علی داودی | ||
|
جوسازیهای رسانهای و دیپلماتیک غربیها در ماجرای اعدام «سکینه میم» همچنان ادامه دارد.
به گزارش جهان، این در حالی است که بسیاری از خبرهایی که در این زمینه منتشر میشود، دروغهایی است که منشا آنها بنگاههای تبلیغاتی آمریکایی هستند. در همین رابطه اخیرا سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی میگوید: دشمنان در بحث حقوق بشر آنقدر وقیح و گستاخ شدهاند که پرونده خانمی را که مرتکب جنایت و خیانت شده به یک پرونده حقوق بشری تبدیل کردهاند و امروز این فرد سنبل آزادیخواهی و حقوق بشر شده و عکس او را از ساختمان نخست وزیری یکی از کشورها آویزان کردهاند و یا در کابینه یکی از کشورهای اروپایی زنان کابینه اعلام کردهاند از این به بعد به ما بگویید سکینه. ![]() [ شنبه 89/8/15 ] [ 1:49 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: تعدادی از بازیگران زن که این روزها برای انجام فریضه حج به مکه عزیمت کرده اند، در بدو ورود به فرودگاه جده برای رعایت حجاب اسلامی از سوی مسئولان ایرانی تذکر گرفتند. به گزارش آتی نیوز، جمعی از بازیگران مرد و زن جایگزین بخشی از زایرانی شدهاند که به دلایل مختلف از جمله حمل مواد مخدر، بیماری و ممنوع الخروج بودن از اعزام به عربستان سعودی باز ماندهاند. این درحالی است که صدها هزار نفر از افراد عادی که سالهاست ثبت نام کردهاند در انتظار سفر حج هستند و باید چند سال دیگر نیز در نوبت بمانند! [ شنبه 89/8/15 ] [ 1:48 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
مارادونا پیش از این پیراهنش را به محمود احمدینژاد داده بود.
دیه گو آرماندو مارادونا روی نیمکت تیم ملی ایران. شاید وقتی اولین بار این نام مطرح می شود به شوخی شباهت داشته باشد. پروسه ای که اما انجامش از همین حالا استارت خورده است. به گزارش خبرآنلاین ، سرمربی ضد امپریالیست آرژانتین در جام جهانی که در ژوهانسبورگ و در گیر و دار جام جهانی ، تصویر محمود احمدی نژاد را بر دیوار اتاقش زده بود می آید تا پس از اولین دیدار رسمی پس از 5 سال ابراز ارادت دو سویه اولین دیدار میان دو ستاره ضد آمریکایی دنیا انجام شود. دیداری که در آن محبوب ترین ستاره فوتبال جهان در ازای پیراهنی که هدیه داده ، ممکن است نیمکت تیم ملی ایران را هدیه بگیرد. انتخابی که تیم ملی ایران را به یکی از خبرساز ترین تیم های جهان بدل می سازد. قصه پیراهن دیه گو همه چیز از بوئینس آیرس آغاز شد. از یک بازی دوستانه فوتسال میان پیرمردهای برزیلی و آرژانتینی. دیه گوی سنگین وزن اواخر سال 2006 میلادی در حاشیه این بازی ملاقاتی کوتاه را با محسن بهاروند ، کاردار ارشد سفارت ایران داشت. دیپلمات ارشد ایرانی که تا قبل از این باید تمام وقتش را صرف بحث های مربوط به اختلاف دولت های ایران و آرژانتین می گذراند ، این فرصت را بدست آورد ملاقاتی فوتبالی داشته باشد برای به کارگیری دیپلماسی عمومی. فرصتی تا اودر کنار ظرف میناکاری شده و قالیچه کوچک ابریشمی که هدیه ایران به محبوب ترین ستاره تاریخ فوتبال بود از او برای دفاعش در برنامه تلویزیونی هفتگی خود از سیاست های خارجی جمهوری اسلامی ایران تشکر کند. برنامه ای که علاقمندانی فراوان در آمریکای جنوبی داشت . دیه گو بارها در این برنامه از محمود احمدی نژاد ، فیدل کاسترو ، هوگو چاوز ، اوو مورالس و دانیل اورتگا به عنوان پیشگامان مبارزه با سیاست های استکباری نام برده بود. دیه گو هم در مقابل پیراهنش را از تنش در آورد و به دیپلمات ایرانی هدیه کرد و گفت:« من مردم ایران را دوست دارم. شما در صف اول جنگ با آمریکا هستید. احمدی نژاد مرد شجاعی است.» او همان جا برای اولین بار ابراز علاقه کرد تا دیداری با رئیس جمهور ایران داشته باشد. مدتی بعد ، دیه گو ه همراه « کوردرو» دوست مشترکش با دیپلمات ایرانی ، به سفارت ایران در بوئینس آیرس رفت و پیراهن شماره 10 تیم ملی کشورش را این بار در مراسمی رسمی تحویل مسئولان ایرانی داد تا به محمود احمدی نژاد هدیه شود. پیراهنی که امروز یکی از هدایای موزه ریاست جمهوری ایران است. دیه گوی عزیز برایت از خداوند آرزوی موفقیت دارم! «از ابراز لطف آن جناب نسبت به ملت حق طلب و انقلابی ایران و اینجانب صمیمانه تشکر می کنم... یک بار دیگر از خدای متعال برای جنابعالی که فرد پرآوازه ای هستید توفیق خدمت به ملت بزرگ آرژانتین، و برای ملتهای آمریکای لاتین به ویژه آرژانتین ، پیروزی، پیشرفت و موفقیت مسالت دارم.» این پاسخ محمود احمدی نژاد بود به اهدای پیراهن از سوی دیه گو. پیراهن شماره 10 آرژانتین که با