گوییم که تسخیر این سفارت نزدیک است. آقای سفیر این هشدار ما را به گوش اربابان خود برسانید.

دانشجویان فریاد زدند مرگ بر انگلیس.

در ادامه حجت‌الاسلام والمسلمین حمید رسایی ـ نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ـ نیز ضمن تشکر از دانشجویان گفت: سال 58 گوش‌های آمریکایی‌ها نمی‌خواست صدای مردم ایران را بشنود همانگونه که دیوارهای این سفارت نمی‌خواست مردم از آن بالا روند. امروز نیز این موضوع برای انگلیس مصداق دارد. ما می‌خواهیم به این گوش‌ها بگوییم هرچقدر گوش‌های خود را بگیرید تا صدای این دانشجویان را نشنوید فایده‌ای ندارد.صدای این دانشجویان گوش شما را خراش می‌دهد.

رسایی ادامه داد: از نگاه ما تفاوتی میان آمریکا و انگلیس نیست. آمریکا بزرگترین دشمن ما است اما انگلیس خبیث ترین آنان است آمریکا امروز در کشور ما جاسوس‌خانه ندارد اما این بار بر دوش این افراد فرومایه انگلیسی افتاده است که مجبورند نوکری آمریکا را بکنند.

وی افزود: زمان حمله به افغانستان و عراق آنها نقش نوکری برای دولت خونخوار آمریکا را داشتند همانگونه که در اعترافات آنها نیز تمام جهانیان شاهد آن بودند شما نوکری کسانی را می‌کنید که تمام مردم دنیا از اقدامات آنها اعلام انزجار می‌کنند. اسناد سایت ویکی‌لیکس حکایت می‌کند که این جاسوس‌خانه نقش نوکری آمریکا را بازی می‌کند و گزارش‌های خود را برای آمریکایی‌ها می‌فرستد این نهایت پستی برای یک دولت است ما شما دولت و مسوولان انگلیسی‌ را در خون شهریاری‌ها و محمدی‌ها شریک می‌دانیم. کما این‌که دست شما به خون پدران و فرزندانی که در جبهه‌های جنگ نیز به شهادت رسیده‌اند آغشته است.

این نماینده مردم تهران در مجلس خاطرنشان کرد: این ملت با اراده خود نه تنها صدام را به تاریخ پیوند زد بلکه شما را نیز به تاریخ پیوند خواهد زد و زده است.

وی با بیان اینکه مدیریت اغتشاشات و آشوب‌ها در سال گذشته را سفارت انگلیس نیز بر عهده داشته است، گفت: شما به بعضی از سران آشوب‌ها و امثال مهدی هاشمی پناهندگی می‌دهید اما همه این اقدامات خللی در اراده این مردم و راهی که انتخاب کرده‌اند ایجاد نمی‌کند.

دانشجویان شعار دادند الله اکبر

رسایی اضافه کرد: امثال این سفیر بی‌ادب و نامحترم که برای آمریکایی‌ها و اسراییلی‌ها چاپلوسی می‌کنند باید بدانند که فرزندان خمینی در دهان آنها می‌زنند.

رسایی افزود: شاید شما لباس انگلیسی پوشیده باشید اما هویت آمریکایی دارید. سایمون گس سفیر انگلیس نیست بلکه سفیر آمریکا است او امروز بیانیه‌ای در مورد حقوق بشر در ایران داده است این مایه تعجب و تاسف است تو حقوق بشر را به ما یاداور می‌کنی ما به شما می‌گوییم شما در کشورتان اقداماتی می‌کنید که هیچ حیوانی آنها را انجام نمی‌دهد بعد شما در کشورتان از هم‌جنس‌بازان حمایت می‌کنید و آن را قانونی می دانید خجالت بکش.

رسایی ادامه داد:‌آقای گس تو آنقدر فهم و شعور نداری که چه زمان باید موضوع حقوق بشر را علیه کشوری علم کنی زمانی که دانشجویان را قتل عام می‌کنید و رسانه‌های خودتان از جمله بی‌بی‌سی در این زمینه سکوت مطلق کرده است یاد حقوق بشر در ایران می‌افتید حقوق بشر شما این است؟

وی با اشاره به خشونت پلیس انگلیس علیه دانشجویان این کشور در روزهای گذشته گفت: آنها به افزایش شهریه‌هایشان اعتراض کردند در حالی که سالیانه 4 میلیارد پوند هزینه نگهداری پادشاه آنهاست. دانشجوی انگلیسی اعتراض دارد که چرا باید این پول را صرف عیاشی شما کند آقای گس گوشت را باز کند تو غلط می‌کنی در کشوری که مردم سالاری در آن حاکم است و 31 انتخابات در آن برگزار شده است چنین سخنانی می‌گویی تو کشورت پادشاهی قرون وسطایی است اگر مردم سالاری می‌فهمیدی چرا پس کشورتان پادشاهی است.

دانشجویان فریاد زدند الله اکبر

در ادامه این نماینده مردم تهران در مجلس اضافه کرد: کشوری که اصل حکومتش براساس پادشاهی است حق ندارد در مورد نظامی که مردم در آن برای تعیین سرنوشت خود همه امور را در دست گرفته‌اند و برای استقلال‌شان هزینه می‌دهند و 32 سال است که آزادانه سخن می‌گویند اظهار نظر کنند ما پادشاهانمان را سال‌هاست که عزل کرده‌ایم.

وی اضافه کرد: تا کنون چند بار بحث قطع روابط با این جاسوس‌خانه را در دستور کار مجلس قرار داده‌ایم برخی از دوستان مماشات می‌کنند و مرتب می‌گویند رابطه داشته باشیم باید گفت با کشوری که ادب ندارد رابطه چه معنا دارد. نمایندگانتان در مجلس صدای شما را برای گل گرفتن در این جاسوس‌خانه پیگیری خواهند کرد.

دانشجویان فریاد زدند الله اکبر

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی اضافه کرد: آقای گس می‌دانیم که ملکه انگلستان به شما وقت نمی‌دهد اما به نخست وزیر یا به رییس‌جمهورتان بگو که در کشوری کار می‌کنی که عاشورا دارد، شعار مردمش هیهات من‌الذله است، نوکری برای آمریکا و اسراییل در این کشور بسیار سخت است.

دانشجویان شعار دادند حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست

وی گفت: شما شهریاری را ترور می‌کنید در حالی که همه مردم ما حاضرند جان خود را تقدیم این نظام کنند برو اینها را به اربابان خود بگو بگذار محل ماموریت تو را عوض کنند بگو اینجا به درد جاسوسی نمی‌خورد مردم ایران کسی که نوکری آمریکا را بکند را ذلیل می‌کنند. فکر می‌کنی اگر کنار یک خشت بایستی و عکس بگیری چهره‌ات تصحیح شده است نخیر ما آن خشت را بر سرت می‌کوبیم.

دانشجویان فریاد الله اکبر سر دادند

رسایی ادامه داد: مردم ما الگوهای اسلامی خود را دارند چشم ما به دنبال شما نیست چشم ما به دنبال مهدی فاطمه است.

دانشجویان فریاد الله اکبر سر دادند.

وی در ادامه با تاکید بر حق ایران در استفاده از انرژی صلح‌آمیز هسته‌یی گفت: به یاری خون شهیدان خود به حق‌مان خواهیم رسید و بینی شما به خاک مالیده خواهد شد. در این لحظه دانشجویان فریاد زدند معلم شهیدم راهت ادامه دارد، سفارت انگلیس تسخیر باید گردد، لانه روباه پیر تسخیر باید گردد.

