علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
بعد از زلزله دهشتناک بم، مسئولان برای مدتی از خواب بیدار شدند و از تمهیدات خود برای کاهش آثار زمین لرزه‌ها خبر دادند؛ از جمله اعلام شد که جلوی شیشه‌ای کردن نماهای برج‌ها و ساختمان‌های شهری را خواهند گرفت.

به گزارش عصر ایران، با این حال، بعد از مدتی همه برنامه‌ها و شعارها از یاد رفت و نماهای شیشه‌ای همچنان به حیات و توسعه خود ادامه دادند و این در حالی است که حتی اگر یک زلزله متوسط بیاید و نتواند ساختمان‌ها را ویران کند، همین شیشه‌های برج‌ها، با ریزش ناگهانی خود، حکم ترکش‌هایی را خواهند داشت که بر سر و روی عابران خواهند بارید و یک کشتار خونین را در پیاه روهای شهر بپا خواهند کرد.

تصورش را بکنید که با خانواده خود در پیاده‌روی مشغول قدم زدن هستید، ناگهان لرزه‌ای زیر پایتان احساس می‌کنید و بلافاصله صدها و هزاران کیلو شیشه شکسته تیز و برنده با سرعت زیاد از آسمان بر سرتان باریدن می‌گیرند!

این گزارش تصویری، تنها نمونه‌ای از این بمب‌های شیشه‌ای تهران هستند که در غفلت مسئولان، به زیبایی(!) قد کشیده‌اند و منتظر لرزه‌ای کوچک هستند تا کشتاری بزرگ را بیندازند.
آیا باید ابتدا تعداد زیادی کشته و مجروح شوند تا آقایان بار دیگر از خواب بیدار شوند؟ راستی کدام سازمان و نهاد، مسؤول خنثی سازی این بمب‌های شیشه‌ای است؟!























[ شنبه 89/4/26 ] [ 8:35 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
اختتامیه دومین دوره مسابقات بین المللى ورزش هاى زور خانه اى ، جام حکیم ابوالقاسم فردوسى در شهر دوشنبه در کشور تاجیکستان با اهدا جوایز به نفرات برگزیده توسط رحیم مشایى،رییس دفتر رییس جمهورى اسلامى ایران برگزار شد.




[ شنبه 89/4/26 ] [ 8:34 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
آمنه وهاب زاده شیرزن جبهه‌های جنگ که روزگاری امدادگر، تک تیرانداز، آرپی چی زن و همرزم شهید همت، چمران و صیاد شیرازی بوده، امروز همراه با ماسک اکسیژن در گوشه خانه 50 متری اش در آلوده ترین نقطه تهران زندگی می‌کند. می‌گوید به‌اندازه یک عمر از عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصرآبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم خاطره دارد اما...

به گزارش خبرگزاری مهر، در دوران دفاع مقدس زنان هم دوش به دوش مردان درپشت جبهه‌ها وظیفه پشتیبانی و تامین مایحتاج رزمندگان را به صورت خودجوش و مردمی بر عهده داشتند. همسران رزمندگان همواره سکان زندگی را در دست داشته و با نامه‌های معنوی و پر از امید، تسلی خاطری برای رزمندگان خط مقدم بودند.

در میان این زنان، شیرزنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل همراه با دیگر رزمندگان بر علیه دشمن غاصب می‌جنگیدند. شاید آنان را نشناسید یا اصلا ندیده باشید، ولی زنان آزاده و جانباز که گمنام و بی ریا در کنارمان زندگی می‌کنند خاطرات و شنیده‌هایی از دوران پر التهاب و تشویش جنگ همراه دارند که تاریخ دیگری از دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد.

آمنه وهاب زاده یکی از این شیرزنان دوران دفاع مقدس است. جانباز 70 درصد شیمیایی که امروز در خانه کوچکی در محله اکباتان تهران زندگی می‌کند. آن دختر جوان، ورزشکار، تکاور و آرپی جی زن خط مقدم دیروز،  امروز به اتکای دستگاه اکسیژن ساز و عصای فلزی اش می‌تواند در اتاق 12 متری خانه اش قدم بزند. خانه اش با وجود یک لامپ مهتابی تاریک بود و از پنجره‌هایی که از بیرون غبار آلودگی هوای تهران را در آغوش گرفته بود نوری متصاعد نمی‌شد. عصایش را به دیوار تکیه داد و روی مبل‌های راحتی خانه اش که بسیار فرسوده و شکننده شده بودند، نشست.

 متولد شهر اردبیل است. آمنه در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامراء عراق نقل مکان کردند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات در زندگی، تربیت و شخصیت آمنه تاثیر گذار شد.

متن کامل گفت‌وگو با این شیر زن دلاور ایرانی را در پی می‌خوانید:

* خانم وهاب زاده شما در دوران انقلاب فعالیت سیاسی هم داشتید؟

- آمنه وهاب زاده: 15ساله بودم که پدرم به طرز مشکوکی درعراق به شهادت رسید و من هم به دلیل فعالیتهای ضد شاهنشاهی ایران در عراق از طرف استخبارات رژیم بعث به ایران تبعید شدم. خوشبختانه خواهرم در تهران سکونت داشت و من در منزل ایشان مستقر شدم. بعد از چند روز به من گفتند که باید با آقای عسگراولادی و آقای نعیمی همکاری سیاسی داشته باشم.

یکی از وظایف مهمی که از طرف حزب بر عهده من بود توزیع و نصب به موقع اعلامیه‌ها و سخنرانیهای حضرت امام بود که چندین بار هم از طرف ساواک دستگیر و زندانی شدم و چون مدرکی نداشتند مرا آزاد  کردند. آن دوران به دلیل جوانی و پتانسیلی که داشتم خیلی فعال بودم و درکنار فعالیتهای سیاسی دورههای مختلف امداد و درمان را گذراندم تا بتوانم در راهپیماییها و درگیریها کمک حال زخمی‌ها باشم.

* فعالیت‌های شما بعد از پیروزی انقلاب از کجا شروع شد؟ 

- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان با حزب در ارتباط بودم ولی پس از آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مسئول تحویل شهدا در  بیمارستان امام خمینی(ره) تهران مشغول به کار شدم. این مسئولیت پایدار نبود و پیشنهادات زیادی برای پستهای مهمتر می‌شد، زیرا درآن بحبوحه انقلاب و جنگ بسیاری از قسمتها و نهادها نیازمند اشخاص انقلابی بود.مسئولان هم براساس تواناییهای من پستهایی اعم از مسئولیت امورخواهران در جهاد سازندگی کرج، مسئول گروه خواهران درستاد نمازجمعه تهران و مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نمازجمعه تهران را بر عهده ام گذاشتند.

قبل از انقلاب بر اثر شکنجه‌های ساواک کمی زخمی شدم ولی شلاقها تنها کبودی در بدنم به جا گذاشته بود. اولین مجروحیتم بر می‌گردد به سال 1359 زمانی که مسئولیت حفاظت و امنیت خواهران نماز جمعه تهران را بر عهده داشتم. در یکی از نمازهای جمعه منافقین اقدام به بر هم زدن جمع نمازگزاران کردند و مردم را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. من هم که وظیفه نجات جان زنان نماز گذاران را بر عهده داشتم به طرف زنان منافق داخل جمعیت رفتم که یک بلوک سیمانی به پایم پرتاب شد، پایم شکست و روانه بیمارستان شدم.

 *چگونه وارد جبهه و خط مقدم شدید؟

- پتانسیل جوانی، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من نقش بسته بود و زمانی که حضور مردم در جنگ اعلام شد با همان پای شکسته از بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به طرف مسجد جامع "واقع در پل سیمان شهرری" به راه افتادم تا از طرف کمیته انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شوم. پس از ثبت نام و گذراندن دورههای مختلف نظامی در پادگان جی تهران و همچنین آموزش چهار ماهه دوره‌هایی اعم از سلاحهای سنگین، رانندگی تانک، عبور از دیوار مرگ، سقوط آزاد، تاکتیکهای رزمی، رزم شب و... به عنوان امداد گر به جبهه جنوب اعزام شدم.

پس از حضور در جبهه مدتی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی کار امدادی و بهیاری انجام می‌دادم. در آن لحظات کار پرستاران تنها پرستاری و درمانی نبود ما هم مشاور روانشانس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده وصیت نامه‌ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می‌کردیم تا نمازشان قضا نشود.

چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می‌شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم.

در مورد شهید چمران باید بگویم: شهید چمران را در جبهه نمی‌توانستی پیدا کنی چون او همه جا بود. من پس از گذاراندن دوره‌های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه در حالی که پاهایش مجروح شده بود دیدم. پس از درمانها و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم حرکت کرد. حتی یکی از عکسهایم را با شهید چمران بر دیوار یکی از شهرهای جنوبی کشور ترسیم کرده‌اند.

* ماجرای اولین مجروح شدنتان در جبهه؟

- اولین مجروحیت من بر می‌گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه‌های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی‌توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده‌ای روبرو شدم.همه بچه‌ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می‌کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی‌آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده‌ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می‌آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می‌کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی‌شنیدم فقط احساس کردم شکمم می‌سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.

نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می‌خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان می‌گفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند آقای دکتر ایشان زنده‌اند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند مرا به اتاق عمل منتقل کردند و امروز در خدمت شما هستم.


 
وقتی که جانباز شیمیایی آمنه وهاب زاده گلدانهای خانه اش را آب می‌داد گفت: این گلدانها مرا یاد آن پنج شهیدی می‌اندازد که بعد از عملیات آنها را در سنگری منفجر شده پیدا کردم. همگی زنده بودند ولی وقتی به هریک آب تعارف می‌کردم می‌گفتند اول به دوستم بده تا اینکه وقتی نوبت به پنجمین نفر رسید همگی شهید شدند در حالی که سرهایشان روی شانه یکدیگر بود.

*چه زمانی شیمیایی شدید؟

- آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می‌کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می‌کردم  ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می‌سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می‌زد این خواهر جان مرا نجات داد...

* چرا خاطراتتان را کتاب نمی‌کنید؟

- خاطرات زیاد است به نحوی که از طرف وزارت ارشاد سالهاست دارند با من مصاحبه می‌کنند تا کتاب خاطرات من را چاپ کنند. ولی هنوز خبری نشده است. مثل اینکه گذاشته‌اند بعد از مرگم چاپ شود تا فروش بیشتری کند.

* و اما روزگار بعد از جنگ؟ 

- بعد ازپایان دوران دفاع مقدس آموزشهای امدادی خودم را کامل کردم و به جمعیت داوطلبان هلال احمرپیوستم. هرجا ماموریت بود حاضر بودم به خصوص در دوران رحلت حضرت امام که 70 روز مسئولیت امدادی خواهران هلال را بر عهده داشتم. الآن هم در خانه کوچکم زندگی می‌کنم. البته عضو بسیج محله هستم و در تمام فعالیتهای مسجد مشارکت دارم به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان، محرم و فاطمیه. از کسی هم انتظار ندارم.  وظیفه‌ای بوده که انجام دادم. خدا را شکر...

البته ناگفته نماند که در این مصاحبه خیلی از اتفاقات و خاطراتم را بیان نکردم چون وقت کم بود مثلا ملاقات و خواندن شعر در محضر مقام معظم رهبری، عضویت در ستاد استقبال امام، همراهی با شهیدان صیاد شیرازی، حسن باقری و هزاران اموری که در دوران جوانی انجام دادم. اگربخواهید محاسبه کنید خاطرات حضور من درعملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم ساعتها ویا شاید به‌اندازه یک عمر زمان ببرد. به خصوص اگر هم امدادگر باشی، هم  تک تیرانداز و هم آر پی جی زن...
[ شنبه 89/4/26 ] [ 8:33 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بحران‌ها و فتنه‌ها را میزان و معیاری مناسب برای تشخیص عیار واقعی افراد دانست و حوادث بعد از انتخابات را نمونه‌ای بارز برای شناخت ماهیت برخی از افراد ارزیابی کرد.

به گزارش ایلنا،‌ آیت الله محمد یزدی در جمع مردم گلپایگان، به تحلیل و بررسی ایمان در قرآن کریم پرداخت و ابراز داشت: قرآن کریم اقیانوس بیکرانی است که بطنی دارد و هر بطن آن نیز بطون و حقایق بسیاری دارد که ما باید به آن توجه کنیم.

وی با بیان اینکه طبق آموزه‌های قرآنی،‌ ایمان یک واژه متفاوت از اسلام است، اظهار داشت: هر فرد مؤمنی مسلمان است،‌ ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.‌ مؤمن بودن بستگی به درجه‌ای بالاتر از ایمان و شهادتین دارد و افزون بر این مهم و انجام فرائض دینی،‌ وقتی انسان به دل خود رجوع می‌کند،‌ باید اعتقاد به خدا با تمام وجود در دل او جای گرفته باشد.

رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ایمان را نوعی باور قلبی دانست و تاکید کرد: مفید بودن عمل صالح انسان در گرو ایمان است،. اگر ایمان نباشد،‌ عمل صالح نیز ارزشی نخواهد داشت. اگر کسی مسلمان بود و یک عمر هم به احکام اسلامی عمل کرد،‌ ولی مؤمن نبود،‌ فلاح و رستگاری ندارد.‌ گذشتن از پل صراط و نجات انسان مربوط به ایمان است نه اسلام.

آیت‌الله یزدی با اشاره به اینکه کلمه مسلمان مفهوم وسیع‌تری از ایمان دارد و همه فرق اسلامی را در بر می‌گیرد،‌ متذکر شد: اما مؤمن بیشتر به شیعیان دوازده امامی اطلاق می‌شود. بر اساس آموزه‌های سوره مبارکه عصر ، همه انسان‌ها در خسران و زیان هستند، مگر کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند.

این استاد حوزه علمیه قم، با تشریح دیگر شاخص‌های افراد مؤمن تاکید کرد: مؤمنان واقعی کسانی هستند که وقتی پای امتحان و آزمون‌های سخت به میان می‌آید،‌ مشخص می‌شود چکاره هستند و چه می‌کنند.

وی با اشاره به روایتی از امام علی(ع) ابراز داشت: باطن و کنه درونی انسان‌ها در بحران‌ها مشخص می‌شود. در تغییر احوال و فراز و نشیب‌ها، گوهر وجودی انسان که از ایمان قلبی نشات می‌گیرد، روشن و معین می‌شود.

آیت‌الله یزدی، با ذکر نمونه‌هایی از حوادث روی داده در انقلاب اسلامی،‌ سنجش عیار واقعی افراد را به هنگام رخ دادن فتنه‌ها و بحران‌های مختلف دانست و تاکید کرد: موقعی که شرایط آرام است و همه از راهنمایی‌ها و بیانات مقام معظم رهبری حمایت می‌کنند،‌ مساله دشوار نیست.

این استاد حوزه علمیه قم بیان داشت: اگر آن زمان که حتی اگر فردی اسم امام راحل را به زبان می‌آورد،‌ شکنجه می‌شد و زندان می‌رفت،‌ شخصی به رهبری امام راحل معتقد بود، ارزش داشت.

عضو مجلس خبرگان رهبری در پایان با اشاره به حوادث و فتنه بعد از انتخابات،‌ این اتفاقات را نمونه بارزی برای امتحان و آزمون افراد دانست و تاکید کرد: وقتی فتنه بوجود آمد و در روز عاشورا عده‌ای از هتاکان و حرمت شکنان به مقدسات اسلامی و ارزش‌های والای انقلاب اسلامی توهین و جسارت کردند،‌ آن روز باید توجه کرد که فلان آقا و یا فلان خانم در آن اجتماعات کذایی چکار می‌کردند.
[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:35 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
جام جم آنلاین ـ یکشنبه شب 11 ژوئیه شصت و چهارمین دیدار رقابت‌های جام جهانی فوتبال 2010 آفریقای جنوبی و در واقع دیدار فینال این رویداد بزرگ ورزشی بین تیم‌های ملی اسپانیا و هلند برگزار شد. سرانجام این ماتادورهای اسپانیایی بودند که جام جهانی را در آغوش گرفتند و لاله‌های نارنجی برای سومین بار در مرحله فینال جام جهانی ناگزیر با حسرت میدان را ترک کردند.
درحاشیه دیدار مهیج مرحله فینال جام جهانی فوتبال، تصاویر طرفداران این دوتیم و شور و نشاط آنها بخش جذابی را تشکیل می‌داد. شاید دلیل بارز آن، برگزاری این رقابت‌ها در قاره آفریقا و در کشوری با مردمان خونگرم بود.آفریقا به قاره رنگ‌ها مشهور است و جام جهانی آفریقای جنوبی به خوبی صحت این شهرت را نشان داد. چهره‌های طرفداران تیم‌ها در این جام جذاب‌تر جالبتر، دیدنی‌تر و رنگین‌تر از تمام جام‌های گذشته بود. نگاهی به ده عکس از جذاب‌ترین چهره‌های جام جهانی. منبع : گتی ایمیجز.


چهره بسیار دیدنی یک طرفدار تیم هلند قبل از آغاز دیدار فینال جام جهانی در بیرون استادیوم ساکرسیتی شهر ژوهانسبورگ.


چهره‌های رنگی و شادمان دو طرفدار تیم اسپانیا در حال تشویق تیم ملی کشورشان در برابر هلند.


دو نارنجی پوش طرفدار تیم ملی هلند در ورزشگاه ساکرسیتی در دیدار فینال جام جهانی.


تصویر دیدنی دو طرفدار تیم ملی اسپانیا در جریان دیدار فینال جام جهانی.


3 طرفدار تیم اسپانیا با لباس‌های دیدنی در کنار طرفداران تیم هلند شاهد دیدار فینال جام جهانی میان تیم ملی کشورشان با هلند هستند.


چهره‌های رنگین طرفداران تیم ملی هلند که در جریان دیدار فینال بر نمونه‌ای از جام جهانی بوسه زده و قهقهه سر داده‌اند غافل از اینکه سرنوشت برای تیم هلند شکست را رقم زده است.


3 طرفدار تیم اسپانیا در لباس ماتادورها لحظه به ثمر رسیدن گل پیروزی بخش تیمشان را جشن گرفته‌اند.


2 طرفدار اسپانیایی و هلندی در حال نواختن جدیدترین مدل شیپور ووووزلا در جریان دیدار تیم‌های ملی کشورشان.


مسالمت و تفاهم بین دو طرفدار تیم‌های هلند و اسپانیا که ثابت کرد فوتبال دل‌ها را به هم نزدیک می‌کند.


تصویری بسیار دیدنی و تلفیقی از طرفداران جذاب، جالب، رنگی و تماشایی دو تیم هلند و اسپانیا که از جمله رنگین ترین طرفداران تیم‌ها در جام جهانی فوتبال 2010 آفریقای جنوبی بودند.
[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:34 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
 جولای روزنیمکره جنوبی بود
خورشیدگرفتگی کلی سال 2010 روز 11 جولای (20 تیر) به مدت 4 دقیقه و 42 ثانیه در جزیره ایستر واقع در اقیانوس آرام توانست هزاران توریست علاقه مند به این پدیده نجومی را به این بخش از نیمکره جنوبی جذب کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، بیش از چهار هزار توریست به خاطر تماشای خورشیدگرفتگی کلی سال 2010 در کنار مجسمه‌های سنگی معروف جزیره ایستر گردهم آمدند تا از نزدیک شاهد این پدیده نجومی باشند.



در صبح پیش از شروع خورشیدگرفتگی باران ملایمی بارید و افق را برای تماشای بهتر خورشیدگرفتگی کاملا پاک کرد.

توریستهای مشتاق توانستند در کنار مجسمه‌های غول پیکر سنگی این جزیره آتشفشانی اقیانوس آرام این پدیده را از ساعت 19:40 به وقت گرینویچ به مدت 4 دقیقه و 42 ثانیه رصد کنند.



این جزیره که به مساحت 160 کیلومتر مربع در فاصله 3 هزار و 600 کیلومتری از سواحل شیلی و در فاصله چهار هزار کیلومتری از تاهیتی واقع شده است، در کمتر از 5 دقیقه در تاریکی کامل فرو رفت.

منطقه سایه این خورشیدگرفتگی بخش‌های جنوبی اقیانوس آرام را تا حدود 15 هزار کیلومتری و از جنوب نیوزلند تا جزایر کوک و پلی نزی فرانسه و تا جنوب شیلی و آرژانتین در بر گرفت.

درحقیقت روز یکشنبه روز نیمکره جنوبی زمین در سال 2010 بود. از یک سو فینال جام جهانی فوتبال 2010 در آفریقای جنوبی و از سوی دیگر خورشید گرفتگی کلی سال 2010 مشتاقان را به سرزمین‌های پایین‌تر از استوا کشاند.




















[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:34 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
دخترم، پسر همسایه را به شیشه معتاد کرد و آن ها هر ? مواد مخدر مصرف می کنند. من از این بابت نگران هستم و می ترسم سیمین، بلایی به سر خودش بیاورد یا به دلیل توهم ناشی از مصرف مواد روان گردان به برادر کوچکش آسیبی برساند.

زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: به خاطر مشکلات اقتصادی خانواده ام، در سن ?? سالگی با مردی ?? ساله که همسرش را در حادثه تصادف از دست داده بود و یک دختر ?? ساله داشت ازدواج کردم. شوهرم واقعا همسر مهربان و دوست داشتنی است و من از او بدی ندیده ام؛ اما امان از دست دخترش، که سوهان عمرمان شده است. متاسفانه سیمین، از روز اول تحت تاثیر حرف های تنفرآمیز خاله اش نسبت به من بدبین شد و چشم دیدن مرا نداشت خاله او چون به هدف خود یعنی ازدواج همسرم با خواهرشوهرش نرسیده است، قصد تخریب زندگی ام را دارد و هرچه بدبختی به سرمان آمده نیز از سر همین دشمنی و عداوت است.

افسوس که سیمین درک نمی کند به چه راحتی بازیچه غرور و خودخواهی خاله اش شده است. زن جوان افزود: من هر چه سعی کردم رابطه عاطفی با این دختر برقرار کنم نتیجه ای نگرفتم و هر وقت می خواستم چند کلمه با او صحبت کنم عکس مادر خدا بیامرزش را نشانم می داد و می گفت: این زندگی را مادرم درست کرد ولی تو صاحب آن شدی!

شنیدن این حرف ها باعث شد با این که دوست نداشتم یک نامادری باشم ولی واقعا نسبت به این دختر لجباز احساس بدی پیدا کردم.

سال ها به سرعت گذشتند و سیمین قد کشید و بزرگ شد اما او زودرنج و عصبی بارآمد و با پدرش نیز سر ناسازگاری گذاشت، گاهی نیز پسر کوچکم را دیوانه وار کتک می زد. شوهرم که حوصله نداشت سربه سرش بگذارد سیمین را به خانه مادربزرگش فرستاد تا روحیه اش عوض شود. او یک سال در آن جا بود و به مدرسه می رفت، اما نبود کنترل لازم و رفت و آمد با زن همسایه باعث شد به شیشه آلوده شود. ما به محض اطلاع از این موضوع، سیمین را به خانه برگرداندیم و برایش امکانات جدیدی فراهم کردیم تا بداند نازش خریدار دارد؛ اما او نه تنها تغییری نکرد بلکه از چند ماه قبل، پسر همسایه را نیز به شیشه معتاد کرد و آن ها هر دو از این مخدر روان گردان استفاده می کنند. او هر بار پس از مصرف شیشه دچار توهم شدید می شود و جرات ندارم پسر کوچکم را یک لحظه در خانه تنها بگذارم چون می ترسم بلایی به سرش بیاورد.

باور کنید من سیمین را اندازه فرزند خودم دوست دارم و نگران آینده اش هستم. در این جا می خواهم به او بگویم زنده نگه داشتن یاد و خاطره فردی که سال ها از مرگش می گذرد، خیلی خوب و با ارزش است اما آدم باید تسلیم رضای الهی باشد و شرایط فعلی زندگی خود را نیز درک کند تا بتواند تصمیم درست و منطقی بگیرد. البته من همیشه برای خوشبختی دخترم دعا می کنم و هر موقع سر مزار مادرش می روم از خدا می خواهم مرا در انجام وظیفه مادری روسفید کند
[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:33 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
جلسه رسیدگی به اتهامات زنی که با تجاوز جنسی به کودکی 5 ماهه از دوست پسر خود خواسته بود تا از آنها عکسبرداری کند در دادگاهی در بریستول کراون بریتانیا برگزار شد.

به گزارش خبرنگار «تابناک اجتماعی» به نقل از دیلی تلگراف، ترسی دابر زنی است که در آگوست 2008 هنگام تجاوز به نوزادی 5 ماهه روی کاناپه خانه اش در مرسی ساید، به کلین بلنچارد مهندس IT اجازه داد تا از این عمل قبیحش عکسبرداری کند.

دابر 43 ساله متهم به یک فقره تجاوز جنسی به نوزادی 5 ماهه و 5 فقره دادن اجازه برای عکسهای بیشرمانه از این نوزاد است.

مادر بزرگ نوزاد پذیرفته که وی در عکسها حضور داشته است اما هرگونه اتهامی را تکذیب کرده است. هیأت منصفه اعلام کرده که بلنچارد پیش از این به جرم گرفتن عکسها گناهکار شناخته شده است.

سیمون مورگان بازپرس پرونده در جلسه رسیدگی به هیأت منصفه گفت که دابر و بلنچارد حدود یک سال بوده که با یکدیگر رابطه داشته اند و این رابطه در سپتامبر 2008 خاتمه یافته است. این دو توسط سایت‌های اجتماعی اینترنتی مانند فیس بوک با یکدیگر آشنا شده بودند و به گفته وی، این دو به طور هفتگی با یکدیگر ملاقات می‌کرده‌اند.

او به هیأت منصفه اعلام کرد، در بازرسی به عمل آمده از خانه بلنچارد در ژوئن 2009 یک لپ تاپ کشف شده است که افشا کننده مکاتبات بین بلنچارد و دابر در صفحه فیس بوک آنهاست. در همان روز آقای بلنچارد در فرودگاه منچستر بازداشت شده است.

عکسهای کشف شده در جریان بازرسی 11 ژوئن 2009 از گوشی نوکیای آقای بلنچارد ارتباطات میان این دو نفر را فاش کرده و 10 عکس مورد نظر پلیس در پرونده ضمیمه شده است.

دابر پس از بازداشت در 17 نوامبر 2009 بلافاصله هرگونه اتهام و حتی لمس کردن کودک را هم رد کرد. همچنین کامپیوتر شخصی وی نیز برای تحقیقات بیشتر در اختیار پلیس قرار گرفت.

کارشناس پرونده به هیأت منصفه اعلام کرد، تیم تحقیقاتی موفق به ردیابی استفاده از کلماتی مانند «قبل از نوجوانی» و «کودک جذاب» در کامپیوتر او و همچنین کشف پوشه ای حاوی 40 تا 50 داستان در مورد زنای با محارم شده است.

بنا به گفته آقای مورگان یک کارشناس اعلام کرده است که عکسها نباید از فاصله ای کمتر از 30 سانتیمتری کودک در زمانی حدود 64 ثانیه گرفته شده باشند.

[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:32 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
خبرآنلاین به نقل از یک وبلاگ نوشت:

اخیرا رویکردهای فرهنگی و اندیشه‌‍گرایانه رئیس دولت دهم طعنه‌های ژرفی به رویکردهای رئیس دولت هفتم می‌زند.

از اظهارات احمدی نژاد درباره حجاب و تمدن ایرانی که بگذریم، سخنان وی در جمع روسای دفاتر مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها فضای فکری رئیس جمهور را روشن ترمی کند. رئیس دولتی که تاکنون سعی کرده است سیاست های توسعه اقتصادی خود را در تعارض با دولت سازندگی معرفی کند و علیه گذشته سخن بگوید، اینک به سیاست های فرهنگی ای اشاره می کند که قرابت فراوانی با توسعه فرهنگی دولت اصلاحات دارد که به برخی از آنان اشاره می کنیم:

سخنرانی خاتمی در 16 آذر 78 در دانشگاه تهران:
" نباید دانشگاه ما و استاد ما و جوان جامعه ما، به نام تراشیدن ریش و مدل لباس متهم شود و کسانی به عنوان نسل انقلاب همه را متهم کنند. انقلاب متعلق به همه است و... "

سخنان احمدی نژاد در 20 تیر 89:
" به عنوان مثال ما در دوره ای کروات زدن را مسئله کردیم و یا زمانی بود که اگر استادی ریش خود را می تراشید تمام گروه های حزب الهی از وی در دانشگاه فاصله می گرفتند و این در حالی است که دایره انقلاب و اسلام دایره ای بسیار وسیع است و حتی وسیع تر از آن چیزی است که ما تصور آن را می کنیم..."
----------------------------------

سخنرانی خاتمی در دیدار جمعی از اعضای فراکسیون زنان مجلس /27 مهر 79 :
" اسلام را محدود کرده اند به مقدار پوشش و موی زن و این یک جفای بزرگ به اسلام و انقلاب است. زن در دایره انقلاب ما تعریف وسیعی پیدا کرده است و اگر دایره ارزش ها را حداکثری ببینیم و برای حریم فردی افراد احترام قائل باشیم، می توانیم همه را در این دایره وسیع بیابیم ..."

سخنان احمدی نژاد در 20 تیر 89:
" گزارش های متعددی می رسد که وضع فرهنگی و پوشش بسیاری نامناسب است و خارج از حوزه فرهنگ قرار می گیرد. علت این است که ما دایره و محدوده خود را به گونه ای ترسیم کرده ایم که عده زیادی تصور می کنند که خارج از دایره ارزش ها و آرمان های انقلاب قرار گرفته اند. به عنوان مثال ما در دوره ای کروات زدن را مسئله کردیم و یا زمانی بود که اگر استادی ریش خود را می تراشید تمام گروه های حزب الهی از وی در دانشگاه فاصله می گرفتند و این در حالی است که دایره انقلاب و اسلام دایره ای بسیار وسیع است و حتی وسیع تر از آن چیزی است که ما تصور آن را می کنیم. "

--------------------------------
سخنان خاتمی در گردهمایی ائمه جماعات / 5/4/78
"جوان ما باید احساس امنیت کند. باید احساس کند که حرمت انسانی او حفظ می شود. اسلام با زور و تحکم در جان جوان ما رسوخ نمی کند. اسلام پیامبر، اسلام رحمت است و پیام دین برای همه انسانها حفظ حرمت انسان است. نباید از چند واحد درس اخلاق و کلاس معارف، توقع داشت که جوان دانشجوی ما همچون عارف عامل عمل کند. دینداری تنها با محبت و اخلاق انسانی و به تدریجی در افراد تجلی می کند..."

سخنان احمدی نژاد در 20 تیر 89:
" مسیر انتقال ارزش های الهی تنها از طریق عشق و محبت امکان پذیر است، چرا کلام و سخن پیامبر انقدر موثر است و چنین نفوذ دارد، این نفوذ به دلیل آن است که پیامبر عاشق انسان ها است و عاشقانه به دنبال هدایت انسانها است و به همین دلیل می تواند از یک عده انسان های کوچک و قلیل انسان های وارسته ای که در تارک تاریخ بدرخشند درست کند. واحد درس معارف در دانشگاه ها تدریس می شود. به ظاهر با تدریس این تعداد از دروس اخلاقی باید همه زیر و رو شوند اما چرا چنین اتفاقی نمی افتد. دانشجو در تمام کلاس ها حاضر می شود، تمام سوالات را جواب می دهد، نمره بیست را می گیرد اما در جامعه آن چیزی نیست که ما برای آن زحمت کشیده ایم.
-----------------------

اینکه چرا رئیس دولت نهم به سخنانی در حوزه اندیشه فرهنگی آن هم از جنس اصلاحاتی آن روی آورده است، خود جای کاوشی زمان شناسانه در مدیریت دولت وی دارد. اما اینکه چرا رویکردهای فرهنگی دولت اصلاحات که سالها توسط جامعه دینداران و دلسوزان و اصول گرایان، منفور و مذموم معرفی می شد، اینک مورد احترام و اهتمام دولتمردان امروز قرار گرفته است، شاید ریشه های جامعه شناختی و سیاسی داشته باشد تا دغدغه مندی هایی برای عبور از بحران فرهنگی.

دین عشقی و تساهلی دولت

چند مولفه به راحتی در سخنان اخیر رئیس جمهور قابل پرسش و نقد و بررسی است:

1- سخنان احمدی نژاد در گفت گوی تلویزیونی خود آنقدر صریح بود که با مخالفت جدی علما و جامعه سنتی دینداران روبرو شد، اما این بار او با ادبیاتی فراخ تر و بسیط تر به معنای فلسفی آن سخن می گفت تا کسی به راحتی نتواند زیر سوال بردن اخلاق نظری در کلام وی را بیابد. او با طرح بسط دایره ارزش ها در دین، بر تئوری تساهل و تسامحی صحه گذاشت که سالهاست آیت الله مصباح در رد آن تئوری پردازی کرده است.

2- از سویی منتفی دانستن مساله علم و دانش در دستور کار دانشگاه و نیز طرح تربیت مبتنی برعشق، گذشته از بیان اختلاطی ای که در خود نهفته دارد، با نظریه  حکمت متعالیه که شهید مطهری در کتاب تربیت اسلامی تبیین کرده است، در تضاد است. اساسا این نوع بیانات ریشه در عرفان های مسلکی جدید دارد که همه جانبه بودن تفکر جامع اسلام را در نظر نمی گیرد.

3- "مسیر انتقال ارزش های الهی تنها از طریق عشق و محبت امکان پذیر است"( سخنان احمدی نژاد در20 تیر) شهید مطهری در کتاب " انسان کامل " با رد این نگاه در تربیت اسلامی بیان می دارد: که انتقال ارزش های دینی به فرد و به جامعه منبعث از نظام جامعی است که عقل و عشق، دین و دانش، فرد و جامعه، جاذبه و دافعه هم پای هم نظام جامع اجتماعی را طراحی می کند. استاد مطهری در این بیان خطر اسلام عشقی در جامعه دینداران را متذکر می شود و تکثیر نحله های فکری غیر عقلی و خارج از تفکر جامع دین را یادآور شده است.

[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:27 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
دیدار وزیر امور خارجه امارات با هاشمی رفسنجانی - رئیس جمهور وقت - در اوج ادعاهای امارات مبنی بر مالکیت جزایر سه گانه فقط به سه جمله خلاصه شد.

به گزارش خبرآنلاین، کاظم روحانی نژاد در وبلاگش با اشاره به ادعاهای شیخ نشین امارات مبنی بر مالکیت جزایر سه گانه، نوشت:

 در اواخر دوره ریاست آقای هاشمی بر دولت، ایشان برای شرکت در اجلاس فوق العاده سازمان کنفرانس اسلامی در پاکستان سفری به اسلام آباد داشت. یکی از کسانی که اصرار می  کرد با رئیس جمهوری اسلامی ایران دیدار کند وزیر خارجه وقت امارات بود که سرانجام این دیدار در محل اقامت آقای هاشمی انجام شد و رئیس جمهور وقت، این دیدار را در سه جمله خلاصه کرد و آن این بود که .. حال واحوال پدرتان چطوراست؟ شما فرزند چندم و از همسر چندم هستید؟ سلام برسانید و بگویید ما می توانیم همسایه های خوبی برای هم باشیم و روابطمان را بیش از وضع کنونی گسترش دهیم. خداحافظ شما... وزیر خارجه امارات هم که حدود بیست و پنج سال بیشتر نداشت به دلیل اینکه به همراهانش اجازه ورود ندادند فقط خودش با یک کیف سامسونت به اتاق محل دیدار آمد و مثل یک بچه خوب وسر به زیر حرف بزرگتر را گوش کرد و گفت: چشم، راضی از این دیدار از اتاق بیرون رفت.
[ سه شنبه 89/4/22 ] [ 2:22 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 447
کل بازدیدها: 1662108