نام مارادونا به تاریخ پیوسته است. نامه ای که در نخستین روز کاری ایران پس از تعطیلات 13 روزه نوروزی سال 1387منتشر شد. زمانی که ستاره آرژانتینی هنوز سرمربی تیم ملی کشورش نشده بود. همان زمان سفارت ایران در بوئینس آیرس و سازمان ورزش ایران برای سفر دیه گو به تهران رایزنی کردند تا او بتواند در پایان بازی های المپیک 2008 چین سفری هم به تهران داشته باشد. حتی اسپانسری هم برای تامین هزینه های این سفر و یک بازی نمایشی در تهران پیدا شده بود اما ناکامی تلخ ورزش ایران در چین ، این برنامه را به تعویق انداخت . پس از آن هم با انتخاب مارادونا به عنوان سرمربی آرژانتین تا بازی های جام جهانی 2010 به فراموشی سپرده شد. در ژوهانسبورگ باری دیگر نام ستاره آرژانتینی با نام رئیس جمهور ایران گره خورد. با اعلام این خبر که او عکس محمود احمدی نژاد را به عنوان یکی از الگوهای خود بر دیوار اتاقش چسبانده است. حتی بعضی از سایت های خبری پیش بینی می کردند رئیس جمهوری ایران ، در صورت رسیدن آرژانتین به فینال جام جهانی پیام تبریکی را برای مارادونا ارسال می کند. دوست داشتنی هنوز یک هفته از ورود ستار ه به پنجمین دهه زندگی اش نمی گذرد. او که در 4 دهه گذشته همواره فراز و نشیب داشته اما هیچ گاه منفور نشده است. اتفاقی که برای کمتر ستاره فوتبالی رخ می دهد. او نه منفور شده و نه فراموش . نه روزی که به دلیل دوپینگ از سوی فیفا محروم شد . چه روزی که برای زیاده روی در مصرف مواد مخدر به کما رفت. حتی آن شب مردم بوئینس آیرس در میدان اصلی شهر برای سلامتی اش شمع بدست گرفتند تا خداوند «قدیس » شان را برگرداند. شاید نام مارادونا برای هیچ مردمی به اندازه انگلیسی ها تلخ نباشد اما حتی در بریتانیا هم او برای همه منفور نیست. این را خودش نقل می کند:« همیشه فکر می کردم برای « دست خدا » تا ابد آنها مرا نمی بخشند اما وقتی در فرودگاه هیثروی لندن پسر بچه های انگلیسی را دیدم که با دسته گل به استقبالم آمده بودند ، وجودم لرزید.» این قدر رویایی که با حضورش در تمرین لیورپول ، همه شاگردان بنیتس ، دورش حلقه زدند. کاپیتان جرارد تمرین را رها کرد و خواست با او عکسی به یادگار بگیرد. جیمی کاراگر به سمت تلفن همراهش دوید تا خانواده اش را خبر کند که برای گرفتن عکس و امضای یادگاری از دیه گو به آنفیلد بیایند. او که یکتنه همه اخبار جام جهانی 21010 را تحت تاثیر قرار داد . هر روز اخبارش در صدر همه حوادث فوتبالی جهان قرار می گرفت. پیروزی هایش ، بوسه هایش ، حرف هایش ، خواست هایش و حتی شکست تحقیرآمیزش. باخت تلخ برابر آلمان می توانست برای نابودی هر مربی دیگری در آرژانتین کافی باشد که رسانه های آرژانتینی همین قصد را داشتند اما استقبال بیش از 30 هزار نفر در بوئینس آیرس از دیه گو نشان داد او هیچ وقت تمام نمی شود حتی در روز شکست. دعوت به تهران برای تجلیل دیه گو بزودی به تهران می آید. هنوز این خبر را رسما اعلام نکرده اند. سفارت ایران در بوئینس آیرس و فدراسیون فوتبال گام های اول را برداشته اند. علی کفاشیان این خبر را برای اولین بار در گفت و گو با خبر مطرح می کند:« اقداماتی برای این بازدید انجام شده. ایشان خیلی رئیس جمهور ما را دوست دارند و چند بار خواهان ملاقات با آقای احمدی نژاد شدند برای همین تلاش هایی داشتیم که این دیدار در تهران رخ دهد. البته همان طور که گفتم این فقط یک دیدار است . » او اصرار دارد پیشنهاد مربیگری ایران در این دیدار مطرح نمی شود و تنها ممکن است یک بازی دوستانه با حضور او برگزار شود. با این وجود پس از اعلامی رسمی انتصاب باتیستا به سرمربیگری آرژانتین ، مارادونا که دیگر راهی برای بازگشت به تیم ملی کشورش ندارد ، در سفرش به چین برای انجام چند بازی خیرخواهانه ابراز علاقه کرد که در آسیا مربیگری کند. دیه گو سوپر گل سیاسی فوتبال ایران دیه گو مارادونا روی نیمکت تیم ملی ایران. این خبر را مسئولان فدراسیون تکذیب می کنند. عباس ترابیان و هم تاج مطرح شدن این نام را در شرایط فعلی اشتباه می دانند چون تیم ملی رقابتی بزرگ در پیش دارد. بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند مارادونا بازیکن خوبی بوده اما مربی خوبی نیست. با این وجود حضور او سوپر گل سیاسی برای فوتبال ایران است. دیه گو روابطی بسیار دوستانه با دولتمردان آرژانتین دارد. تنها دولت آمریکای جنوبی که روابطش سال هاست با ایران سرد بوده. دیه گو مارادونا که با توجه به ارزش پولی منطقه آمریکای جنوبی به احتمال فراوان حتی همراه با تیم دستیارانش رقمی کمتر از 2 میلیون دلار در سال برای ایران هزینه به همراه خواهد داشت . حضوری که هم نگاه افکار عمومی آرژانتین را نسبت به کشور ما تغییر می دهد ، هم تیم ملی ما را در صدر توجه فوتبال دوستان جهان قرار می دهد و هم خونی تازه را به رگ فوتبال رخوت گرفته ایران تزریق می کند. دولت را که از دوره نهم همواره به دلیل ناکامی های ورزشی از سوی منتقدان مورد هجوم قرار می گرفت ، صاحب فرصتی بزرگ می کند. فرصتی که تا پایان دولت دهم هم برای شان باقی خواهند ماند. یعنی تا پایان بازی های مقدماتی جام جهانی برزیل 2014. [ شنبه 89/8/15 ] [ 1:47 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