در ادامه یکی از دانشجویان دانشگاه امیر کبیر نیز در جمع دانشجویان معترض گفت که من از دانشگاهی هستم که دکتر شهریاری از آن فارغ‌التحصیل شده بود. دانشگاه امیرکبیر شهریاری‌های بسیار دارد ما طومار 20 متری در محکومیت این شهید بزرگوار امضا کردیم. دانشگاه امیرکبیر آماده است انقلاب سومی رقم زند و ریشه این روباه کثیف را بکند.

وی تاکید کرد: اگر کشورهایی ادعاهای دموکراسی دارند نخواهند با انقلاب ما همراه شوند بدانند که برنامه ما انقلاب جهانی است و انقلاب‌مان را به تمام دنیا صادر خواهیم کرد.

در ادامه دانشجویان فریاد الله اکبر سر دادند و شعار دادند سفارت انگلیس تسخیر باید گردد.

یکی از دانشجویان از رسانه‌های خارجی که در این جمع حضور داشتند خواست حقیقت را منعکس کنند و انزجار واقعی ایرانیان از اقدامات دولت انگلیس و ترور دانشمندان کشورمان و سکوت کشورها و محافل غربی را به جهانیان مخابره کنند.

به گزارش ایسنا،در دقایقی از این تجمع دانشجویان معترض در حالی که فریاد الله‌اکبر سر می‌دادند به سمت سفارت سنگ پرتاب کردند که نیروی انتظامی مانع نزدیک شدن دانشجویان به سفارت شد.

در ادامه وقتی دانشجویان با ممانعت نیروی انتظامی مواجه شدند در مقابل سفارت به سینه‌زنی و مداحی برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا پرداختند و فریاد زدند دانشجو می‌میرد ظلم نمی‌پذیرد.

سپس یکی از دانشجویان پایان اعتراض دانشجویان بسیجی را اعلام کرد.

به گزارش خبرنگار ایسنا، این تجمع با صدور یک قطعنامه به کار خود پایان داد که در آن آمده است:ما دانشجویان مبارز و آگاه در امتداد کلام امام راحل‌مان خمینی عزیز و به پیروی از منویات مقام معظم رهبری در اینجا جمع شده‌ایم تا با فریاد بر سر دولت‌های استکبار جهانی و خروش علیه نظام سلطه حاکم بر جهان در این ماه محرم که نامش عجین به شور و حماسه است در راستای حرکت روشنگرانه سید و سالار شهیدان مطالب ذیل را اعلام کنیم.

1- در ادبیات نظام اسلامی ما ظلم کردن و پذیرفتن ظلم هر دو مطرود و مردود است. ملت ایران انرژی هسته‌یی را حق مسلم خود می‌داند و همچون گذشته هر گونه مذاکره را مردود و این اصل پذیرفته شده را رد می‌کند. دولت‌های شرق و غرب عالم باید بدانند تلاش آنان در جهت خلاف این اصل باطل و بیهوده است.

2- حرکت جمهوری اسلامی به سمت دستیابی و تحقق انرژی مسالمت‌آمیز هسته‌یی توقف‌ناپذیر است. ارعاب، تحریم، تهدید و ترور هیچیک از ابزارهای فشاری که بتواند در این راه مانع و سد راه شوند نبوده و نخواهد بود. آنچه جای حیرت نه برای ما بلکه برخلاف عرف بین‌الملل است این‌که مجامع بین‌المللی همچون سازمان انرژی اتمی به تحقیق و کنکاش پیرامون انرژی هسته‌یی ایران نموده و با آوردن اسامی دانشمندان هسته‌یی در قطعنامه‌های رسمی شورای امنیت سازمان ملل موجبات شناسایی و ترور دانشمندان بی‌گناه ما که تنها جرمشان حرکت و جهاد علمی - فکری بوده است فراهم آورند. این اقدام برای ما از آن جهت که مجامع بین‌المللی را تحت سلطه و نفوذ دول مستبد و مستکبر که فکر حکومت در جهان را در ذهن خویش می‌پرورانند برای ما عجیب نیست. ما دانشجویان خشم و اعتراض خود را نسبت به این حرکت غیرقانونی سازمان ملل اعلام می‌کنیم.

3- اگر از تعالیم دین مسیحیت و یهود و اسلام بگذریم دست کم فطرت بشر حکم می‌کند در اعتراض به ترور دانشمند کشوری آنهم نه یک بار بلکه برای چندمین مرتبه در یکی، دو سال اخیر ساکت ننشینیم و اعتراض نماییم. جای تعجب ندارد چرا که ما آمریکا را دشمن درجه یک خود و انگلیس خبیث و فرانسه و آلمان و روسیه را در جبهه نظام سلطه می‌پنداریم که هرگز لحظه‌ای از کینه‌توزی و مقابله با نظام اسلامی ما دست برنمی‌دارند. اما دولت‌های شرق و غرب بایستی بدانند ترور و خشونت و کشتن انسان‌های بیگناه به ویژه دانشمندان توسط هیچ عقل سلیمی پذیرفته نیست و ما این سکوت معنادار را محکوم و رد می‌نماییم.

4- از دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورمان می‌خواهیم هر چه زودتر عوامل آمریکا، اسرائیل و انگلیس این سه ضلع مثلث شوم ترور را دستگیر نمایند تا اثبات کنیم ادعای ما در دخالت این سه ادعایی گزاف نبوده است. در ضمن ما دانشجویان حراست و تامین امنیت اساتیدمان را از دستگاه امنیتی و انتظامی کشورمان بیش از پیش خواستاریم.

5- ما دانشجویان مسلمان اعلام می‌کنیم همچنان فلسطین مسئله اول جهان است. محاصره مردم مظلوم غزه و کشتار و جنایت رژیم سفاک و نژادپرست اسرائیل در زمین‌های مغصوب فلسطین مورد نفرت و خشم ماست. دولت‌های مستبد و سلطه‌جو بر عالم از بیداری ملت‌های عالم در به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی ترسیده و دست از محاصره و قتل و غارت مسلمین چه در غزه و فلسطین و چه در افغانستان، عراق و پاکستان برداشته و این ملت‌ها را به حال خویش رها کنند تا فکری برای پیشرفت و تعالی خویش نمایند.

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:51 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.
قدس: عروس‌خانم که می‌خواست با لایه‌برداری صورتش خود را برای جشن آماده کند به دردسر عجیبی افتاد.

این دختر جوان و 2 خواهرش با صورت باندپیچی شده به دادسرای جرائم پزشکی مراجعه کردند و خواستار تعقیب قضایی یک پزشک و همسر وی شدند.

چندی پیش 3 خواهر جوان به دادسرای جرائم پزشکی رفتند و ادعا کردند: چند روز دیگر عروسی خواهر کوچک‌ترمان است وقتی آرایشگر خانوادگی‌مان گفت برای اینکه چهره زیباتری داشته باشید بهتر است پوست صورتتان را لایه‌برداری کنید توصیه وی را پذیرفتیم و برای لایه‌برداری صورتمان به چندین آرایشگاه مراجعه کردیم ولی با مشورت دوستان و آشنایان به مطب یک‌پزشک پوست و مو رفتیم.

پزشک متخصص با دیدن پوست صورتمان چندین دارو و محلول داد و گفت 4 روز بعد برای لایه‌برداری به مطب برویم. روز آخر به مطب رفتیم. همسر پزشک معالج، جانشین شوهرش پشت میز نشسته بود و ادعا کرد همسرش به مسافرت خارج از کشور رفته است و در نبود پزشک متخصص وی کارهایش را انجام می‌دهد.

