زنی که متهم است با همدستی دو مرد، شوهرش را به قتل رسانده است میگوید هر چند شوهرش مدام او را کتک میزده ولی وی راضی به کشته شدن وی نبوده است.آغاز گر محاکمه سیدرضایی نماینده دادستان تهران بود که با خواندن کیفرخواست سه متهم حاضر در دادگاه گفت: 7 سال قبل زنی به نام اکرم به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد همسرش به نام ایرج ناپدید شده است.
چند ماهی از مراجعه این زن به پلیس گذشته بود که برادر ایرج به اداره آگاهی آمده و گفت احتمال میدهد اکرم از سرنوشت ایرج و بلایی که احتمالا سر او آمده باشد خبر دار باشد.
برادر ایرج به پلیس گفت: آنطور که من با خبر شدم اکرم مدتی پس از گم شدن ایرج یکی از خانههای او را فروخته و هیچ توضیح قانع کنندهای درباره نحوه خرج کردن این پول نمیدهد.من به او خیلی مشکوکم.
کشف جسد مقتول در یک چاه
با این اطلاعات پلیس اکرم را مورد بازجویی مجدد قرار داد که به اعتراف وی مبنی بر به قتل رسیدن همسرش منجر شد. اکرم به کارآگاهان گفت دو مرد به نامهای سعید و خدارحم را برای کشتن همسرش اجیر کرده است و خانه شوهرش را هم فروخته تا اجرت آنها را بدهد.
چند روزی از این اعترافات گذشته بود که مردی ناشناس با پلیس تماس گرفته و گفت از محل دفن جسد ایرج خبر دارد. وی گفت جنازه داخل یک چاه عمیق در یک باغ در اطراف شهر دفن شده است.
ماموران پس از مراجعه به محل و حفر چاه به درستی حرفهای شخص تماس گیرنده که بعدها مشخص شد خدارحم یکی از متهمین حاضر در دادگاه است پی بردند. با پیدا شدن جسد مقتول و اعترافات همسر وی دستگیری خدارحم و سعید در دستور کار قرار گرفته ومدتی بعد هر دو متهم در گرگان بازداشت شدند. آنها با اعتراف به کشتن ایرج تحویل پلیس تهران داده شدند و صحنه وقوع قتل را نیز بازسازی کردند.
پاداش 9 میلیونی برای قتل شوهر
در ادامه دختربزرگ مقتول به جایگاه آمده و گفت: من و خواهرانم نه قصاص متهمین را میخواهیم و نه دیه خون پدرمان را. ما آنقدر سر افشای مسئله قتل پدرمان آبرویمان پیش در و همسایه رفته است که فقط و فقط میخواهیم هر چه زودتر ماجرا خاتمه پیدا کند.
پس از اظهارات اولیای دم دادگاه از سعید متهم ردیف اول خواست به جایگاه آمده و به دفاع از خود بپردازد.وی گفت: من با همدستی خدارحم و اکرم مقتول را کشتم و آنرا هم گردن میگیرم. من کاسبم و مغازهام روبهروی خانه اکرم و ایرج بود. اکرم چند باری که به مغازه من آمد با خدارحم که از دوستان من بود آشنا شد. اکرم مدام از رابطه بدش با شوهرش ایرج گله میکرد و میگفت از سر بچگی به ازدواج با وی درآمده است و هیچ علاقهای به او ندارد.
او میگفت ایرج به عناوین مختلف او را آزار میدهد و به او به چشم یک کلفت نگاه میکند نه یک زن و مدام او را به باد مشت و لگد میگیرد.به واسطه همین حرفها کم کم او و خدارحم با یکدیگر رابطه پیدا کردند و یواش یواش نقشه قتل ایرج کشیده شد.اکرم به ما قول داد اگر شوهرش را بکشیم 9 میلیون تومان پول نقد به ما میدهد و ما هم موافقت کرده و نقشه قتل را کشیدیم.
اکرم برای همین دستگاه گنج یابی را که ایرج خریده بود پنهان کرده و ما هم با گفتن این دروغ به ایرج که دستگاه گنج یابش توسط چند تن از دوستانش ربوده شده و در یک باغ پنهان شده ایرج رابه آن باغ کشاندیم.
وقتی ایرج وارد باغ شد ابتدا خدارحم یک ضربه به گردن وی زد و بعد هم من چند ضربه چاقو به مقتول که روی زمین افتاده بود زدم و در پایان هم خدارحم با چاقو ضربهای به گردن مقتول زد.بعد از آن هم از اکرم پول گرفتیم تا خود را به نقطهای دور برای پنهان شدم برویم.
حق السکوت گرفتم
بعد از اظهارات متهم ردیف اول خدارحم به عنوان متهم ردیف دوم به جایگاه آمده و گفت: من فقط شاهد این قتل بودم و هیچ نقشی در آن نداشتم. ضمنا من ارتباطی با اکرم نداشتم. وقتی وی موضوع قتل شوهرش را مطرح کرد و سعید هم آنرا به من گفت به این فکر افتادم که موضوع را به ایرج بگویم اما از ترس اینکه مبادا ایرج سر این قضیه اکرم را بکشد از آن صرف نظر کردم.روز حادثه به اجبار سعید همراه آنها به باغ رفتم.
سعید چاهی را به ایرج نشان داد و گفت دستگاه گنج یابش داخل آن است وقتی ایرج سرش را به سمت چاه گرفت سعید ضربهای به پشت سر وی زد. ایرج شروع به خواهش کرد و گفت به خاطر دخترهایم هم که شده مرا نکشید و به من رحم کنید اما سعید با ضربات دیگری که بهوی وارد کرد او را از پا درآورد. من از اکرم پول هم گرفتم اما ابتدا قرار بود این پول را به خاطر انجام قتل بگیرم ولی چون نقشی دراین جنایت نداشتم وی این پول را به عنوان حقالسکوت به من داد.
در ادامه اکرم متهم ردیف سوم به جایگاه آمده و گفت: من هیچ نقشی در این جنایت نداشتم هر چند واقعا ایرج را دوست نداشتم. من 13 سال بیشتر نداشتم که خانوادهام مرا به عقد ایرج درآوردند. او لات محل بود و نوچههای زیادی داشت. ایرج مدام نوچههایش را دور و بر خود جمع کرده و با دعوت آنها به خانهاش با تریاک از آنها پذیرایی میکرد. زحمت پذیرایی از آنها هم که روی دوش من بود. تازه یک سال از ازدواج ما گذشته بود که بچه دار شدیم.
اما این هم رابطه ما را بهتر نکرد و ایرج مدام مرا کتک میزد. ایرج زیاد ناپدید میشد و من هر بار به کلانتری میرفتم و خبر گم شدن وی را به پلیس میدادم. آن روز هم من خبر ناپدید شدن وی را به پلیس دادم. ایرج مرد خوبی نبود و همیشه مرا آزار میداد. او حتی میخواست دختر بچه کوچکمان را که 10 سال بیشتر نداشت به یک پیرمرد بفروشد.
چند ماهی از ناپدید شدن او گذشته بود که خدارحم و سعید به من گفتند شوهرم زنده است و برای نجات دادن وی پول میخواهند. روی همین حساب هم من خانه را فروخته و پولش را به آنها دادم. ضمنا من هیچ رابطهای با این دو نفر نداشتم.
در پایان دادگاه وارد شور شد تا رای خود را درباره پرونده صادر کند.