میلیاردر هندی در گران قیمت ترین خانه جهان سکونت خواهد کرد. به گزارش واحد مرکزی خبر ، شبکه تلویزیونی بی بی سی عربی، ساخت خانه "موکش امبانی" یک میلیارد دلار هزینه داشته است. این خانه در شهر بمبئی در بیست و هفت طبقه احداث شد. پارکینگ این خانه ظرفیت صد و شصت و هشت دستگاه خودرو را دارد. گفته می شود این خانه با الهام از باغهای معلق بابل احداث شده است. قرار است خانواده امپانی، مادر او و ششصد نفر خدمتکار در این خانه سکونت کنند. ثروت امبانی که چهارمین مرد ثروتمند در جهان است، بیست و نه میلیارد دلار برآورد می شود. احداث این خانه در کشوری که بسیاری از مردم آن درآمدی کمتر از یک دلار در روز دارند، باعث انتقاداتی شده است. [ جمعه 89/8/14 ] [ 11:42 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
دکتر امان قرایی استاد دانشگاه در گفت و گو با خبرنگار شفاف با اشاره به افزایش زنان خیابانی در جامعه گفت: افزایش زنان خیابانی عوامل متعددی دارد و از یک سو می توان به بالا رفتن خط فقر و تامین مایحتاج زندگی، بالا رفتن طلاق و بی سر و سامانی، بحران معنویت و کمرنگ شدن هنجارهای دینی و باورهای مدنی و معنوی و از سوی دیگر داغ بودن بازار کسب و کار زنان خیابانی است. وی ادامه داد: به دلیل محرومیت های جنسی که برای پسران وجود دارد بازار زنان خیابانی مهیاتر است و در کل تامین نیاز جنسی در پسران و نیاز زنان به مایحتاج زندگی سبب افزایش زنان خیابانی شده است. آسیب شناس اجتماعی به افزایش طلاق و کاهش ازدواج در کشور اشاره کرد و اظهار داشت : چنانچه ازدواج بالا نرود و تشکیل خانواده صورت نگیرد و طلاق همچنان افزایش پیدا کند و زنان بی سرپرست در جامعه افزایش یابند به تبع این مسایل افزایش زنان خیابانی را به دنبال خواهد داشت. قرایی با بیان اینکه برخورد قانونی و امنیتی جهت بازگردانند زنان خیابانی به زندگی طبیعی موثر نیست تصریح کرد: نمی توان با زنان خیابانی برخورد قانونی کرد و زمانی که زنی نمی تواند مایحتاج زندگی اش را تامین کند تنها کالای او همین است. وی یاد آور شد: زمانی که تورم بالا می رود و وضع اقتصادی بد می شود و سرپرستی برای زنان وجود ندارد چه کار باید کرد؟ قانون یا نیروی انتظامی کار نمی توانند کند و نیروی انتظامی در این خصوص اعلام کرده که ما می توانیم ?نها را جمع کنیم اما جایی برای آن ها نداریم. کارشناس مسایل اجتماعی با بیان اینکه فقر و فحشا رابطه متقابلی با هم دارند تاکید کرد: فحشا از ابتدای تاریخ به دلیل تامین مالی بوده است و زنان به دلیل درماندگی، طلاق، بی سرپرستی و وجود بازار کار به این کار روی می آورند و اینچنین فحشا بالا می رود. قرایی خاطرنشان کرد: خود فروشی آزار جنسی است و هیج زنی راضی نیست فاحشه شود اما به دلیل نیاز و تامین مایحتاج خود به این کار روی می آورند. وی با تاکید بر اینکه چون جامعه شرایط را مساعد کرده زنان خیابانی زیاد می شوند اظهار داشت: در جامعه با افزایش فقر و بیکاری و بی کسی و بی سرپرستی،زنان حیابانی افزایش پیدا می کنند و جامعه اینگونه شرایط را جهت افزایش زنان خیابانی مساعد کرده است. استاد جامعه شناسی با بیان اینکه سن فحشا پایین آمده است گفت: سن فحشا در کشور از 12 سالگی به بعد است و سن فحشا 10 سال پایین آمده است در صورتی که پیش از این سن زنان خیابانی 18_30 سال بود اما در حال حاضر میانگین و متوسط این سن به 18 سال رسیده است. قرایی در ادامه تصریح کرد: محرومیت های جنسی و دختران فراری( که به دلیل بد سرپرستی و رفتار نادرست خانواده مخصوصا پدر که بیش از 50 درصد در فرار دختران موثر است)فقر و آرزو های مادی و همچنین بحران معنویت و ارزش ها و هنجار های دینی در گرایش زنان به فحشا و کاهش سن زنان خیابانی موثر است. وی در پاسخ به سوالی پیرامون علل گرایش دانشجویان به فحشا خاطرنشان کرد: دانشجویان به دلیل تامین نیاز های اقتصادی و مخارج دانشگاه و زندگی و به دلیل اینکه برخی از این خانواده های دانشجویان شهرستانی توان مالی ندارند و همچین به دلیل بحران معنویت به این کار روی می آورند [ جمعه 89/8/14 ] [ 11:41 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