سارا را به اتاق لایه‌برداری هدایت کردند. از ترکیبی به نام فنول استفاده می‌کرد. خیلی دردناک بود برای آنکه آرام‌تر ‌شویم مسکن تزریق کردند. همه پوست‌مان پاکسازی شد، سپس ماده‌ای شیمیایی روی پوستمان مالید تا درون پوستمان نفوذ کند. پس از دقایقی صورتمان را باندپیچی کرد و همسر پزشک متخصص گفت که می‌توانیم پس از 2 روز صورتمان را باز کنیم. درد و سوزش شدیدی داشتیم نمی‌دانستیم هر جراحی کوچک زیبایی می‌تواند دردسرساز باشد.

پس از 2 روز نزد پزشک متخصص رفتیم تا باند صورتمان را باز کند ولی ناباورانه دیدیم که صورتمان قرمز و متورم شده است. هیچ نقطه‌ای از صورتمان مثل سابق روشن نبود. مویرگ‌های صورتمان پاره شده بود و خونریزی داشت.

این خواهران گفتند: برای آنکه در جشن عروسی زیباتر به نظر برسیم تن به این جراحی دادیم و هرگز تصور نمی‌کردیم پوستمان خراب شود.

خیلی ناراحت شدیم به همین خاطر نزد پزشک متخصص پوست دیگری رفتیم که متوجه شدیم در اثر استفاده زیاد از ترکیب فنول در لایه‌برداری، پوست صورتمان به سوختگی درجه 2 دچار شده است.

عروس خانم به دادیار گفت: هفته دیگر مراسم عروسی‌ام است همه دوستان و آشنایان را دعوت کرده‌ایم حالا من با این صورت چگونه می‌توانم تن به بهترین جشن زندگی‌ام بدهم.

وقتی شوهرم صورتم را دید بسیار وحشت کرد به همین خاطر مجبور شدیم مراسم عروسی را به تاریخ دیگری بیندازیم.

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:50 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
پرواز مشهد – دمشق پس از 25 ساعت تاخیر ، بالاخره انجام شد .

به گزارش واحد مرکزی خبر ، مدیر کل فرودگاه ها ی خراسان رضوی گفت : این پـرواز قرار بود ساعت 21 و 30 دقیقه جمعه شب گذشته به مقصد دمشق انجام شود کـه به علت اتمام اعتبار ویزای خلبان و کمک خلبان در ساعت اعلام شده انجام نشد .

در پی این تاخیر ، بـه مسافران اعلام شد که پرواز مجدد ساعت 21 و 30 دقیقه دیشب انجام می شود که این وعده نیز محقق نشد .

چلندی افزود : 140 مسافر این پرواز که قرار بود با پرواز شماره 6303 پرواز کنند ، ساعت 22 و 36 دقیقه دیشب با پرواز 6317 شرکت تابان ، فـرودگاه بین المللی شهید هاشمی نژاد مشهد را به مقصد سوریه ترک کردند .

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:49 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]

راست است که شما برادرتان را آنتریک کردید برود جبهه؟

*جلال لشکری: (با خنده) ای طور می‌گن. قبل از شهادت رضا برادر خانم من «جعفر نگاهی» هم شهید شده بود. یکی از دوستانم به همین خاطر به شوخی به من می‌گفت ای ناقلا! داری یکی یکی وراث‌ها را کم می‌کنی.


از برادر خانمتان چیزی یادتان هست؟

*جلال لشکری: برادر خانم من طبقه بالای منزل پدرش بود و تک پسر هم بود. وقتی پدر و مادرش می‌گفتند ما به جز تو دیگر پسر نداریم می‌گفت من طبقه بالا چیزهایی دیدم که عمرا نمی‌توانم بمانم. در واقع مکاشفه داشت با آن عالم. رضا چند ماه بعداز جعفر شهید شد.

چه سالی بود این سفر حج؟

خانم سعیدی: یادم نیست.

*حاج عباس لشکری: سال 63 بود

خانم سعیدی: موقع رفتن به حج رفتم به مادرم که شهرستان بود گفتم می‌آیی پیش بچه هایم بمانی گفت کار دارم. به مادر شوهرم هم گفتم، قبول نکرد. من هم دیدم این طوری است به رضا التماس می‌کردم بماند.‌گفتم ما دیگر کسی را نداریم. جلال که اسیر جبهه بود و جواد هم سرکار می‌رفت.کسی نبود بماند به خاطر خواهرش. به رضا خدا بیامرز می‌گفتم تو این دفعه نرو، به ارواح آقام دیگر جلوی رفتنت را نمی‌گیرم.

*جلال لشکری: این را که حاج خانم گفت، من یاد یک خاطره‌ای افتادم. زمان جنگ من در قسمت تعاون لشگر سیدشهدا (ع) بودم. همه می‌گفتند، تو که توی تعاون هستی، یخچال و تلویزیون برای خودتان بیاور.عموما نمی‌دانستند تعاون مربوط می‌شود به شهدا. یک روز پدر شهیدی آمده بود خط مقدم جبهه، بالای سرجنازه پسرش و می‌گفت دیدی گفتم بروی جبهه اینجوری می‌شی؟ با شهیدش توبیخی صحبت می‌کرد. یکدفعه یکی از دوستانم بابت دلگرمی دادن گفت حاج آقا! برو خدا را شکر کن. اینجا جوان‌هایی هستند که تکه تکه می‌شوند مثل گوشت چرخ کرده. بچه شما که سالم است (منظورش این بود که مثل بعضی‌های لهیده شهید نشده) پدر با تندی گفت چی چیش سالمه؟! فقط حرف نمی‌زنه!

خانم سعیدی: آخرش هم کسی برای مکه ما پیش عروس و بچه‌ها نماند. در مکه وقتی می‌گفتم چهلم بچه‌ام را گرفتم و آمدم، زن‌ها می‌گفتند واه! شما را چه زود آوردند؟ فکر می‌کردند چون ما خانواده شهید هستیم آمدیم مکه. گفتم بابا من خودم اسم نوشته بودم و اسمم درآمده. با پول خودم آمدم.

نحوه شهادت رضا چه طور بود؟

جلال لشکری: 25/3/63 در جوانرود وقتی در خط مقدم مین خنثی می‌کرده سه نفر زخمی می‌شوند که تا می‌آورندشان عقب، شهید می‌‌شوند.

چطور به شما خبر شهادت رضا را دادند؟ لطفا دقیق تعریف کنید حاج خانم!

