سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
دبیر شورای نگهبان مواضع رئیس جمهوری اسلامی ایران در نیویورک را "منطقی" و "کارشناسانه" دانست و از او قدردانی ویژه کرد.

به گزارش شبکه ایران، یک منبع آگاه از تماس تلفنی آیت الله جنتی، دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران، با دکتر محمود احمدی نژاد و تقدیر ویژه وی از سخنرانی رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل خبر داد.

به گفته این منبع، آیت الله جنتی مواضع رئیس جمهور در نیویورک را "انقلابی" و برخواسته از آرمان ها و اندیشه های امام راحل عنوان کرده است.

دبیر شورای نگهبان همچنین گفته است: روشنگری دکتر احمدی نژاد از جمله درباره حادثه 11 سپتامبر کاخ سفید را از جایگاه مدعی بر کرسی پاسخگویی نشانده و اکنون این مقامات آمریکایی هستند که باید درباره جنایاتی که به بهانه این حادثه مرتکب شده اند، توضیح دهند.

بنابر این گزارش، آیت الله جنتی پیشنهادات رئیس جمهوری در مجمع عمومی سازمان ملل را هم هوشمندانه دانسته و گفته که تاثیرات سخنرانی وی در میان افکار عمومی دنیا مثبت و روشنگر بوده است.

رئیس جمهور هم در پاسخ، از دبیر شورای نگهبان تشکر کرده است.
[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:38 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
معاون توسعه مدیریت و سرمایه نیروی انسانی رئیس جمهوری گفت: تکالیف تمام دستگاه ها برای اجرای طرح تمرکز زدایی از پایتخت مشخص شده و اختیار لازم جهت اجرایی شدن آن به دستگاه ها تفویض شده است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت به نقل از معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهوری، لطف الله فروزنده افزود: معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور و همچنین دبیرخانه کارگروه انتقال بر این امر نظارت دارند.

وی اظهار داشت: ابلاغ سیاست های کلی نظام اداری توسط مقام معظم رهبری مبنی بر انعطاف پذیری و عدم تمرکز اداری،چابک سازی و زمینه سازی برای جذب و استفاده از ظرفیت های مردمی در نظام اداری کشور راه را برای همه مشخص کرده است.

وی ادامه داد: بر این اساس دولت موضوع انتقال بخشی از وظایف وزارتخانه ها و ستاد مرکزی دستگاه های اجرایی مستقر در تهران به سایر نقاط کشور را در دستور کار خود قرار داده که پس از یک دوره بررسی کارشناسی و مطالعه در زمینه های مختلف برنامه راهبردی و عملیاتی اجرای این طرح تدوین و تکالیف اجرایی همچنین تفویض اختیارات لازم به آنها ابلاغ شده است.

وی در مورد دیگر برنامه های در دست اجرا برای تمرکز زدایی از پایتخت گفت: منع هرگونه استخدام و انتقال به تهران، واگذاری فعالیت ها و اختیارات به رده های استانی،کاهش فرآیند های انجام کار و عدم تمرکز در تصمیم گیری، انتقال خانواده های تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی،توسعه دولت الکترونیک،کاهش سفرها،تشویق واحدهای صنعتی و صنفی به انتقال از تهران از جمله این برنامه ها است.

وی در ادامه بیان داشت: تغییر محل ترخیص کالا،برنامه ریزی برای کاهش جذب دانشجو در مقطع کارشناسی در تهران، انتقال بخشی از مراکز درمانی و تخصصی،ممنوعیت ایجاد هرگونه واحد صنعتی در شعاع 100 کیلومتری تهران و حذف پست های بلاتصدی از دیگر برنامه های تمرکز زدایی دولت به شمار می رود.

معاون رئیس جمهو در پایان از رسانه هایی که این موضوع را پیگیری می کنند سپاسگزاری کرد و گفت: نکته اساسی در تحقق این مهم ،همدلی و تعامل سازنده مسئولان و عزم جدی آنها در فراهم آوردن زمینه های مطلوب و موثر برای اجرای این طرح ملی،پاسخگویی به مطالبات مردم و همچنین اطلاع رسانی به هنگام، شفاف و دقیق می باشد .
[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:38 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
وزارت امورخارجه کشورمان به طور استثنایی از ساعت 12 روز شنبه، دهم مهر ماه تعطیل شده است.