علل دیگر افتادگی پلک عبارتند از بیماری قند، وجود تومور، یا فلج موقتی عصب صورتی است. یک یا هر دو پلک ممکن است تا پوشاندن خط دید پائین بیفتند. برای درمان افتادگی پلک چه می شود کرد؟ به عقب گرفتن سر یا بالا کشیدن ابروها برای دیدن بهتر کار مشکلی است. در عوض می توانید کارهای دیگری بکنید. نوارچسب بزنید. استفاده از نوار چسب مخصوص و کم حساسیت باز نگاه داشتن چشم (که در داروخانه ها موجود است) برای بالا کشیدن مختصر پلک از خط دید مفید است. اول انگشت اشاره را در گوشه? خارجی پلک بالا گذاشته و پلک شل شده را کمی به طرف ابرو بکشید و آن را با استفاده از کمی چسب ثابت کنید. مواظب باشید که حرکات چشم را محدود نکنید. چسب باید آنقدر شل باشد که پلک زدن و مرطوب کردن چشم انجام گیرد. عینک مخصوص بزنید. عینک ساز می تواند میله? بالشتک داری در داخل دروه? عینک نصب کند که پلک را بالا نگاه دارد. البته نباید مانع پلک زدن شود. عمل جراحی کنید. به عنوان آخرین راه حل، پزشک ماهیچه های بالا برنده? پلک را با جراحی کوتاه می کند. بعد از جراحی، تا مدتی قادر به بستن کامل پلک ها نخواهید بود. در این مدت از اشک مصنوعی در روز و پماد مرطوب کننده? چشم در شب استفاده کنید ورزش های جلو گیری از پیری چشم پوست اطراف چشم نازکترین و شکننده ترین پوست در تمام سطح بدن است و با توجه به این که هنگام صحبتکردن با دیگران، چشمها کانون توجه محسوب میشوند، چین و چروکهای اطراف آن بهعنوان بزرگ ترین علت پیری چهره شناخته شدهاند. تمرین شماره ?
در حالیکه چشمهایتان بسته و آرام است، به صورت قائم بنشینید. همانطور که پلک چشمها در تمام طول مدت ورزش بسته است، اول به پایین نگاه کرده و بعد تا جایی که ممکن است به بالا نگاه کنید. این حرکت را ?? بار انجام دهید. تمرین شماره ? تمرین شماره ? با چشمهای باز و آرام، به صورت راست بنشینید. پلک بالای چشمها را تا نیمه ببندید و در همین حال، ابروهایتان را به سمت بالا ببرید. بعد چشمها را کاملا باز کنید تا سفیدی چشمها در قسمت بالایی عنبیه دیده شود. مثل سه حرکت قبلی، راست بنشینید و در حالیکه چشمهایتان باز است، سرتان را صاف نگه دارید. همانطور که سرتان را مستقیم نگه داشتهاید، اول به بالا و بعد به پایین نگاه کنید. این حرکت را ??بار تکرار کنید. حالا بدن و سرتان را در حالت قبلی حفظ کنید و این بار، به چپ و راست نگاه کنید. این حرکت را نیز ?? بار انجام دهید. همین طور راه جلوگیری از افتادگی گونهها گونهها معمولا شانس خوبی ندارند و بهعنوان یک عضو فراموششده، اغلب مورد بیتوجهی قرار میگیرند.آویزان شدن پوست اطراف گونه میتواند سن فرد را بیشتر جلوه دهد؛ بنابراین برای جلوگیری از این اتفاق، ورزشهای زیر را بهطور مرتب انجام دهید تا گونههایی برجسته و سفت داشته باشید و به این ترتیب، چهره شما جوان و شاداب باقی بماند. -مثل نرمش قبل، حین انجام این نرمش هم به آینه نگاه کنید. تا جایی که میتوانید، لبخندی عریض و پهن بزنید؛ درحالی که لبهایتان بسته بوده و گوشه دهان به سمت بالا برگشته است. سعی کنید گوشه لبها تا جایی که ممکن است به گوشهایتان نزدیک شود؛ البته هرقدر دهان کوچکتری داشته باشید، این اتفاق غیرممکنتر است اما شما سعی کنید این اتفاق بیفتد، چون صرفا حرکت ماهیچههای گونه مهم است. برگرفته شده از سایت آفتاب دات آی آر [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:38 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سرویس دفاع مقدس ـ نوجوان شهید «بهنام محمدی راد» در بهمن ماه سال ????در محله کوت شیخ خرمشهر به دنیا آمد، از همان دوران کودکی با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا شد و موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد. به گزارش «تابناک» وی با وجود همه سختیها با کار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و کارهایی چون خیاطی، تعمیر ماشین و تعمیر رادیو و تلویزیون را فرا گرفت، بهنام پس از انقلاب در تعمیرگاه سپاهپاسداران به عنوان شاگرد مکانیک مشغول به همکاری شد. در دوران دفاع مقدس و هجوم دشمنان به خرمشهر راه مبارزه با متجاوزان را در پیش گرفت، او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریاییاش به قلب دشمن میزد و باوجود مخالفت فرماندهان، خود رابه صف اول نبرد میرساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد اما هربار با توسل به شیوهای از دست آنان گریخت و باز به نبرد و دفاع پرداخت. او با استفاده از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار میداد. ![]() این نوجوان شجاع و پرتلاش همچنین کار رساندن مهمات به رزمندگان اسلام را نیز انجام میداد و گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل و فانسقه خود آویزان میکرد که به سختی می توانست راه برود. بهنام محمدی نوجوان 13 ساله خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی عاقبت بر اثر اصابت ترکش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید. می خواهم یک قهرمان ملی باشم مادر بهنام در بیان خاطرهای از این شهید می گوید: 1 هنگام شروع جنگ تحمیلی بهنام ? سیزده سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود، او در دوازده سالگی به من میگفت: «می خواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم» 2 دوران انقلاب اولین شعاری که یادش میآمد با اسپری روی دیوار بنویسد، این بود: «یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم.» شاهش را هم، همیشه برعکس مینوشت. پدرش هر چه میگفت که بهنام نرو، عاقبت سربازها میگیرندت، توجه نمیکرد. اعلامیه پخش میکرد، شعار مینوشت و در تظاهرات شرکت میکرد. گاهی نیز با تیر و کمان میافتاد به جان سربازهای شاه. 3 بهنام را به مدرسه نبردم چرا که پدرش نمیگذاشت، او را به تعمیرگاه سپاه به همراه برادرش فرستادم تا کاری یاد بگیرد. 4 یکروز گفت: مادر دلم میخواهد بروم پیش امام حسین(ع) و بدانم که چگونه شهید شده! 5 روزی دیگر کاغذی به من نشان داد که درباره غسل شهادت در آن نوشته شده بود. آرام گفت: مادر مرا غسل شهادت بده! چون می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان میترسم عراقی ها تو را ببرند. یکی ازهمرزمانش برایم تعریف کرد که 28/ 7/ 59 نزدیک فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر ترکشی به سینهاش خورد و شهید شد. ![]() تا زن نگیری، به بهشت نمی روی! این خاطره مربوط است به دو سه روز قبل از شهادت بهنام محمدی. بهنام برای گرفتن یک تکه نان به سوی آشپزخانه می رود. آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط مسجد است که با برزنت جدا شده. خواهران برای تهیه غذا , از اذان صبح تا پاسی از شب رفته زحمت می کشند . بهنام دو سه بار یا الله می گوید. احترام از فروغ می پرسد: «کیه؟» فروغ سر می گرداند، نگاه می کند. می گوید: «کسی نیست، آقا بهنام است» بهنام می گوید: «خواهرها حجابتان را رعایت کنید , یا الله.» احترام به فروغ چشمک می زند. بعد با صدای بلند بهنام را صدا می کند: «بهنام جان، تویی؟ بیا داخل تو که نا محرم نیستی» احترام هم می گوید: «آره مثل بچه من می مانی» بهنام عصبانی می شود. از در آشپزخانه بر می گردد. بچهها آماده میشوند تا به مقابله با دشمن بروند. بهنام از دیدن این صحنه طاقتش طاق می شود. مهدی رفیعی را می بیند. با دلخوری و ناراحتی از خواهرها گله می کند. مهدی رفیعی علاقه زیادی به بهنام دارد. گاه سر به سرش می گذارد. جوش و خروش بهنام و غرورش را دوست دارد. با شنیدن حرفهای بهنام چهره به هم می کشد. سر بهنام پایین است و نگاه به زمین دارد. مهدی به سید صالح چشمکی می زند تا سید مطمئن باشد که قصد شوخی دارد. رابطه برادرانه و صمیمانه سید صالح و بهنام، شهره خاص و عام است. بهنام با تمام غرورش در برابر سید صالح موسوی که صمیمانه، صالی صدایش می زند آرام است و حرف شنو. مهدی با لحنی جدی می گوید: «درست می گویند، تو هنوز دهنت بوی شیر می ده. لابد پیش خودت خیال می کنی مرد شدی، نه؟ اصلا اینجا چه کار می کنی؟ نمی گی یک وقت ممکن است نا غافل کشته بشی؟» بهنام جا می خورد. اصلا توقع چنین برخوردی را نداشت. در تمام مدتی که در خرمشهر مانده است، هیچ کس از گل نازک تر نگفته بودش. نگاه از زمین می کند و به مهدی نگاه می کند، تا شاید اثری از شوخی ببیند. نمی بیند. یاری خواهانه به صالی نگاه می کند. با آن چشمهای معصوم، یا به قول بهروز مرادی، چشمهای بهشتی. سید طاقت نمی آورد. نگاه می دزدد. بهنام، بهت زده تصمیم می گیرد، خودش جواب مهدی رفیعی را بدهد. با صدایی که مثل همیشه بلند و محکم نبود می گوید: «اولا همه چیز سرم می شود و می فهمم. ثانیا بچه تو قنداقه!!! ثالثا خودم می دانم نامحرم هستم. اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنم معصیت دارد. تکلیف شرعی است و واجب. آخرش هم می خوام شهید بشوم. آرزو دارم تا به شهادت برسم. مثل خیلی از بچهها، مثل پرویز عرب...» مهدی نمی گذارد اسامی شهدا را ردیف کند. به سختی خنده اش را فرو می دهد. با همان لحن جدی ادامه می دهد: «چی بشی؟ شهید؟ لابد توقع داری فوری بری بهشت. نه؟ آقا را باش، بزک نمیر بهار می آد خربزه با یک چیز دیگر می آد. اگر به این نیت این جا ماندی، همین حالا راهت را بگیر برو اهواز. برو پیش خانوادت» ![]() بهنام میگوید: «چرا؟ مگر من چی کم دارم؟ بیشتر بچههایی که شهید شدند را می شناختم. مثل خودم بودند...» مهدی میگوید: «پسر جان، علامه دهر، برادر مکلف، برادری که تکلیف شرعی به گردن داری. چه طور نمی دونی که آدم عزب، آدم مجرد که به سن تکلیف رسیده باشد اما زن نگرفته باشد ایمانش کامل نیست. نصفه است نه؟ اگر هم کشته شود – ولو در میدان جنگ، در وسط میدان – شهید حساب می شود اما به بهشت نمی رود. ببینم این را شنیده بودی دیدی هنوز بچه ای؟» بهنام نوجوان، بهنام سیزده – چهارده ساله، مثل یک خانه قدیمی و کلنگی فرو می ریزد. از شدت خشم و ناراحتی، چشمانش گشاد شده بود و می درخشید. چند لحظه مردد و بلا تکلیف درجا می ماند. حتی به صالی هم نگاه نمی کند. اشک هایش لب پر می زند. از جا بلند می شود و می دود. امیر دم در مسجد ایستاده بود دست می اندازد تا کتف بهنام را بگیرد. می خواست نگهش دارد و آرامش کند. بهنام یک گلوله آتش است. با خشونت شانه اش را از پنجه امیر بیرون می کشد و می دود. مهدی اصلا توقع چنین عکس العملی را نداشت. قبلا هم سر به سرش گذاشته بود. اما هرگز تا این حد ناراحت نشده بود. ناراحت می شود. برای توضیح، ابتدا امیر را نگاه می کند. چهره امیر مثل همیشه آرام و باز است. با لبخند شانه بالا می اندازد. مهدی رو به سید صالح که چهره اش برافروخته و غمگین است.می کند و میگوید: «سید به جدت نمی خواستم این قدر ناراحتش کنم، بیا باهم بریم سراغش از دلش در بیاریم.» سید صالح می گوید: فایده نداره. باید چند ساعتی بگذره تا کمی آروم بشه. اون وقت میشه باهاش حرف زد. شما خودت را ناراحت نکن. راستش از دست من دلخوره؛ نه از شما و آبجی فروغ و احترام. مهدی میپرسد: «چطور؟» سید صالح آرام میگوید: والله چه عرض کنم؟ چون همه می,دونید حرفش چیه و چی میخواد؟ امروز از کله صبح گیر داده، قسم و آیه که من را هم با خودتان ببرید. می خواهم من هم با عرقیها بجنگم. این شهر که همه اش مال شما نیست. ما هم سهم داریم. هر چی توضیح دادم، دلیل آوردم، نشد. بچه خاکی نق نقو سید صالح موسوی (صالی) میگوید: هر وقت اسلحه ژ-3، روی دوشش میانداخت نوک اسلحه روی زمین ساییده میشد. شبها که روی پشتبام میخوابیدم از من در مورد شهادت و بهشت میپرسید. باز فکر میکنم مگر نوجوان 13- 12ساله از مرگ و شهادت چه تصویری دارد که آرزوی آن را دارد. 1 هر بار او را به بهانهای از خرمشهر بیرون میبردیم تا سالم بماند باز غافل که میشدیم میدیدیم به خرمشهر برگشته و در مسجد جامع مشغول کمک است. 2 شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان میگشت. خانههایی را که پر از عراقی بود، به خاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نقنقو کاری نداشتند. 3 گاهی میرفت داخل خانه پیش عراقیها مینشست، مثل کر و لالها، و از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و حتی کنسرو برمیداشت و برمیگشت. همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه شناسایی را یادداشت میکرد. پیش فرمانده که میرسید، اول یک نارنجک، سهم خودش را از غنایم برمیداشت، بعد بقیه را به فرمانده میداد. 4 یک اسلحه به غنیمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت میکرد. به او گفتند باید اسلحه را تحویل دهی. میگفت به شرطی اسلحه را میدهم که حداقل یک نارنجک به من بدهید. پایش را هم کرده بود در یک کفش که یا این یا آن. دست آخر یک نارنجک به او دادند. یکی گفت: «دلم برای اون عراقیهای مادر مرده میسوزه که گیر تو بیفتند.» بهنام خندید. 5 برای نگهبانی داوطلب شده بود. به او گفتند: «یادت باشه به تو اسلحه نمیدهیمها!» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید. خودم نارنجک دارم!» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد. ![]() زیر رگبار گلوله، بهنام سر میرسید. همه عصبانی میشدند که آخر تو اینجا چه کار میکنی. بدو توی سنگر... بهنام کاری به ناراحتی بقیه نداشت. کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا میآورد تا بچهها گلویی تازه کنند. 7 اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و مردم به فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که میشد، بهنام سیزده ساله بود که میدوید و به مجروحین میرسید. 