سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
سرویس دفاع مقدس ـ در دوران دفاع مقدس، همه قومیت‌های ایرانی حضور داشتند و از نظام و سرزمین خود دفاع کردند. در میان رزمندگان از هر صنفی حضور داشت؛ سپاهی، ارتشی، دانشگاهی، دانش‌آموز، کارمند، کارگر و بازاری. همه اقشار از هر قومیتی دفاع از کشور را وظیفه خود می‌دانستند و فارغ از مرزبندی‌های ظاهری در رفع خطر از این سرزمین کهنسال، جانانه جنگیدند؛ عده‌ای به شهادت رسیدند و به عزت ابدی دست یافتند، عده‌ای سلامت جسمی خود را به مخاطره‌ انداختند و هنوز هم آثار جراحت را بر بدن خود دارند و زجر می‌کشند، عده‌ای هم مظلومانه به دست دشمن نابکار گرفتار شدند و با پیکرهای مجروح تن به قضای اسارت دادند. جمع کثیری هم از زن و مرد و پیر و جوان شبانه‌روز در پشت جبهه، رزمندگان را یاری کردند.

به گزارش «تابناک»، در اردوگاه‌های رژیم صدام، همه قومیت‌ها و اقشار حضور داشتند. به طوری که می‌شود گفت در هر اردوگاه، یک ایران کوچک شده به چشم می‌خورد. وحدت و انسجام اسرای ایرانی که در میان آن‌ها، شماری از هموطنان مسیحی، زرتشتی و کلیمی به چشم می‌خوردند به گونه‌ای بود که گاهی اعضای کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ می‌گفتند «شما در عراق یک جمهوری اسلامی دیگر تشکیل داده‌اید و اگر پرچم ایران را بر فراز اردوگاه به اهتزاز درآورید این حکومت به طور کامل موجودیت پیدا می‌کند.»



بنا بر این گزارش، دشمن در سراسر دوران مقاومت آزادگان، کوشید تا وحدت و همدلی و ایثار و پایداری آنان را بشکند و در سایه تفرقه، به اهداف خود برسد؛ ولی هرگز به مقصود خود نرسید و در پایان آن نبرد نابرابر فرهنگی، به شکست خود اعتراف کرد؛ همان گونه که شکست در جبهه‌ها را پذیرفت و ابتکار عمل را از دست داد.

ذکر خاطراتی از آن دوران خالی از لطف به نظر نمی‌رسد. با ذکر چند خاطره کوتاه ذهن خوانندگان محترم را نسبت به فضای حاکم بر اردوگاه‌ها با فضایی که الهام گرفته از جبهه‌ها و حال و هوای رزمندگان بود، روشن‌تر می‌کنیم.

خاطره اول:

حاج حنیفه یک پیرمرد عرب خوزستانی بود که در اوایل جنگ اسیر شده بود. مرحوم حاج آقا ابوترابی می‌گفت: «با حاح حنیفه در یک سلول بودیم. او زیاد نماز می‌خواند و با تضرع دعا می‌کرد. بعثی‌ها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعایی می‌خوانی؟ از جواب امتناع کرد. وقتی اصرار کردند، گفت برای سلامتی امام و نابودی صدام دعا می‌کنم، نتیجه اینکه او را زیر شکنجه گرفتند و جیره ‌اندک آب و غذایش را قطع کردند او که سه روز فشار تشنگی و گرسنگی را تحمل کرده بود، بیهوش شد؛ ولی از گفته خود بر نگشت».

خاطره دوم

امیر سرتیپ شهبازی در زمان دستگیری افسر ژاندارمری بود. افسری شجاع و غیرتمند که تا پایان دوران مقاومت بر سر آرمان‌های انقلاب ایستاد. روزی او را به جرم پاره کردن روزنامه دیواری که در آن بعثی‌ها به امام توهین کرده‌ بودند، به انفرادی بردند و زیر شکنجه قرار دادند. دست‌هایش را با زنجیر به سقف بستند و پاهایش را نیز به زنجیر کف سلول. از سر شب تا صبح شکنجه بعثی‌ها را تحمل کرد ولی از اقدام خود اظهار پشیمانی نکرد. مقاومت مردانه‌اش بعثی‌ها را خسته کرد و با سرافرازی از سلول بیرون آمد.


خاطره سوم

علیرضا زارعی نوجوانی سیزده یا چهارده ساله بسیجی، اندامی نحیف داشت و به همراه پدرش در جبهه‌های جنوب اسیر شده بودند. در اردوگاه موصل یک وقتی بعثی‌ها آب و غذا را از اسرا دریغ کردند، آثار تشنگی و گرسنگی در چهره‌ها آشکار شد. افسری بعثی برای شکنجه روحی اسرا، مقداری آب و نان آورد و به علیرضا تعارف کرد. در میان بهت و حیرت خود علیرضا را دید که از پذیرفتن آب یخ و نان امتناع کرد با وجودی که به شدت تشنه و گرسنه بود. او که دست افسر بعثی را خوانده بود گفت «اگر به همه زندانی‌ها آب و نان بدهی من هم پیشکشت را قبول می‌کنم». او تشنگی و گرسنگی را تحمل کرد ولی حاضر نشد از صف متحد هموطنانش در برابر دشمن خارج شود.

خاطره چهارم

شهید خلیل فاتحی، پاسداری رشید و غیور از خطه آذربایجان شرقی بود. در اردوگاه موصل یک قدیم، بعثی‌ها پنجاه نفر را به اتهام خارج کردن سلاح از انبار به طبقه بالایی اردوگاه بردند و به شدت شکنجه کردند. آنها قصد داشتند همه پنجاه نفر را اعدام کنند. خلیل وقتی وضع را اینچنین دید، به فرمانده بعثی گفت «به جز خودم بقیه نقشی در بیرون آوردن سلاح‌ها از انبار نداشتند». همه نجات پیدا کردند ولی خلیل در زیر شکنجه‌های بعثی‌ها مردانه به شهادت رسید.

خاطره پنجم

دکتر چلداوی که خود از اسرای مفقود بود، می‌گفت «روزی تکه کاغذی به دست بعثی‌ها افتاد که حاوی شعری حماسی بود. بعثی‌ها به دنبال صاحب آن می‌گشتند و به این بهانه همه را اذیت کردند. یکی از اسرا برای رهایی بقیه از شکنجه، مسئولیت آن را به عهده گرفت. او را به شکنجه‌گاه بردند و از او خواستند که به امام توهین کند. زیر بار نرفت. هر چه صدای کابل‌ها و نعره دژخیمان بلندتر می‌شد صدایی از آن اسیر مقاوم درنیامد. صبورانه شکنجه‌ها را تحمل کرد. گوشت و پوست کف پاهایش زیر ضربات کابل شکافته شد و به استخوان رسید ولی تن به خواسته دشمن نداد. وقتی خسته شدند و او را رها کردند تا چندین ماه توان راه رفتن را نداشت.

خاطره ششم

مرحوم آقای ابوترابی را به بهانه‌ای واهی زیر شکنجه گرفتند و آنقدر بر اندام نحیفش کابل زدند که خون از بدنش جاری شد. بعثی‌ها برای شکستن مقاومت سایر اسرا و تحقیر سید آزادگان، از او خواستند به امام اهانت کند. وقتی زیر بار نرفت صدای کابل‌ها و فریادهای یا زهرای سید آزادگان به هوا برخاست و دل اسرا را به درد آورد. حاصل کار، پیکر کبود و خون‌آلود ابوترابی بود که به خاطر امتناع از اهانت به رهبر خود، بی‌رمق روانه درمانگاه شد و حسرتی که به دل بعثی‌ها ماند.

خاطره هفتم

در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثی‌ها نگهبان‌ها را دو برابر می‌کردند تا ما و امکان برگزاری هیچ برنامه‌ای نداشته باشیم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زیاد، مراسم رژه در یکی از اتاق‌ها برگزار شد. فضا محدود بود و امکانات خیلی کم ولی برافراشته شدن پرچم سه رنگ ایران و رژه اسرا با لباس و جوراب‌های مشکی که به شکل پوتین درآمده بود و شنیدن صدای طبل و مارش نظامی خیلی روحیه‌بخش بود.


........................................

این هفت خاطره را به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس نوشتم تا همه بدانند نعمت آزادی و عنوان آزادگی آسان به دست نیامد. من شاهد بودم که بعثی‌ها در اواسط دوران مقاومت، سیم‌های خاردار را تعویض کردند، درب‌های آهنی که دچار پوسیدگی شده بود، تعمیر و دیوارهای مستحکم زندان، بازسازی شد ولی گوشت و پوست اسرای محنت کشیده دوام آورد و روح بلند آنان هرگز به اسارت دشمن درنیامد.

امروز هم مثل دیروز، این سرزمین الهی و این بوستان بهشتی، مورد طمع دشمنان است، شغال‌ها و کرکس‌ها منتظر غفلت ما هستند. مباد که در اثر تفرقه و اختلاف، رهبر خود را تنها بگذاریم و دشمنان خون‌آشام بر ما مسلط شوند.

هفته‌دفاع مقدس بر همه، مجاهدان دیروز و همه آنان که در آینده از عزت و شرف خود دفاع می‌کنند و پوزه دشمنان ایران را به خاک مذلت و حقارت می‌مالند مبارک باد.  بیژن کیانی

سرداران ارجان

ارجان نام قدیمی منطقه‌ای است واقع در کوههای پارس که قسمت کوهستانی امروزی آن بخشی از کهگیلویه و بویر احمد (جنوب دهدشت و منطقه بهمئی) و قسمت دشت آن شامل بهبهان کنونی و حومه آن است. آنچه تاریخ ارجان را به عنوان یک ناحیه ویژه در تاریخ ایران ثبت کرد، علاوه بر آثار باستانی آن که مربوط به دوره پادشاهی عیلامی است، حماسه جاودان و مقاومت غرورانگیز سردار پرافتخار ایرانی «آریو برزن» و رزمندگان جان برکف و خواهر شجاعش «یوتاب» در مقاومت و رزم تا سر حد مرگ در برابر متجاوزان اسکندر مقدونی است.

اسکندر و فرماندهانش معتقد بودند اگر چنین مقاومتی در ناحیه گوگمل (کردستان کنونی عراق) در مقابل ما می‌شد، قطعا شکست می‌خوردیم و هرگز هیچ جای دیگری را فتح نمی‌کردیم. قرن‌ها از آن واقعه و حماسه گذشت و این سرزمین بزرگ شاهد تجاوز و تهاجم دشمنان و بدخواهان پست سیرتی شد که هر بار ایرانیان یا متجاوزان را با ذلت و خواری از سرزمین خود بیرون راندند و یا آنها را مقهور عظمت روح و منسوخ در تمدن و فرهنگ خود کردند. سرانجام با طلوع انقلاب اسلامی و برچیده شدن بساط پادشاهی و آغاز فصل دیگری از حیات پر افتخار ایران زمین، این بار بدخواهان از شرق و غرب برای فروخواباندن موج مقدس این انقلاب، هم داستان شدند و در سی و یک شهریور 1359 مزدور بی مقدار و در عین حال بی رحمی چون صدام را مامور کردند تا به این مرزو بوم کهن و الهی تجاوز کند. ملت بزرگ ایران از هر نقطه و با هر قومیتی همانند گذشتگان خود تصمیم بر تجدید افتخارات خود با تاسی از فرهنگ غنی اسلام و سالار شهیدان گرفتند.

فرزندان دیار ارجان نیز همپای سایر هموطنان، کار و زندگی و علایق خود را رها کردند و جانانه از ناموس وطن دفاع کردند و در پایان هشت سال مقاومت مومنانه ملت ایران، مردم این خطه قهرمان پرور از آن روزگار یادگاران عزیز و گرانبهایی دارند. بیش از سه هزار شهید، صدها جانباز و ده‌ها آزاده و دلاورمردی‌های رزمندگان ارجان در تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) و لشکر هفت ولیعصر(عج)، شهادت مظلومانه رزمندگان گردان فجر در جاده صفوی، موشک باران مدرسه پیروز و شهادت بیش از 92 نوگل دانش آموز بخشی از فداکاری‌های ساکنان ارجان است.

من در این مختصر، قصد پرداختن به تمامی طومار افتخارات این مردم را ندارم، اما با کسب اجازه از همه شهدا و ایثارگران این خطه، درصددم یادی کنم از سرداران بزرگ ارجان. همانهایی که با کمال تاسف و شرمندگی حتی جوانان همشهری خودم هم آنها را نمی‌شناسند. چه می‌دانم شاید کوتاهی از ما همرزمان و همسنگران آنها باشد و یا نهادهایی که وظیفه‌شان ترویج فرهنگ مقاومت و مردانگی است، کم کاری می‌کنند.

اگر مقاومت مردانه «آریو برزن» نتوانست مانع از پیشروی دشمن و فتح مرکز ایران شود، اما او هم شرمنده تاریخ ملت ایران نشد. سرداران ارجان قرن‌ها پس از او هم مردانه جنگیدند و هم دشمن را از دستیابی به حتی وجبی از این خاک ناکام گذاشتند و اتفاقا یکی از آوردگاه‌های آنها ناحیه، گوگمل یعنی محل شکست ارتش داریوش سوم از اسکندر مقدونی بود.

شکست گوگمل تکرار نشد؛ چون رهبر و فرمانده آریو برزن‌های امروز، خود در خط مقدم مردانگی و مقاومت ایستاده بود. بهبهان و نواحی اطراف آن، همچون تنگ تکاب (تنگه محل درگیری آریو برزن با اسکندر) و بهمئی سر خود را بالا گرفته و بر خود می‌بالند به خاطر داشتن سرداران بزرگی چون شهید دکتر مجید بقایی فرمانده بزرگ و محبوب قرارگاه کربلا که بسیاری از فرماندهان شهید و عزیز دفاع مقدس چون باکری، همت و... تحت فرماندهی او بودند، اسماعیل دقایقی فرمانده دلاور سپاه بدر که آوازه و نام او لرزه بر پیکر صدام و فرماندهان او می‌انداخت و حماسه‌های جاودانی همراه با مجاهدان عراقی در جبهه‌های حق علیه باطل خلق کرد، شهید عبدالعلی بهروزی فرمانده تیپ آبی خاکی امام حسن مجتبی، آن لربچه پر از نور و معنویت، حبیب شمایلی جانشین لشکر 7 ولیعصر و برادر شهیدش سردار حمید شمایلی و شهید دکتر مصطفی شهیدزاده جهادگر عاشقی که جبهه‌های جنگ مدیون فداکاری‌های او است و بیش از بیست سردار و فرمانده دیگر که حداقل سمت آنها فرماندهی گردان بود.






مردم بهبهان و ارجان در نبرد هشت ساله ملت ایران دین خود را ادا کردند اما دلشکسته غربت سرداران شهید خود هم هستند. آنان می‌پرسند چرا بقایی از هر سردار شهیدی

غریب تر است در حالی که او سمت فرماندهی بر بسیاری از آنان داشت. ارجانی‌ها در فاصله سه روز پس از موشک باران مدرسه پیروز آنچنان اعزام نیرویی به جبهه داشتند که علی معلمی شاعر دفاع مقدس و سراینده نوحه‌های حاج صادق آهنگران در رثای آن حادثه و آن اعزام اینچنین سرودند:
از فلک خون می‌چکد بر فضای بهبهان... رو سوی جبهه‌اند شیرهای بهبهان... .

موشک بارا‌ن‌های مداوم شهر، شهادت رزمندگان در جبهه‌ها بویژه حادثه شهادت بیش از 90 تن از گردان فجر در عملیات کربلای5 توسط بمباران شیمیایی هم نتوانست مانع حضور شرافتمندانه مردم ارجان در صحنه رزم و مردانگی شود. همه اینها در حالی است که کل جمعیت ساکنان آن منطقه در آن زمان نزدیک به یکصد هزار نفر بود. بیست و نه سردار شهید برای آن جمعیت افتخار بزرگی است.

بارها در جمع رزمندگان و جانبازان و آزادگان بهبهان و حومه شاهد بودم؛ هرگاه سخن از آن روزها به میان می‌آید، مظلومیت سرداران ارجان به ویژه مجید بیت الغزل سخن آنان است.
سری به نشانه تاسف تکان می‌دهند و آهی از ته دل می‌کشند و افسوس می‌خورند و گاه بر مظلومیت مجید و یارانش می‌گریند.

این را نوشتم که هم شاید وظیفه خود را انجام داده باشم و هم به امید ادای دین مجید و یارانش از سوی آنهایی که این دین بر گردن آنها است.

در پایان ضمن درود بر همه شهدای دفاع مقدس و امام عزیز و آرزوی سلامتی برای رزمندگان و بقیه السیف از سرداران دفاع مقدس، نام و سمت برخی از سرداران شهید ارجان را تقدیم اهل عزت و شرف می‌کنیم.

«فسلام علیکم یوم ولدتم و یوم قتلتم و یوم یبعثکم حیا»

1- سردار خلبان پاسدار شهید احمد وتری فرمانده گردان پیاده
2- سردار پاسدار شهید لطف اله جهانتاب فرمانده طرح و عملیات تیپ امام صادق(ع)

3- سردار پاسدار شهید محمد شجاعی فرمانده گردان پیاده
4- سردار پاسدار شهید حمید شمایلی فرمانده گردان مهندسی زرهی

5- سردار پاسدار شهید محسن اکبری فرمانده طرح و عملیات تیپ 31 عاشورا
6- سردار پاسدار شهید عبدالله رنجبر فرمانده گردان پیاده

7- سردار پاسدار شهید حبیب الله دیم فرمانده گردان تخریب
8- سردار پاسدار شهید حاج عبدالخالق اولادی فرمانده گردان پیاده

9- سردار پاسدار شهید خداداد اندامی فرمانده محور عملیاتی
10- سردار پاسدار شهید کاظم شریعتی فرمانده گردان پیاده

11- سردار پاسدار شهید خیر اله جنت شعار فرمانده گردان پیاده
12- سردار پاسدار شهید مهدی مستوفی فرمانده گردان پیاده

13- سردار پاسدار شهید داود دانایی فرمانده گردان پیاده
14- سردار پاسدار شهید حاج کمال صادقی فرمانده گردان پیاده

15- سردار پاسدار شهید سلیمان یدکام فرمانده محور اطلاعات عملیات
16- سردار پاسدار شهید فرشاد نوریان فرمانده گردان پیاده جند الله مهاباد

17- سردار پاسدار شهید محمد شعبانی فرمانده گردان
18- سردار پاسدار شهید غلامعباس مکوندی فرمانده سپاه بهبهان

19- سردار پاسدار شهید احمد راهنورد فرمانده عملیات سپاه بهبهان
20- سردار پاسدار شهید ابراهیم نیکپور فرمانده گردان پیاده

21- سردار پاسدار شهید منصور ملک پور فرمانده گردان پیاده
22- سردار پاسدار شهید مهندس صدراله فنی فرمانده قرارگاه فجر

23- سردار پاسدار شهید مسعود پیشبهار فرمانده طرح و عملیات لشکر 5 نصر
24- سردار پاسدار شهید  خیرله صفری زاده فرمانده حفاظت اطلاعات قرارگاه کربلا

فریبرز خوب نژاد
 با تشکر از رزمنده جانباز حمید حکیم الهی به خاطر ارسال تصاویر و طرح موضوع



[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 8:6 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 51
بازدید دیروز: 80
کل بازدیدها: 1617708