به گزارش خبرآنلاین، ظاهرا سفر بشار اسد رئیس جمهور سوریه به تهران و انجام برخی ملاقات هایش که در وزارت خارجه انجام می شود علت این تعطیلی زود هنگام دستگاه سیاست خارجی است.

اسد صبح شنبه وارد تهران شد و در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال منوچهر متکی وزیر امور خارجه، علی نیکزاد وزیر مسکن و شهرسازی و جمعی از سفرای کشورهای عربی مقیم تهران قرار گرفت.

در مراسم استقبال رسمی احمدی نژاد از بشار اسد که در پاستور انجام شد، فارق الشرع معاون رییس جمهوری، ولید معلم وزیر خارجه و جمعی از مقامات سوری و همچنین منوچهر متکی وزیر امور خارجه، مسعود میرکاظمی وزیر نفت، علی نیکزاد وزیر مسکن و شهرسازی و مجبتی ثمره هاشمی دستیار ارشد رییس جمهوری ایران حضور داشتند.

هدف از سفر رییس جمهوری 45 ساله سوریه به تهران، توسعه مناسبات و روابط اقتصادی و تبادل نظر در خصوص مسایل منطقه ای و بین المللی است.

سفر اسد به تهران در پاسخ به سفر رسمی هشتم اسفند ماه سال 1388 محمود احمدی نژاد رییس جمهوری کشورمان به سوریه انجام می شود که در آن توافقنامه لغو روادید میان دو کشور به امضا رسید.

از زمان آغاز ریاست جمهوری اسد در خرداد ماه 1379 (2000 میلادی) این هشتمین سفر وی به جمهوری اسلامی ایران و پنجمین سفر در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد است. رئیس جمهور سوریه آخرین بار در تاریخ 28 مرداد 1388 از جمهوری اسلامی ایران دیدار کرده بود.
[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:37 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
 آسیا


















































[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:35 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
روزنامه الانباء چاپ کویت مدعی شد رئیس جمهوری سوریه از همتای ایرانی خود خواسته که در سفر قریب الوقوع خود به لبنان، از جنوب این کشور دیدار نکند.

به گزارش جهان به نقل از روزنامه الانباء کویت،"بشار اسد" رئیس جمهوری سوریه از "محمود احمدی نژاد خواسته است بدلیل حساس بودن شرایط منطقه سفر خود به لبنان را به تعویق بیاندازد.

طبق ادعای این روزنامه کویتی، اسد در دیدار اخیر خود با احمدی نژاد در دمشق همچنین از وی خواسته که به منظور حفظ آرامش منطقه از سفر به مرزهای جنوبی لبنان خودداری کند.

الانباء در ادامه به نقل از منابع دیپلماتیک سوری آورده است: موضوع سفر احمدی نژاد به لبنان از جمله مهمترین مسائل مطرح شده در سفر 10 روز پیش رئیس جمهوری ایران به سوریه بوده است.

طبق این گزارش رئیس جمهوری سوریه از همتای ایرانی خود دلیل این سفر را پرسیده و گفته است که بهتر است وی در شرایط فعلی از انجام این سفر چشم پوشی نماید.

[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:34 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
پل هوایی Capilano Suspension Bridge در ونکوور شمالی، به طول 137 و ارتفاع 70 متر، جزو ترسناکترین پل‌های عابرپیاده جهان قرار گرفت.












تصاویر از: فرارو

[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:33 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
جانشین فرمانده نیروی انتظامی در مورد تحریم مالی خود از سوی آمریکا گفت: این موضوع بیشتر شبیه لطیفه‌ای است که می‌توانم آن را برای دیگران تعریف کند.

به گزارش خبرنگار مهر، سردار احمدرضا رادان صبح شنبه در حاشیه افتتاح دومین نمایشگاه توانمندیهای تخصصی هواناجا گفت: همواره اگر کسی به من می‌گفت که لطیفه‌ای برایم تعریف کن موضوعی برای عنوان کردن نداشتم اما اکنون از اوباما تشکر می‌کنم که برای من موضوعی فراهم کرد تا آن را به عنوان لطیفه مطرح کنم.