8 از دست بنیصدر آه میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد. بچههای خرمشهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه «کلاش» و «ژ3» مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد بنیصدر گفته بود که سلاح و مهمات به خرمشهر ندهید. بهنام عصبانی بود. مردم در شلیک گلوله هم باید قناعت میکردند. 9 به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام میرفت شناسایی. چند بار او را گرفته بودند، اما هر بار زده بود زیر گریه و گفته بود: «دنبال مامانم میگردم، گمش کردم.» عراقیها هم ولش میکردند. فکر نمیکردند که بچه سیزده ساله برود شناسایی. 10 یک بار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی آب دار به صورتش زدند. جای دستهای سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی برمیگشت، دستش را گرفته بود روی سرخی صورتش. هیچ چیز نمیگفت. فقط به بچهها اشاره کرد که عراقیها فلان جا هستند. بچهها هم راه افتادند. سی سال بعد... چندی پیش در خبرهای آمده بود: پیکر بهنام محمدی نوجوان شهید ?? ساله دفاع مقدس؛ ?? سال پس از به شهادت رسیدنش از قبرستان کلگه به قبرستان شهدای گمنام نفتک در مسجد سلیمان انتقال می یابد تا محل انس عاشقان شهادت و دفاع شود. گردآوری خاطرات: محمدرفیع نبی زاده اربابی - آبادان [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:3 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
باکیرا هاسسیچ رئیس 55 ساله انجمن قربانیان زن جنگ (WVW) اعتقاد دارد هیچ کس نمیتواند ضربه روحی زنان بوسنیایی را به فیلم برگرداند. او که اهل ویسگراد در بوسنی و خود از قربانیان تجاوز مکرر است همه عمر خود را صرف پیدا کردن بانیان این حوادث تلخ و کشاندن آنها به دادگاه کرده است.
مصائب قربانیان زن جنگ بالکان از وقتی اعلام شد آنجلینا جولی قصد دارد فیلمی سینمایی با این موضوع بسازد، بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. به گزارش خبرآنلاین به نقل از ایندیپندت ، زنان بوسنایی همه داستانهایی شبیه هم دارند؛ داستانهایی درباره مردانی مسلسل بهدست با چراغ قوه که در آغاز جنگ بالکان در آوریل 1992 نیمهشب به زور وارد خانههای آنها شدند. پس از انتقال یا کشته شدن مردان، دختران و زنان مسلمان برای هفتهها یا حتی ماهها توسط سربازان صرب مورد تجاوز قرار گرفتند، تا اینکه در تابستان 1992 توانستند به تدریج خود را نجات بدهند. از آن زمان تاکنون زنان بوسنیایی چارهای نداشتند جز اینکه با ضربه روحی ناشی از اتفاقاتی که افتاد دست و پنجه نرم کنند و حدود دو دهه بعد را در انتظار عدالت بگذرانند. مصائب زنان بوسنیایی از مدتی پیش که اعلام شد آنجلینا جولی قصد دارد فیلمی سینمایی درباره عشق میان یک متجاوز صرب و قربانی مسلمان او بسازد، بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. ستاره آمریکایی قصد دارد اولین تجربه سینمایی خود به عنوان کارگردان و فیلمنامهنویس را ماه آینده در سارایوو کلید بزند. اما برای قربانیان تجاوز جمعی در بوسنی، این فکر که داستان آنها بار دیگر بیان شود، چیزی در حد شکنجه است؛ وقتی از اتفاقاتی که زندگیشان را برای همیشه تغییر داد حرف میزنند، چشمانشان پر اشک میشود، ترس در چهرهشان موج میزند و دستان و بدنشان به لرزه میافتد. انتقام بیفایده است باکیرا هاسسیچ رئیس 55 ساله انجمن قربانیان زن جنگ (WVW) اعتقاد دارد هیچ کس نمیتواند ضربه روحی زنان بوسنیایی را به فیلم برگرداند. او که اهل ویسگراد در بوسنی و خود از قربانیان تجاوز مکرر است همه عمر خود را صرف پیدا کردن بانیان این حوادث تلخ و کشاندن آنها به دادگاه کرده است. هاسسیچ در سارایوو به ایندیپندنت گفت: «اتفاقاتی که برای ما افتاد قابل فیلم شدن نیست. من همه این کارها را میکنم تا این مصائب برای هیچ کس دیگر تکرار نشود، اما انتقام به هیچ جا راه ندارد.» انیسا سالسینوویچ، 58 ساله گفت: «تنها این در ذهنم بود که به خاطر بچههایم زنده بمانم، آن قدر که پیش از هر دادگاهی با آن مرد رودررو شوم.» او رئیس انجمن بازماندگان شکنجه در اردوگاه کار اجباری (ACCTS) در سارایوو است؛ یکی از چند «انجیاو» که حدود 20 هزار زن - همه قربانیان تجاوز در جنگ بوسنی که 15 سال پیش به پایان رسید - را تحت پوشش دارد. سالسینوویچ خود در دوران جنگ داخلی به دفعات مقابل بچههای خود مورد آزار و اذیت قرار گرفت. حاصل جنگ آواره شدن حدود 250 هزار مسلمان از بوسنی بود، آن هم در شرایطی که از تجاوز