خانم سعیدی: همچین دقیق برایت تعریف کنم که خودت حظ کنی. من همین که رضا رفت، در آن چند روز در دلم منتظر بودم یکی بیاید به من خبری بدهد. نمی‌دانستم برای او اتفاقی افتاده اما دلم شور می‌زد و منتظر بودم. کار خدا بود. یک روز دیدم پسر بزرگم از کار زود آمد و دوستانش آمدند دنبالش رفتند بیرون. به خودم گفتم اه! این کجا رفت؟ امشب خبر می‌آوردند. همش نگران بودم. هی می‌گفتم جواد کجا رفت؟ می‌گفتند با دوستانش رفته بیرون. حالا نگو او را بردند خبر شهادت رضا را بدهند. اذان مغرب که شد، حاجی وضو گرفت رفت مسجد. من هم وضو گرفتم اما هرچه کردم نتوانستم بروم مسجد. هی می‌رفتم بالکن، برمی‌گشتم. دور خانه را نگاه می‌کردم اما نمی‌توانستم بروم. نمازم را هم نخوانده بودم. ماه رمضان هم بود. دائم بی خود و بی‌جهت می‌رفتم این ور و آن طرف. بعدش هم دیدم نماز مسجد تمام شد، با خودم گفتم دیگر دو نماز را خواندن، دیگر کجا بروم. دیدم زنگ زدند. فکر کردم حاجی است. گفتم چی میگی خب ؟ بیا داخل دیگر. دیدم حاجی دارد به یکی می‌گوید بفرما! بفرما! دیدم یکی از همسایه‌ها هم با اوست. گفتم ای وای! ببخشید! بفرمایید. وقتی آمد داخل، نیم خیز نشست. اسمش عیسی بود. گفت حاج خانم! رضا ترکش خورده. گفتم نه، نه، نه، رضا شهید شده.عیسی زد زیر گریه گفت آره شهید شده( ادای عیسی را در می‌آورد). گفتم خیلی خب گریه نکن! گفت چرا؟ گفتم می‌دانی جناب زینب (س) چه گفت؟ گفت «به شب‌ها گریم و روزها بخندم مبادا دشمنم بر ما بخندد». دید من شجاع هستم،و غش نمی‌کنم و گیس‌هایم را هم نمی‌کنم، بلند شد برود. تا آمد برود گفتم وایسا! گفت بله؟ گفتم می‌دانی باید چه کارکنی؟‌ قبلا شنیده بودم زن‌های محل پشت سر دو تا از شهیدها که جنازه شان را آورده بودند محل می‌گفتند این جنازه که بچه خودشان نبود. معلوم نیست چه کسی را آوردند. دروغ می‌‌گویید بچه ‌ماست. یک جنازه‌ای را آوردند نشان دادند و بردند، هیچ هم مال آن‌ها نبود. من این دو تا را با گوش خودم شنیده بودم. به آقا عیسی گفتم برو مسجد به بسیجی‌ها و مسجدی‌ها بگو بچه من را می‌آرید داخل حیاط خانه ولی هیچ کس نیاید تو. می‌خواهم بچه‌ام را بببینم. گفت چشم! تا آمد برود دوباره گفتم وایسا، وایسا! گفت بله؟ گفتم دست اندرکارتان کیه؟ برو بهش بگو به جای رضا خودم می‌خواهم بروم اسلحه‌اش را دستم بگیرم. به خاطر دشمن. آن موقع این دستواره‌ها هم تازه شهید شده بودند و یک روز در میان در محل شهید می‌آوردند.


آقا عیسی رفت و فردا جنازه را آوردند. من هم در این مدت حالم یک جوری بود. آن شب سگ گاز گرفته و مار زده خوابیدند اما من نخوابیدم. چون قرار بود بروم مکه، رفته بودم جنس خریده بودم و بسته بندی کرده بودم یک گوشه. استکان و لیوان و سفره و... خریده بودم. گفتم فردا مهمان می‌آید، رفتم همه را درآوردم و آماده کردم. صبح شد، سحری هم نخوردم. صبح شهید را آوردند. گفته بودم می‌خواهم شهیدم را ببینم چون زن‌ها می‌گفتند شهیدشان نبود. بسیجی‌ها نگذاشتند مردم بیایند داخل به جز چند نفر مثل مریم خانم همسایه مان که آمده بود داخل. وقتی جنازه رضا را آوردند، همه به من نگاه می‌کردند و من هم گریه نمی‌کردم. همانطور وایساده بودم آن جا. به خاطر [شاد نشدن]دشمن گریه نمی‌کردم، به خاطر[شاد نشدن]آمریکا، چون می‌گفتم آخه چرا بچه‌ها ما را همینطوری شهید می‌کنند. گفتم خب بیایید بازش کنید دیگر. وقتی کفن باز شد دیدم هیچ کجای بدنش زخم نیست. مردم دست و پایشان می‌افتد نمی‌میرند اما من دیدم ظاهرا او سالم سالم است. گفتم رضا جان! «تو هم راضی شدی آواره گردم! اسیر کوچه و بازار گردم» مامان جان؟ بعد گفتم بیایید او را ببرید. همه اش همینطوری بود خدا شاهده. انگار نه انگار بچه‌ام شهید شده. مریم خانم هم همینطور نگه می‌کرد به من که چرا گریه نمی‌کنم. هی پایم را لگد می‌کرد و به چشمم نگاه می‌کرد. رفتیم بهشت زهرا، مرده شورخانه. البته شهدا را نمی‌شستند و دفن می‌کردند اما چون رضا سه روز بعد ار زخمی شدن مانده بود او را باید می‌شستند. آنجا هم باز مریم خانم آمد جلو. من هر چه دقت کردم آنجا هم زخمی ندیدم جز جند جراحت سطحی. پایین بدنش ترکش خورده بود و شهید شده بود. خواهر و مادرم شهرستان بودند و فقط مریم خانم همراهم بود. خواهر و مادر حاجی هم مانده بودند خانه، ولی مریم آمد. در مسجد شنیدم می‌گفتند یک شهید آمده اما مادرش اصلا گریه نمی‌کنه. بعد از چند روز شهدای دستواره را آوردند. آنقدر گریه کردم که نگو. مردم می‌گفتند وای ! بسم‌الله! برای پسر خودش گریه نکرد، حالا برای بچه مردم گریه می‌کند. گفتم برای خودم گریه نکردم به خاطر [شاد نشدن]دشمن. اون طوری پدر دشمن را در آوردم. برای بچه مردم گریه می‌کنم که چرا جوان‌های ما باید مثل گل پرپر شوند. اما آدم می‌خواست که حرف‌های من حالیش بشود.مغز درست می‌خواست. اما مغز درست نداشتیم که! من برای همه شهدا گریه کردم الا برای بچه خودم. موقع مکه رفتنم که شد من عزادار رضا بودم. یکی از خانم‌های همسایه آمد سر من را حنا بگذارد، گفت زیارت می‌روی خانه خدا، خوب نیست این طور. هر چه گفتم نمی‌گذارم، این قدر دست هایم را نگه داشتند تا حنا را گذاشتند سرم. همین که رفتند، دویدم و حنا را از روی سرم شستم. دوباره یکی دیگر از همسایه‌ها آمد آنقدر التماس کرد و سرم را حنا گذاشت اما تا رفت، سرم را شستم. دلم نمی‌آمد. تا این که خواهرم آمد. خواهر کوچک بود و قبل از من. صغیردار بود و هم نادار. آمده بود من را از عزا دربیاورد. دیگر چیزی نگفتم. هم او را اصلاح کردم هم خودم را و هم حنا گذاشتم. فردا هم آمد من را برد فرودگاه. در مکه هم وقتی حنای سرم را می‌دیدند و می‌فهمیدند پسرم شهید شده می‌گفتند بسم‌الله! چه طور بچه‌ات شهید شده حنا گذاشتی؟

به شما چه طور خبر دادند حاج آقا؟

*حاج عباس لشکری: من در مسجد نماز می‌خواندم. مداح مسجد آقای اجاقی یواش آمد و در گوش من جریان را گفت که رضا ترکش خورده و بیمارستان است. بعد هم چند نفری جمع شدند آمدند خانه ما و قضیه را گفتند.

حاجی! خانه که آمدی قبلش به شما گفته بودند.

*حاج عباس لشکری: آره گفته بودند.

شما هم مثل حاج خانم سرسختی کردید؟

خانم سعیدی: بذار من بهت بگم.حاجی موهای سرش سفید نبود که. بعد از شهادت رضا سفید شد. هر کس می‌دید این را می‌دید می‌گفت پسر بزرگت است حاج خانم.

*جلال لشکری: من جبهه بودم که تلگراف زدند رضا ترکش خورده، بعد گفتند تیر خورده که خودم فهمیدم شهید شده. من در دوکوهه بودم. صبح مرخصی گرفتم آمدم اما وقتی آمدم جنازه دفن شده بود. من آمدم پیش پدرم و همین طور می‌زدیم توی صورتمان و گریه می‌کردیم.

حاج خانم! حقیقتا در خلوت خودتان هم گریه نکردید برای رضا؟

در خلوت خودم هم گریه نمی‌کردم. خدا او را امانت داده بود و بعد هم گرفته بود.


حاج خانم! قبل از انقلاب رادیو داشتید؟

بله ولی من از بس کار داشتم گوش نمی‌کردم. تلویزیون هم داشتیم. من وقت نداشتم یا بافتنی می‌کردم یا غذا می‌پختم یا بچه‌ها را رسیدگی می‌کردم خیلی کار داشتم.

شما مقلد چه کسی بودید حاج خانم؟

خدابیامرز آقای گلپایگانی.

چطور ایشان را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کردید؟

جوان که بودم، پدرم مرا نشاند و گفت بچه‌ جان! آدم باید تقلید داشته باشد. گفتم: تقلید چیه؟ گفت آدم اگه تقلید نداشته باشد، مسلمان نیست. توی نماز و روزه ات باید تقلید داشته باشی. اسم چند مرجع را گفت آقای نجفی و چند تای دیگر.(با خنده) اسم آقای گلپایگانی را که گفت من گفتم همین خوبه. اسمش گل داره. گل خوبه، من همین آقای گلپایگانی را انتخاب می‌کنم.

معمولا ترک زبان‌ها می‌رفتند طرف آقای شریعتمداری که ترک بود. شما چرا مقلد ایشان نشدید؟

(با خنده) چون اسمش «شر» دارد دیگر.

حاج خانم! آقای گلپایگانی که با تلویزیون شاه موافق نبود، پس چرا شما تلویزیون داشتید؟

خب دیگر. ما یک مستاجر داشتیم که تلویزیون داشت. آمد خانه ما و از تلویزیون تعریف کرد. همین که رفت، سه تا پسرم به در خانه راهپیمایی راه‌ انداختند و شعار دادند که «زیون، زیون، تلویزیون». دو روز بعد 2500 تومان دادیم و یک دانه از این تلویزیون‌های بزرگ و سیاه سفید خریدیم. از این کمد دارها.

2500 تومان پول دادید؟؟

آره بابا. من پول داشتم. کار می‌کردم، وضعم خوب بود. اتفاقا همان وقت‌ها یک روحانی هم آمد در مسجد محل و خیلی داغ صحبت کرد. بعدش چندین خانواده حدود 30-40 تلویزیون رنگی و سیاه و سفیدشان را بردند جلوی مسجد شکستند اما ما دلمان نیامد و نبردیم.

برادر: تلویزیون برای ما سرگرمی داشت.

حاج آقا!‌ شما اصلا اهل سیاست نبودید؟

*حاج عباس لشکری: نه! سرم به کارگری خودم بودم.

خانم سعیدی: ما از دم سیاسی نیستم اما حزب‌الهی هستیم. طمع نداشتیم. الان کسانی که بدگویی انقلاب را می‌کنند من بدم می‌آید. می‌گویم طمع‌تان نجس است اصلا چه می‌خواهید از این انقلاب و دولت؟ به مردم می‌گویم شما بابات چه داشته؟ سگ داشته، سگ ماله شماست، الاغ داشته، الاغ ماله شماست. هی نگویید نفت واسه ماست. نفت برای شما نیست. نفت برای مملکت است و باید برای بیمارستان و مدرسه و کارخانه خرج کنند. حالیته؟ من خودم این حرف‌ها را نمی‌گویم، به بچه‌هایم هم یاد دادم که نگویید. هی می‌گویند نفت داریم، نفت داریم!! ما برای یارانه هم اسم‌مان را ننوشتیم. ولمون کن بابا. ما با همان مقدار درآمدی که داریم زندگی را می‌چرخاند. وقتی مردم از رئیس‌جمهور و مملکت بدگویی می‌کنند من ناراحت می‌شم.ما یک لقمه نان حلال خودمان درمی‌آوردیم و می‌خوریم. همین پسرم می‌گوید دولت اگر چند تا مثل شما داشت قرض دار نمی‌شد. حالیته؟

*جلال لشکری: عرض من این است که اگر همه مملکت مثل مادرم بودند در سال کل کشور نیم کیلو نان خشک بیرون نمی‌داد.

شما نان را دسته دسته می‌خرید و می‌گذارید خانه، کپک می‌زند، بعد هم می‌دهید به نمکی‌، آنها هم دود می‌کنند. من نان خشک را می‌ریزم داخل سفره و پودر می‌کنم و در تابستان آب دوغ درست می‌کنم و در زمستان چنگل.

چنگل دیگه چیه؟

*جلال لشکری: پنیر و سبزی را می‌گذاری داخل نان خشک و وقتی نرم شد خوشمزه می‌شود.به زبان ترکی می‌شود «دویماج»

*خانم سعیدی: من وضع مالی‌ام بد نیست، هنرپیشه هم هستم اما شلوار و لباس وصله دار می‌پوشم. همین لباسی که تنم است را خودم دوختم، بیست سال پیش. عارم نیست بپوشمش.با همین وضع هم خیرات می‌دهم.

بعد از 26 سال یاد رضا نمی‌افتید؟

چرا خب اما چه کار کنم؟ خودم را بکشم؟ مگر می‌شود آدم بچه‌ای را به دنیا بیاورد بزرگ کند و از دست بدهد اما یادش نکند؟ فکر می‌کنم گاهی که اگر بود الان زن و بچه داشت اما شهید شده. اگر خودکشی کنم برمی‌گردد؟

*اصلا خواب رضا را دیده اید؟

دو دفعه خواب رضا را دیدم اما یادم رفت چی بود.

امام را از نزدیک دیده اید؟

دو مرتبه دیدم در حسینیه جماران دیدم. همانجا یک دستبند طلایم را هم برای کمک به جبهه دادم حسینه جماران. یک مرتبه هم آقای خامنه‌ای را از دور دیدم.

*بچه‌ها درس هم خواندند؟

بله. همه شان درس خواندند.جلال نازی‌آباد می‌رفت مدرسه. چون مدرسه اش دور بود من روزی دوبار می‌رفتم دنبال او نازی آباد. قاچاقی می‌رفتم که نفهمد.می‌رفتم دنبالشون چون هی مردم می‌گفتند باید بچه‌هایت را بپایی که لات نشوند. صبح که می‌رفت مدرسه، می‌رفتم و ظهر هم که تعطیل می‌شد همینطور اما او که مرا نمی‌شناخت. اما اگر ماشین سوار می‌شد دنبالش نمی‌رفتم.

*جلال لشکری: بعضی وقت‌ها می‌آمدی حاج خانم. هر روز که نبود.

خانم سعیدی: خدا شاهده ننه هر روز می‌رفتم. این‌ها که نمی‌شناختند.به روح رضا روزی دوبار می‌رفتم.

رضا شوخ هم بود؟

با من هم حرف‌های خنده‌دار می‌زد.

مثلا چی؟

یادم نمی‌آید حالا. من زیاد حوصله نداشتم. می‌گفتم درستان را بخوانید من حوصله ندارم وگرنه می‌زنمتان.


[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:47 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
وقتی از گوشه و کنار خبر شدیم که بازیگر نقش «خاله قزی» در سریال پرطرفدار «خوش نشین‌ها» مادر شهید است، به فکر افتادیم که برای مصاحبه برویم سر وقتش. بچه‌های حماسه و مقاومت چون سر و کاری با هنرپیشه جماعت ندارند، دسترسی‌شان هم به آنها سخت است.
به رفیقی قدیمی تلفن زدم که اصلا ربطی به سینما و تلویزیون نداشت اما خیلی تیز بود. گفت برایت پیدایش می‌کنم اما در عوض باید نوار صوتی پیام امام خمینی را که داشتی به من هم بدهی. گفتم شما ما را راه بیانداز.بنده تقدیم می‌کنم. به 12 ساعت نکشید که زنگ زد و گفت: یادداشت کن... از این جا به بعد ترس داشتیم که این بنده خدا یا جواب درستی به ما ندهد، یا اصلا قضیه شهید شدن پسرش درست نباشد. راستش خیلی با عزت و احترام هم برخورد کردند و وقتی فهمیدند کار ما به شهیدشان مربوط است، بیشتر هم تحویلمان گرفتند.


شب جمعه، سوم محرم مطابق قرار قبلی به منزل خانم سعیدی، واقع در یکی از محلات جنوب شهر تهران رفتیم. خانم سعیدی، همان خاله قزی بود که در فیلم‌ها می‌دیدیم. او اصلا بازی نمی‌کرد بلکه خود خودش بود. انرژی خارق العاده این زن 76 ساله انسان را به حیرت می‌انداخت. باقی آن چه را که ما شاهد بودیم، شما نیز با خواندن این گفتگو خواهید دانست. سعی زیادی کرده ایم که ادبیات و گویش ایشان را به هم نزنیم اما بعضی مواقع به دلیل تفاوت‌های فراوان گویش ترکی و فارسی، مجبور بودیم دست به ویرایش بزنیم که البته چشمگیر نیست.

خبرگزاری فارس: صحبت را با معرفی خودتان آغاز کنید.

*خانم سعیدی: «حلیمه سعیدی» مادر شهید «رضا لشکری» هستم. تاریخ تولدم را هم به شما نمی‌گم اگر هم اصرار کنید دروغ می‌گویم. (باخنده). سال 1313در شهر «ضیاءآباد» قزوین به دنیا آمدم. این شهر 9 فرسخ بعد از شهر «قزوین «کنار تاکستان قرار گرفته.پدرم «حاج فتح‌الله» کشاورز بود و گندم می‌کاشت و باغ انگور و گوسفند هم داشتیم. پدرم خیلی کار داشت و برای این که بتواند به همه کارهایش رسیدگی کند کارگر می‌گرفت. مادرم اسمش «طاووس» بود، پدرم سواد قرآنی داشت اما مادرم سواد نداشت. خودم هم 6 کلاس اکابر رفتم.(با خنده) شش سال را تو بیست سال تمام کردم، یکسال می‌رفتم، ده سال نمی‌رفتم.

*از خانواده تان بیشتر بگویید.

 مادرم 7 پسر و 7 دختر به دنیا آورد اما پسرها همه‌شان در همان کودکی نظر خوردند و مردند. از 7 دختر هم فقط 5 نفر زنده ماندند. من خودم هم 7 پسر و 2 دختر به دنیا آوردم که الان فقط دو پسر و یک دختر دارم. تا می‌گفتند چقدر پسرت قشنگ است به دکتر نمی‌رسید و می‌مرد. مثلا یکی از آنها را که اسمش «حسن» بود تا دو سال و نیم اش شد، مردم گفتند: چقدر قشنگ است. بچه نظر خورد، غروب مریض شد و تا صبح مرد.


حمله روس‌ها در 1320 یادتان هست؟

دوران «رضا قلدر» وقتی روس‌ها به ایران حمله کردند من بچه بودم و عقلم نمی‌رسید اما مادرم برایم تعریف می‌کرد که آن‌ها چادر و چارقد را از سر زن‌ها می‌کشیدند.

از ازدواجتان بگویید.

خواهر حاج آقا آمد خواستگاری و خواهر بزرگ من هم قبول کرد. قدیم‌ها که با هم حرف نمی‌زدند. یک هفته قبل از عروسی عقد بود و بعد هم ازدواج می‌کردیم.

چند سالتان بود که ازدواج کردید؟

18 سالم بود.

در آن زمان این سن برای ازدواج دخترها دیر نبود؟

چرا بابا! (با جدیت) من ترشیده بودم! خواهرم خواستگار‌ها را رد می‌کرد.

مزاح می‌کنید؟

نه بابا! یک خواهر من 9 سالش بود که ازدواج کرد و یک خواهرم هم 12 سالش. من آخری بودم. توی یک ماه کلی خواستگار داشتم اما خواهر بزرگم نمی‌گذاشت ازدواج کنم و هر کدام را به نوعی رد می‌کرد. من آن موقع که نفهمیدم، بعدا متوجه شدم که خواهرم کلی خواستگار را جواب کرده. البته من هم 18 ساله نبودم. قدیم‌ها شناسنامه پسر را 2 سال دیرتر می‌گرفتند که دیرتر برود سربازی و دخترها را هم دو سال زودتر می‌گرفتند تا زودتر بتوانند عقدش کند. یعنی من 16 ساله بودم که ازدواج کردم.

باعث آشنایی و ازدواجتان چی بود؟ قبلا حاجی را دیده بودید؟

حاجی را هم قبل از ازدواج اصلا ندیده بودم چون زیاد از خانه بیرون نمی‌رفتم، وقتی هم می‌رفتم با آقام می‌رفتم. حاجی هم تهران کار می‌کرد.

*حاج عباس لشکری: من ایشان را دیده بودم و کاملا می‌شناختم. با هم همسایه بودیم. آن موقع برای کارم می‌آمدم تهران و بر می‌گشتم و گاهی می‌دیدمش. اصلا خودم رفتم به خواهرم پیشنهاد دادم که برویم خواستگاری ایشان. آن موقع پدرم مرحوم شده بود و من با خواهرم زندگی می‌کردم.

مهریه‌تان چقدر است؟

700 تومان گفتیم، اما چونه زدند کردند 400 تومان. شیر بها را هم ندادند.

از فرزندانتان بگویید

فرزند اولمان سال 1335 به دنیا آمد. اسمش حسن بود که در 2 ساله گی فوت کرد. بعد ناصر به دنیا آمد که او هم 9 در ماهگی فوت کرد. بعد علی به دنیا آمد که او هم در چند ماهگی هم مرد. یک بچه دیگر هم به دنیا آمد که این یکی به اسم گذاشتن هم نرسید. بعدش جواد آقا به دنیا آمد. اسم بچه‌ها را خودم می‌گذاشتم. اسم ناصر را که گذاشتم ننه ام گفت چرا گذاشتی ناصر؟ اسم برادرم بود.اسم حسن را هم که گذاشتم، زن عمویم گفت اسم بچه‌های من را چرا گذاشتی ؟ وقتی هم آن دو تا مردند به دلم بد آمد. تا این که یکی از همسایه هایمان گفت ایندفعه که زاییدی اسم پسر‌های من را بذار و به این طوری شد که اسم پسرهایم را گذاشتم جواد و جلال رضا. اسم رضا را هم عمه اش گذاشت. یک دختر هم داریم به نام زهرا.


چه زمانی آمدید به تهران؟

حاج عباس لشکری: سال 1338بود.

*خانم سعیدی: حاجی در تهران کار می‌کرد و من از این که بچه هایم پشت سر هم می‌مردند ناراحت بودم. برایش پیغام دادم یا بیا من را ببر آن جا یا خودت بیا این جا بمان، یا طلاقم بده.

*حاج عباس لشکری: من در تهران کارگری می‌کردم. کارهای مختلف... مدتی در خیاطی بود و مدتی در شهرداری آسفالت می‌ریختم و از این جور کارها.چند وقت به چنو وقت هم می‌رفتم به ضیاءآباد.

*خانم سعیدی: آن زمان که آرد آماده نبود. باید گندم را برای آسیاب می‌بردیم و این کار از عهده من بر نمی‌آمد. برادر هم نداشتم و پدر هم خیلی کار داشت و دایی حاجی هم وقتی ازش کمک می‌خواستم نمی‌آمد. من خیلی معذب بودم.به خاطر همین حاجی را مجبور کردم من را هم ببرد تهران.


*حاج عباس لشکری: وقتی خانواده هم آمدند تهران، در سرسبیل یک اتاق 3 در 4 اجاره کردیم با ماهی 25 تومان. یک همشهری آنجا داشتم و به خاطر همین آمدیم سرسبیل.جواد در ضیاء آباد به دنیا آمد. جواد را که باردار بودم آمدیم تهران و اینجا به دنیا آمد. رضا را هم باردار بودم که که رفتیم ضیاءآباد و آن جا به دنیا آمد.

پس این بچه‌ها قوی بودند که زنده ماندند؟

همه بچه هایم قوی بودند. خودم قوی بودم برای همین بچه‌هایم هم به خصوص رضا موقع به دنیا آمدن بنیه خوبی داشتند. اما آن بچه‌ها را نظر زدند که مردند.

بچه را فرستادید مدرسه؟

همه بچه‌هایم را فرستادم مدرسه. در همان مدرسه هم بود که معلم‌هایشان آن‌ها را راهنمایی می‌کردند که در انقلاب شرکت کنند و بعد هم راهی جبهه شوند. همین پسرم جلال 5 سال جبهه بود.

رضا فعالیت‌های انقلابی هم داشت؟

*حاج عباس لشکری: رضا سال 1346 به دنیا آمد به همین دلیل در دوران انقلاب 11 ساله بود و نمی‌توانست در مبارزات شرکت کند. وقتی جنگ شروع شد چون سنش برای جبهه رفتن هم کم بود شناسنامه‌اش را دست کاری کرد.

خود شما در تظاهرات شرکت نمی‌کردید؟

*خانم سعیدی: به محض اعلام مسجد محلمان، «علی ابن ابی‌طالب(ع)» برای رفتن به تظاهرات آماده می‌شدم و تنهایی در تمام تظاهرات قبل از انقلاب شرکت می‌کردم و یکی را رد نمی‌دادم، گاهی بچه‌هایم را هم همراهم می‌بردم اما حاجی چون سرکار می‌رفت نمی‌توانست همیشه در راهپیمایی‌ها شرکت کند. با رفتن ما هم مخالفتی نداشت.

*حاج عباس لشکری: یک بار در یکی از تظاهرات‌های نزدیک دانشگاه تهران شرکت کردم اما وقتی دیدم گاردی‌ها با تفنگ مردم را می‌زنند و از کوچه‌ پس کوچه‌ها فرار کردم و رفتم خانه.

*خانم سعیدی: من کشته شدن کسی را ندیدم. موقع انقلاب، در محلمان هم کسی شهید نشد.

زمان انقلاب در همین خزانه زندگی می‌کردید؟

*خانم سعیدی: بله. ما 40 یا 45 سال است که همین جا هستیم.

آمدن امام را یادتان هست؟ 12 بهمن 57؟

*خانم سعیدی: بعله. وقتی امام آمد، از فرودگاه پیاده رفتم تا بهشت زهرا. وقتی هم که امام به رحمت خدا رفت، من رفتم خانه امام در جماران و از آن جا تا مصلی پیاده رفتم.

*حاج عباس لشکری: امام که آمد من هم به بهشت زهرا رفتم اما امام را آن جا ندیدم. داشتم برمی گشتم که در راه ایشان را دیدم که می‌رفت به سمت بهشت زهرا.


بچه هایتان شر و شور بودند؟

نه! من اصلا بچه شر نداشتم. چون کارم زیاد بود و دائم در خانه بودم هوای بچه‌هایم را هم داشتم که شر نشوند. اما مدرسه و تظاهرات و بعد هم جبهه را می‌گذاشتم بروند اما برای بازی اجازه نداشتند بروند بیرون. بچه‌های کوچه که می‌آمدند دنبالشان می‌گفتم پسرها کار دارند. آن موقع خانه مان دو تا اتاق داشتم که یکی از آن را مستأجر می‌نشست. در یک اتاق یک گوشه چراغ بود گوشه دیگر خیاطی می‌کردم کنار من بچه‌ها هم درس می‌خواندند. من خیلی کار می‌کردم. خودم خیاط بودم، آمپول زن بودم، آرایشگر بودم. تل بچه‌ها می‌گرفتم، ناف بچه را می‌انداختم، قابله بودم، نظر می‌گرفتم، گوش سوراخ می‌کردم، باد کمر می‌کشیدم، خلاصه خیلی کار می‌کردم. بافتنی هم می‌کردم.

اینها را مثل فیلم‌هایی که بازی کرده اید شوخی می‌کنید یا همه این کارها را می‌کردید؟

شوخی چیه آقا؟! من همه لباس‌هایم را خودم می‌دوختم. بافتنی هم می‌بافتم. سلمانی هم بودم. حتی چند تا عروس هم آرایش کردم. من 700 تا بچه را به دنیا آوردم.

این قدر دقیق حسابش را دارید؟

بله! شمرده ام همه را. آن زمان مردم نمی‌رفتند دکتر. نصف شب یک مرد و یک زن می‌آمدند دنبالم و می‌بردنم بالای سر زائو. بچه‌هایی که من به دنیا آورده ام الان هم سن شما و این پسرهای خودم هستند. 3 تا از نوه‌های خودم را هم خودم آوردم به دنیا. طراحی این خانه را هم خودم کردم که الان سه اتاقه شده است.

خانه مال خودتان است؟

بله. طبقه پایین هم دخترمان زندگی می‌کند.

بچه‌ها بعد از انقلاب جذب کمیته و سپاه نشدند؟

بچه‌ها در بسیج بودند و من خودم هم الان بسیجی هستم. اول انقلاب هم در مسجد جامع علی آباد بسیجی بودم.

از کی این جا که الان می‌نشینید ساکن شدید؟ انقلاب شده بود؟

نه بابا. وقتی ما آمدیم این محل، آب نبود. یک منبع بود که الان هم هست توی خزانه که الکی گفتند آن آب منطقه شمااست ولی نبود و زمین را فروختند. آن زمان آقای باقری که خدا شهیدش را بیامرزد پیش نماز مسجد بود، گفت هر کسی ظرفی بردارد و برویم سازمان آب. همه رفتیم آن جا و گفتیم ما تشنه هستیم و مجبور شدند آب بیاورند به آین منطقه. این مربوط به قبل انقلاب است. آن موقع زمین‌ها همه خاکی بود.تا اینجا( اشاره به زانویش می‌کند) توی خاک راه می‌رفتیم. آقاجان! سرسبیل زمین متری 15 تومان بود که فروختیم و اینجا را متری 27 تومان خریدیم. زمین‌های اینجا مال مادر شاه بود که می‌فروخت.

زمانش یادتان نیست؟

یادم نیست چه سالی اینجا را خریدیم. من یادم نمی‌ماند از بس کار دارم. خیلی کار می‌کردم.اصلا یک بلای ناگهانی بودم. کاری نیست که نکنم. پشت بام بنایی داشتیم که خودم انجام دادمم می‌برم نشانت می‌دهم. یک پیراهن بافته ام که وقتی می‌پوشم همه فکر می‌کنند ماشینی بافته شده و باور نمی‌کنند کار خودم هست.

اولین پسرتان کی به جبهه رفت؟

همین پسر (اشاره می‌کند به جواد لشکری) چند ماه بعد از انقلاب رفت کردستان برای سربازی. خبر آوردند جواد شهید شده. حاجی را فرستادم پی او که خیالم راحت شد.

پس پسر اولتان سربازی اش را کردستان گذراند. بقیه پسر‌ها کی رفتند جبهه؟

جلال هم بعدش رفت جبهه. رضای خدابیامرز هم 18 ساله بود که جلال او را هم آنتیریک کرد و برد جبهه.

جلوی جلال را نمی‌گرفتید نرود جبهه؟

نه! اگر راه می‌دادند،من خودم هم می‌رفتم. آقا گوش بده! اگر زینب (س) نبود کربلا نبود. اگر شهدا نبود ایران نبود. هرکس قدر شهدا را نداند خدا نابودش می‌کند. این حرف من است؛ خیالت راحت باشد.

شاید چون به شهید شدنشان فکر نمی‌کردید مانعشان نمی‌شدید. شما که نمی‌دانستید ممکن است شهید ‌شوند؟

نمی‌دانستم؟! هر روز شهید می‌آوردند به محل. توی این بهشت زهرا به جای آب، خون می‌رفت. چرا نمی‌دانستم؟! مگر من مثل شما بی خیال بودم آقا! (لبخند می‌زند)

*حاج عباس لشکری: جنوب شهر خیلی شهید داده.همین یک ذره کوچه ما 7-8 شهید داده.

پس هیچ وقت با رفتن رضا و جلال به جبهه مخالفت نکردید؟

خانم سعیدی: نه. فقط یک مرتبه ما اسم نوشته بودیم برای مکه، کاغذ آمد که نوبتتان شده. آن وقت‌ها 4 ماه قبل از سفر به کاغذ می‌دادند تا خودمان را آماده کنیم و بقیه پول را بدهیم. تازه جواد را زن داده بودیم و خانمش با ما زندگی میکرد، دخترم هم فقط 12 سالش بود. آمدم خانه دیدم رضا کنار رادیو دراز کشیده و دستش را زده زیر سرش و نوار شهید صدوقی را گوش می‌دهد. گفتم رضا! ببین برگه آمده ما برویم مکه. مادر! تو این چند وقت نرو جبهه، قول می‌دهم بعدش جلوی رفتنت را نگیرم. الان جواد می‌رود سر کار و زنش تنهاست. تو خانه. او غریب است اگر خریدی داشت برایش انجام بده و حواست به خواهرت هم باشد. اما رضا گفت مامان بذار من برم جبهه شهید بشم و برگردم. گفتم یعنی چه؟! تو شهید شوی که دیگر مردی نمی‌ماند! من که از حج برگشتم برو. در همین صحبت‌ها بودیم که جلال از جبهه آمد و گفت رضا! چه نشستی که امام تنهاست. رضا پرید و رفت. قرار بود فردا برود دنبال اعزامش که همان روز رفت. یک هفته بعد هم شهید شد. چله اش را گرفتیم و رفتیم مکه.

جلال را چه کسی فرستاد جبهه؟

*خانم سعیدی: هر سه پسرهایم را معلم‌هایشان آنتیریک می‌کردند بروند. مثل شماها نبودند که بچه شر باشند. شما الان آمدید چند سؤال بپرسید و بروید اما چه می‌دانید مردم با چه بدبختی و سختی این انقلاب را نگه داشتند. پدر مردم در آمده. توپ و تفنگ بود. ما همیشه اینجا لرز داشتیم.

*جلال لشکری: البته منظور حاج خانم از توپ و تفنگ، ایام موشکباران تهران است.


[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:46 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
ایرانتو نوشت:

نتیجه جستجوی واژه های محرم، عاشورا و امام حسین(ع) به زبان انگلیسی، در گوگل ایمیج، تنها تصاویر وحشتناک و خون آلود از قمه زنی هیأت های عزاداری در کشورهای پاکستان، عراق ، لبنان و ... را نشان می دهد و جستجوگر خارجی که مایل به آشنایی با فلسفه این رویداد تاریخی و شخصیت امام حسین (ع) باشد، با چنین صحنه های تأسف باری روبرو می شود.



ashura


ادامه سنت ناشایست قمه زنی در سایر کشورها و پر رنگ کردن صحنه های قمه زنی، به عنوان آئین ویژه محرم در سایت های ضد اسلامی از یک سو و بی دفاع بودن سایت ها و کاربران ایرانی در مقابل چنین حملاتی، باعث ارائه چهره خشن و وحشتناک از شیعیان، در جهان شده است.

بویژه عکس های مربوط به قمه زنی کودکان توسط والدین آنها که از نگاه یک ناظر خارجی، نهایت شقاوت و بی رحمی را  را نشان می دهد.

البته نباید شیطنت گوگل را نیز در این زمینه نادیده گرفت. چرا که صرف قرار گرفتن چنین عکسهایی در چند سایت خاص، نمی تواند موجب حذف صدها عکس مربوط به عزاداری عادی در اینترنت گردد.

هم اکنون، کاربران ایرانی، با مراجعه به سایت های مزبور و درج کامنت های خود، سعی می کنند، واقعیت امر را برای بینندگان نا آشنا مطرح کنند، اما در مقابل تأثیر عمیق تصاویر موجود، نمی تواند اقدام قابل توجهی بحساب آید.


[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:42 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
ماموران پلیس مشهد، با دستگیری یک فروشنده موادمخدر، متوجه شدند متهم کشک را به جای موادمخدر می‌فروخته است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، ماموران کلانتری امام رضا (علیه‌السلام) در راستای طرح مبارزه و برخورد با خرده‌فروشان موادمخدر در سطح شهر، گشت‌های نامحسوسی را به اجرا گذاشتند.

ماموران پلیس حین گشت‌زنی با مشاهده فردی که در خیابان اندرزگوی مشهد به صورت خرده فروشی اقدام به فروش موادمخدر می‌کرده است، بلافاصله دستگیر و به کلانتری منتقل کردند.

ماموران کلانتری امام رضا (علیه‌السلام) در بازجویی اولیه از متهم متوجه شدند وی بسته‌های کوچک کشک را به طرز ماهرانه‌ای شبیه بسته‌بندی کریستال درست کرده و کشک‌ها را به جای موادمخدر به فروش می‌رسانده است.

گفتنی است، متهم با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شده است

[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 3:40 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 71
کل بازدیدها: 1651139