وی ادامه داد: انتظار می‌رود زمانی که اوباما خود وارد این حوزه شد و اطلاعیه قرائت کرد به من هم اعلام می کرد موجودی حسابم چقدر است تا پس از بسته شدن پیگیری کنم.

جانشین فرمانده نیروی انتظامی گفت: برای همه روشن است که رئیس جمهور آمریکا هیچ نقشی در تصمیم گیریها ندارد و یک فرد بی‌اراده است.

رادان افزود: زمانی که آمریکایی‌ها از درون خود تا این حد بی‌اطلاع هستند نمی‌توان انتظار داشت که اطلاعات درستی در زمینه حمله به عراق ارائه دهند.

وی افزود: معلوم نیست آنان بهانه‌هایی را که برای حمله به عراق و افغانستان و اطلاعات دروغی که در ین زمینه مطرح کرده‌اند از کجا آورده‌اند.

جانشین فرمانده نیروی انتظامی با اظهار تاسف برای افرادی که تا این حد ادعای ابرقدرتی دارند گفت: خوشحالم که هیمنه اطلاعاتی این افراد به هم ریخت.
[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 8:32 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
خراسان: منوچهر می گفت: یک دختر می تواند ازدواج موقت داشته باشد و نباید آزادی دختران را در جامعه، به عنوان یک فرد که خواسته ها و علایقی دارند، نادیده بگیریم.او معتقد بود در واقع ازدواج موقت فرصتی به یک دختر جوان می دهد تا هم با اخلاق و رفتارهای مردانه بیشتر آشنا شود و هم سر فرصت شوهر دلخواه خودش را پیدا کند.

متاسفانه این مرد زن و بچه دار با این حرف ها مرا خام کرد و به طور پنهانی و بدون اطلاع خانواده ام با او رابطه پنهانی برقرار کردم.

منوچهر می گفت: برای ازدواج موقت نیازی به عقدنامه نیست و اگر زن و مرد به یکدیگر تعهد اخلاقی بدهند و با رضایت کامل و رعایت حد و مرزهای شرعی رفت و آمد داشته باشند، مشکلی به وجود نخواهد آمد.

افسوس که من با این عقاید احمقانه، تن به رابطه نامشروعی دادم که خیلی زود رنگ و بوی هوس به خود گرفت و صفحه سفید سرنوشتم را لکه دار کرد.

«هدیه» در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ? سال قبل، پدرم بازنشسته شد و با پاداش پایان خدمت خود برای من و برادرم شرکتی تاسیس کرد. ما با منوچهر که از دوستان قدیمی برادرم بود شریک شدیم. چند ماه گذشت و تازه داشت کارهایمان رونق می گرفت که اجل به برادرم مهلت نداد و او در حادثه رانندگی جان باخت.از آن به بعد من ماندم و منوچهر، و دیگر دوست نداشتم پا به داخل شرکت بگذارم!

با دلتنگی هایی که داشتم تصمیم گرفتم شرکت را تعطیل کنم اما دوست برادرم نیز که خودش را ناراحت و عزادار نشان می داد گفت: این کار را با برادرت شروع کردیم و برای شادی روح او هم که شده باید شرکت را به هر قیمتی سرپا نگه داریم.با وجود این که پدرم نیز اصرار داشت شرکت را تعطیل کنم اما من فریب چرب زبانی ها و محبت های دروغین منوچهر را خوردم و این مرد هوسران به مرور زمان مرا خام کرد و تن به خواسته های پلیدش دادم.

هدیه اشک هایش را پاک کرد و بیان داشت: شاید باور نکنید من درباره ازدواج موقت و شرایط آن هیچ اطلاعی نداشتم و فکر می کردم منوچهر درست می گوید در نتیجه حماقتی مرتکب شدم و بدون مشورت خانواده ام با او رابطه پنهانی برقرار کردم.

متاسفانه در اثر این روابط شیطانی باردار شدم و روزی که مشکل را به منوچهر گفتم او خیلی خونسرد جواب داد: اگر سهم خودم را از شراکت مان به نام او سند بزنم مرا به طور قانونی عقد خواهد کرد تا آبروریزی به بار نیاید.

داشتم دیوانه می شدم و مانده بودم چه خاکی بر سرم بریزم. افسوس که باز هم موضوع را به خانواده ام اطلاع ندادم و سهم خودم را از شرکت به نام منوچهر انتقال دادم اما او به وعده اش عمل نکرد و گفت بهتر است بچه را سقط کنی.

با شنیدن این حرف انگار آتش به جانم انداخته اند و می خواستم خودکشی کنم ولی منصرف شدم و به خانه رفتم تا موضوع را به والدینم اطلاع دهم اما لحظه ای که به خانه رسیدم متوجه شدم میهمان داریم. از خانه بیرون آمدم و الان این جا هستم تا راه نجاتی پیدا کنم.
[ جمعه 89/7/9 ] [ 1:47 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
حامد رمضانی در وبلاگ «شهر من لاهیجان»‌ نوشت: متاسفانه در مراسم نماز جمعه پس از راهپیمایی روز قدس اتفاقی افتاد که باعث نگرانی بسیاری از شهروندان لاهیجانی شد.

در ماه مبارک رمضان به دلیل حضور بسیار زیاد نمازگزاران در نماز جمعه و کمبود جا در مسجد جامع ، چند سالیست نماز جمعه به طور کامل در خیابان شهید کریمی اقامه می شود و امروز نیز این مراسم پس از نماز جمعه در خیابان شهید کریمی برگزار شد.

در هنگام خطبه اول ناگهان یکی از تیرهای برق به دلیل فرسودگی ناگهان از پایه کنده شد و بر روی نمازگزاران افتاد.

صحنه ای بسیار دلخراش که خودم از نزدیک شاهد آن بودم.



تیر برق بتونی یکباره کج شد و با شدت بر سر مردمی افتاد که برای برپایی نماز جمعه در خیابان حضور داشتند.

این اتفاق چند مصدوم داشت. آقای دکتر دانشیان رئیس دانشگاه آزاد لاهیجان ، آقای محرر رئیس سازمان چای کشور ، آقای مرتضوی از معاونین دانشگاه آزاد ، آقای علیپور از پاسداران سپاه لاهیجان و یک شهروند دیگر به شدت مصدوم شدند.

در این بین آقای دکتر دانشیان ، از ناحیه دنده و دست به شدت مصدوم شد.

آقای مهندس محرر از ناحیه سر و گردن مصدوم شد.

آقای مرتضوی در ناحیه ران پا آسیب دید.



در هنگام  نوشتن این مطلب طی آخرین خبری که از مصدومین به دستم رسید ، اقای علپور خوشبختانه مرخص شد ولی آقایان دانشیان ، محرر ، مرتضوی و آن شهروند ( که هنوز نامش را نمی دانم) پس از عمل جراحی در لاهیجان به علت عمق جراحات وارده به بیمارستانی در رشت منتقل شدند.

این اتقاق می توانست مصدومین بیشتری نیز داشته باشد و ایکاش باعث بیدار شدن مسئولین شهری باشد تا کمی به فکر شهر باشند.

این اتفاق می تواند هر جا و هر مکان اتفاق بیافتد و تنها دلیل آن فرسودگی تیرهای برق سطح شهر است. تیرهایی که بیش از سی سال از عمرشان می گذرد.

اما مدیران و مسئولان شهری امروز باز نشان دادند که لایق تمام انتقاداتی هستند که روزانه از آنها می شود.

متاسفانه امام جمعه شهر که از بالا شاهد کل ماحرا بود بدون آنکه لحظه ای سخنان خود را قطع کند به سخنان بی ربط خود ادامه  داد و حتی کوچکترین صحبت و یا تذکری در این باره نداد و در انتها به شکلی عجیب با مقایسه آن اتفاق با اول انقلاب و بمب گذاری ها در نمازهای جمعه ، این حادثه را امری عادی جلوه داد.

آقای کشاورز رئیس شورای شهر هم که حادثه در چند متری او اتفاق افتاد حاضر نشد از جایش بلد شود که سری به مصدومان حادثه بزند .

خوشبختانه رئیس اداره برق شهر هم در مراسم حضور نداشت چون مشخص نبود مردم عصبانی با او چه می کردند.

در این بین خدا را باید شاکر باشیم که باز این حادثه کشته ای نداشته و برای مصدومین هم آرزوی شفا داریم و همچنین خوشحالیم که مصدومین مردم عادی نبودند که دستشان به جایی بند نباشد و مدیران شهری بودند که حداقل می توانند صدای اعتراض خود را به مقامات بالاتر برسانند.

[ جمعه 89/7/9 ] [ 1:46 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
ایران: در نگاهش نشانی از شوق دیدار نبود اما این پا و آن پا کردن‌هایش حکایت از انتظاری طولانی داشت. پشت در اتاق قاضی ایستاده بود. دقایقی بعد با شنیدن صدای زنجیرهای آهنی که روی زمین کشیده می‌شد و آهنگ گوش‌خراشی می‌نواخت بی‌اختیار به طرف صدا چرخید و با دیدن همسرش که دستبند و پابند داشت لبانش به خنده باز شد.

در حالی که تنها یک قدم بیشتر با متهم فاصله نداشت خود را به او رساند. اما مرد جوان ناگهان خود را عقب کشید و با تندی پرسید: با اجازه چه کسی ادکلن من را زدی؟زن جوان که انگار با این سؤال همسرش در حضور مردم و مأموران زندان به شدت خجالت زده شده بود زیر لب گفت: آخه... آخه، می‌خواستم حضورت را کنار خودم احساس کنم.

مرد جوان پس از شنیدن جواب همسرش، بادی به غبغب انداخت و در حالی که احساس غرور می‌کرد، گوشه‌ای از دادسرا ایستاد.

دقایقی بعد متهم همراه دو مأمور زندان وارد اتاق بازپرس شد. در جریان پاسخگویی به سؤالات، لحن عجیبش توجهم را جلب کرد. انگار با بقیه زندانیان و متهمان فرق داشت. در صحبت‌هایش نشانی از پشیمانی یا خجالت دیده نمی‌شد در حالی که اتهامش قتل بود.

وقتی جلسه بازجویی و دریافت آخرین دفاعیات متهم تمام شد، با هماهنگی قاضی به گفت‌وگو با مرد زندانی پرداختم. هر چند ابتدا راضی به مصاحبه نبود، اما کم‌کم کوتاه آمد.چند سالته؟
30 سال.

ولی بیشتر به نظر می‌رسی!
بله شما هم اگر 4 ماه، شبانه روز در سوئیت بودی پیر می‌شدی.

سوئیت؟
با پوزخند گفت: یعنی انفرادی. جایی که رنگ آفتاب، مهتاب را نمی‌بینی و صدای نفس‌هایت تنها صدایی است که می‌شنوی.

چرا چهارماه؟
ظاهراً آقای قاضی فراموش کرده بودند دستور آزادی بدهند.

جرمت چیه؟
راستش برادرم قتل کرده، اما مرا دستگیر کرده‌اند.

یعنی اشتباهی دستگیر شده‌ای؟
نه من هم در نزاع بودم اما کسی را نکشته‌ام! یک نفر مزاحم خواهرمان می‌شد می‌خواستیم درس عبرتی به او بدهیم که دیگر مزاحم ناموس مردم نشود اما برادرم کمی زیاده‌روی کرد و طرف درجا مرد.

به همین راحتی؟
بله!

چی شده؟
فرار کردیم اما مرا گرفتند و چند ماهی بازداشت بودم تا اینکه قاضی پرونده به شرط آنکه برادرم را معرفی کنم آزادم کرد. بعد یکی از دوستان پدرم سند برایم گذاشت و آمدم بیرون. اما دیگر برنگشتم. آخر چه طور می‌توانستم برادرم را لو بدهم. صاحب سند هم گفت صد تا از این سندها فدای تار موی تو و پدرت!

چرا؟ از شما می‌ترسید یا خیلی به شما علاقه‌مند بود؟!
فکر کنم هر دو موردش با هم بود. آخه پدر من به قول معروف از گنده‌لات‌های محل است و همه یک جوری از او حساب می‌برند. اصلاً راستش را بخواهید پدرم تو محل حسابی معروفه، پدرم هر وقت به خاطر جرمی دستگیر می‌شد شب نشده 10 نفر با سند جلوی در کلانتری صف می‌کشیدند تا آزادش کنند. این طوری بود که من و برادرم هم راه پدر را ادامه دادیم. با این که خلاف می‌کردیم اما هیچ وقت نه به مال کسی چشم داشتیم نه به ناموس دیگران. هیچ وقت هم اجازه ندادیم کسی به ناموس ما چپ نگاه کند.

قاضی می‌گفت در زندان وکیل بند هستی؟
نمی‌دانم شاید به خاطر سوابقم است. شاید هم چون اجازه نمی‌دهم دربندی که من هستم کسی خلاف کند و بقیه را اذیت کند، این لقب را به من داده‌اند!

تو که این قدر به قول خودت به فکر دیگران هستی پس چرا به فکر زن و بچه‌ات نیستی؟ می‌دانی صاحبخانه‌ات می‌خواهد همسرت را از خانه بیرون کند؟
او هم آدم فرصت‌طلبی است تا وقتی خودم بیرون بودم جرأت نمی‌کرد حرفی بزند حالا زورش به یک زن تنها رسیده. یادش رفته همین خانه را با اصرار و التماس بدون قولنامه و پول پیش به من داد و حالا ...

یعنی قولنامه نداری؟
نه من همه کارها را مرامی و رفاقتی انجام می‌دهم.

تو که به قول خودت این قدر غیرتی هستی پس چطور راضی می‌شوی زن جوان و تنهایت هر روز برای آزادی‌ات به هر دری بزند.
من نخواستم دنبال کارم باشد. خودش به من علاقه دارد و دنبال کارم می‌رود.

فکر نمی‌کنی زیادی مغروری؟
خوب مرد باید مغرور باشه دیگه! اصلاً فکر کردی زنم چرا این‌قدر منو دوست داره؟! چون مغرور هستم.

در همین موقع زن جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود لب به سخن گشود و گفت: نه. اگر می‌خواهی بدون که نه به خاطر غرورت بوده و نه به خاطر دوست داشتن فقط به خاطر ترس از کتک خوردن بوده. حالا که یک نفر پیدا شده حرفم را بشنود، می‌خواهم واقعیت را بگویم. در این چند سال هر وقت دهان باز کردم حرف بزنم زدی توی دهانم. دوبار به زندان افتادی دنبال کارهایت بودم چون غیر از تو کسی را ندارم. با خودم گفتم حداقل سایه تو بالای سرم‌ باشد بهتر از این است که آواره کوچه و خیابان باشم، اما تو هیچ ارزشی برایم قائل نبودی. سال گذشته که به خاطر شرارت و درگیری دستگیرت کردند با هزار بدبختی آزادت کردم اما به جای تشکر، با یک زن جوان آشنا شدی و ...

حالا هم 6 ماه تمام است شب و روز ندارم. خودم را به آب و آتش زدم کمکش کردم اما می‌دانم اگر باز هم آزاد شود دوباره دنبال کارهای خلاف خودش می‌رود و ...

متهم پس از شنیدن حرف‌های همسرش ریشخندی زد و گفت: «مجبور نیستی پس هر وقت بخواهی می‌توانی بروی!»

زن جوان با شنیدن این حرف گریه‌کنان از اتاق خارج شد.

همان موقع نگاهی به چهره بی‌احساس متهم انداخته و گفتم: یعنی واقعاً از این همه کار خلاف، نامردی در حق زنت و غرور بی‌جا خسته نشده‌ای؟ شاید حداقل کمی ابراز ندامت یا پشیمانی سرنوشت و زندگی‌ات را تغییر دهد اما انگار ...

بله من از دلسوزی و ترحم متنفرم. اگر هم جرمی کرده‌ام تاوانش را می‌دهم و نیازی به ترحم دیگران ندارم. مطمئن باشید جرمی انجام نمی‌دهم مگر این که پای مجازاتش بایستم. این را از بچگی و از پدرم یاد گرفته‌ام!

[ جمعه 89/7/9 ] [ 1:45 عصر ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 395
بازدید دیروز: 788
کل بازدیدها: 1643006