به عنوان اوج تحقیر یک دشمن شکستخورده یاد میشد. 90 درصد قربانیان تجاوز در جنگ بوسنی زنان 12 تا 80 سال بودند. بیشتر آنها همچنان تحت درمان هستند، نه تنها به خاطر آزار و اذیت بلکه به خاطر مرگ فرزندان، همسران، والدین و خواهران و برادرانشان و از دست دادن خانه و اموال خود. بسیاری از آنها به خاطر این شوک روانی به بیماریهای مزمن مبتلا هستند. تقریبا هیچ یک به خانههای قبل از جنگ خود که اکنون بوسنی و هرزگوین است، بازنگشتهاند. در این مدت صدها بلکه هزاران زن و دختر باردار شدند. مشکلات زنان مسلمان به همین ختم نشد. بسیاری از آنها از خانوادههای خود هم طرد شدند. «انجیاو»ها از 1995 شروع به ثبت نام این زنان کردند و اکنون دولت به عنوان کمک هر ماه 250 یورو به آنها پرداخت میکند. دادگاه بینالمللی بررسی جرایم جنگی در کنار دیگر احکام خود درمورد جنایتها در سارایوو، برای بانیان تجاوز جمعی در بوسنی بیش از 500 سال زندان در نظر گرفته است. آیا راه حل وجود دارد؟ در سیناپس چند خطی که آنجلینا جولی در اختیار ایندیپندنت قرار داده، اشارهای به تجاوز نشده است. در این سیناپس آمده است: جنگ، لیلا و دانیل شخصیتهای جوان فیلم را هم جدا میکند. آنها پس از جنگ در شرایطی همدیگر را میبینند که اوضاع تغییر کرده است. دانیل فرمانده یک ارودگاه زندانیان است و لیلا زندانی این اردوگاه است. دانیل میکوشد بهترین راه حل را پیدا کند که برای همه قابل پذیرش باشد، اما سئوال این است که آیا اساسا راه حلی وجود دارد؟ آنجلینا جولی اخیرا در میان اعتراضهای گسترده مجوز فیلمبرداری در بوسنی را دریافت کرد. این مجوز را وزارت فرهنگ بوسنی پس از مطالعه نسخهای از فیلمنامه او صادر کرد. این فیلم که عنوان آن هنوز مشخص نیست در بوداپست پایتخت مجارستان فیلمبرداری میشود و بخشهایی از آن نیز در بوسنی فیلمبرداری میشود. جولی ماه پیش در واکنش به اعتراضها در بیانیهای گفت شرمآور است اگر «فشارهای ناعادلانه بر مبنای اطلاعات غلط» باعث اخلال در فیلمبرداری این پروژه در بوسنی شود. او همچنین ابراز امیدواری کرد مردم تا وقتی فیلم را ندیدهاند درمورد آن قضاوت نکنند. [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:2 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان ضمن رصد و پیگیری قیمتها در تمام مراحل تولید تا مصرف، از هرگونه اخلال در بازار و افزایش قیمت 22 گروه کالایی جلوگیری می کند. به گزارش واحد مرکزی خبر ، فهرست این گروههای کالایی به این شرح است: 1) برنج 2) روغن نباتی 3) قند و شکر 4) گوشت قرمز 5) گوشت مرغ 6) ماکارونی 7) حبوبات 8) چای 9) خرما 10) سیب زمینی 11) پیاز 12) گوجه فرنگی و رب گوجه فرنگی 13) میوه و مرکبات 14) تخم مرغ 15) کره 16) پنیر 17) نهاده های دامی 18) پودر شوینده 19) فولاد 20) سیمان خاکستری 21) کاغذ و 22) لاستیک خودرو. [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:2 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
به گزارش تایمزآو اینترنت، شرکتهای فیلمسازی هالیوودی با هر دلار سرمایهگذاری در فیلمهایی که هاتوی در آنها به ایفای نقش پرداخته است حدود63 دلار به جیب میزنند.
مجله فوربس «آنه هاتوی» را به عنوان سوددهترین بازیگر هالیوود معرفی کرد. به گزارش ایسنا، این مجله گزارش سالانه و رده بندی خود از پرسودترین بازیگران زن هالیوودی را پایان هفته میلادی گذشته منتشر کرد و در ابتدای این لیست نام هاتوی به چشم میخورد. به گزارش تایمزآو اینترنت، شرکتهای فیلمسازی هالیوودی با هر دلار سرمایهگذاری در فیلمهایی که هاتوی در آنها به ایفای نقش پرداخته است حدود63 دلار به جیب میزنند. بهترین بازگشت سرمایه هاتوی به فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» ساخته تیم برتون مربوط میشود که توانست در گیشه جهانی به فروش حدود یک میلیارد دلار برسد. گزارش فوربس مربوط به بازیگرانی میشود که در سه سال اخیر حداقل در 5 فیلم نقشآفرینی داشته باشند. ![]() کیت بلانشت با 26 دلار عایدی به ازای هر دلار سرمایه گذاری در رتبهی دوم این فهرست جای دارد. از فیلمهایی که اخیرا بلانشت در آنها حضور داشته است میتوان به «رابینهود» و «مورد عجیب بنجامین با تن» اشاره کرد. جایگاه سوم و چهارم فهرست مجله فوربس با 20 دلار برگشت سرمایه در اختیار «جینفر آنیستون» و «مریل استریپ» قرار دارد و سارا جسیکا پارکر با 16 دلار سوددهی به ازای هر دلار سرمایه گذاری در رده پنجم این لیست جای گرفته است [ سه شنبه 89/8/11 ] [ 10:0 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |